🍃خدا هر چه را بخواهد محو میكند و هر چه را بخواهد پابرجا مینماید، و" امّ الكتاب" نزد اوست...
سوره مبارکه رعد، آیه ۳۹
#پیام_دوست
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
💝 @ghandab
🍃 امیرالمومنین علیهالسلام:
🌸مردم را ببخش و بر آنان آسان گیر، آن گونه كه دوست داری خدا تو را ببخشد و بر تو آسان گیرد.
#پیام_دوست
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
💝 @ghandab
4_5823228333361465939.mp3
5.26M
🎙 #فایل_صوتی
👤 استاد #رائفی_پور
📝 ما چی میبریم از اشک ریختن برای اباعبدالله علیهالسلام؟
#محرم
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام |توییتر
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
💔قوانین قهرکردن در رابطه ی زناشویی:
قهر كردن يك نوع خشم و عصبانيت موذيانه است كه ميتواند به روابط آسيب جدی بزند.
❣حق نداریم به خانواده های هم توهین کنیم.
❣حق نداریم مسائل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.
❣شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن.
❣سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه.
❣هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه.
❣هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره.
❣حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه. چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه.
❣باید به هم فرصت بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم پنج دقیقه زمان برای پاسخگویی داره و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه.
❣اگر افراد می توانستند ياد بگيرند كه آنچه برای من خوب است لزومی ندارد كه برای ديگران هم خوب باشد، آنگاه دنيای شاد و خوشايندتری می داشتيم..!
#پس_از_ازدواج
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف(قنداب)
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام |توییتر
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️حتما شنیدید که به عنوان یه توصیه ازدواجی به جوونای در شرف شروع زندگی میگن " بروید و بسازید"
❤️این جمله بهظاهر ساده دو تا معنای طلایی داره که عمل بهشون میشه اساس یه زندگی شیرین و پایدار.
اول اینکه باهم مدارا کنید و به هم سخت نگیرید.
❤️دوم اینکه زندگیتون رو باهم بسازید و منتظر شروع یه زندگی حاضرآماده و مجهز در حد یه زندگی چند ده ساله نباشید.
#پس_از_ازدواج
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف(قنداب)
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
🍃 امیرالمومنین علیه السلام:
🌸بر بخشش دیگران پشیمان نباش و از کیفر کردن شادی نکن...
#پیام_دوست
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
💝 @ghandab
4_5823228333361465940.mp3
18.87M
🎙 #فایل_صوتی
👤 استاد #رائفی_پور
📝 خیلی ها هستند دستمال ویژه برای گریشون دارند...
#محرم
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام |توییتر
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
👤استاد #رائفی_پور
💞 غرب میخواهد یک جامعه را از حالت تعادل خارج کند!
#قبل_از_ازدواج
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف(قنداب)
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام |توییتر
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
4_5800850192244673199.mp3
4.75M
🎙#فایل_صوتی
❣ خانواده حسینی
👤 استاد #عالی
#تربیت_فرزند
#پس_از_ازدواج
💝 کانال واحد خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
http://eitaa.com/joinchat/3052404738C98cfab6798
❤️حریم عشق
📝پرده اول
❤️🔥پا تند می کند به امید هرچه زودتر رسیدن... بیش از اینکه نگران باشد عصبانی ست. هنوز نمیداند کم و کیف ماجرا چیست اما خودش را برای یک دعوای حسابی آماده کرده...
نفس نفس زنان می رسد و... هنوز متوقف نکرده زن بچه به بغل مضطرب مقابلش را بی ملاحظه به باد ملامت میگیرد:
_آخرش کار خودتو کردی دیگه؟
خیالت راحت شد؟ همینو میخواستی مگه نه؟
به جای زن جوان مردی که پشت سرش ایستاده جلو میآید و او را دور کرده به طرف خود میکشاند: آروم باش آقا خسرو... به این بنده خدا چه کار داری؟! اونم نگرانه... اتفاقه دیگه پیش میاد
حالا ان شاءالله چیز مهمی نیست بیا بشین...
با کف دست عرق از پیشانی می گیرد و شوهر خواهرش را کمی عقب میراند: کجاست دخترم؟
این بار زن جوان به شوهرش جواب میدهد
صدایش از نگرانی به لرزه افتاده و دستها و لب هایش از ترس یخ کرده:
_بردنش عکس بگیرن...
بی آنکه به همسرش نگاه کند عصبی میپرسد: به هوش بود؟
_تا اینجا که به هوش بود...
صدای خسرو هم میلرزد از نگرانی:
چقدر بهت گفتم حواست به این بچه باشه
قرار بود واسه این بچه مادری کنی نه اینکه...
_لا اله الا الله کوتاه بیا آقا خسرو... تقصیر این بنده خدا چیه؟!
بچه ست دیگه با هم سن و سال هاش بازی میکرده تو کوچه... از کوچه میرن بیرون بعدم که... ماشینه دیگه ممکن بود به هرکدوم از بچهها بزنه... به خدا هانیه منم باهاش بوده...
آقا جواد، شوهر فرخنده خواهر بزرگ خسرو، قصد میانجیگری داشت اما داغ دل این پدر را تازه تر کرد: اون راننده کجاست الان؟
_هست نگران نباش... کلانتریه...
سرش را توی دست گرفت و روی نزدیکترین صندلی نشست:
_آخه جواد آقا اگه بدونی چقدر بهش سفارش کردم تو این دو سه روز که مثلا اومدیم مسافرت من کلی کار دارم تو حواست به این بچه باشه...
الان اگه بلایی سرش بیاد من جواب مادرش رو چی بدم این بچه یتیم رو سپرده به من...
سپیده هم به حرف می آید: میبینی آقا جواد فکر زن مرده ش هست فکر من بدبخت که بچه به بغل اینطوری دارم میلرزم نیست... من واسه این بچه هیچ کاری نکردم نه؟ خیلی بی چشم و رویی خسرو!
من اگه نبودم با یه بچه چندماهه مادر مرده چه کار می خواستی بکنی؟ اومدم شدم پرستار بچه ت چهار سال بزرگش کردم آخرش هم شدم زن بابا...!
آقا جواد که هم سن و سال بیشتری داشت و هم جا افتاده تر بود مدام ناچار به میانجی بود:
شما کوتاه بیا سپیده خانوم حالا این بنده خدا حالش بده یه چیزی میگه...
خسرو اما از شدت ناراحتی مراعات را بوسیده بود و کناری انداخته بود: مگه دروغ میگم؟! این بچه همیشه خار چشم تو بوده... از روز اول به خاطر اون اومدی تو خونه من وگرنه که من بعد از سحر خدا بیامرز هرگز...
سپیده_ ا... ببین چی داره میگه شیطونه میگه...
آقا جواد_تورو خدا تمومش کنید آخه الان وقت این حرفاست؟ شما الان باید دعا کنید خدا رحم کنه و مشکلی برای شیرین پیش نیاد نه اینکه به هم بپرید
خسرو_ ول کن آقا جواد اگه به دعا حل میشد که اصلاً بلا سر این بچه یتیم نمیاومد. مادر ما هم نمیدونم چه اصراری داره خونه رو مسجد کنه هر سال..
کلی کار ریخته سرشون بچه ها رو ول کردن به امون خدا...
کاش اصلاً نمی اومدیم همین چند روزم
بس که زنگ زد گفت دلم تنگ شده شهراد رو بیارید ببینم راه افتادیم اومدیم
آقا جواد_این اتفاق تو هر شلوغی ممکنه بیفته آقا خسرو چه هیئت و تکیه چه مهمونی و پارک چه ایران چه امارات چه هر جای دیگه
بعدم پیرزن نمی گفت شما خودتون نمی خواستید بچه رو بیارید مادربزرگش ببینه؟
بنده خدا از همون شیش هفت ماه پیش که زنگ زدی گفتی پسرت به دنیا اومده هر روز داره میگه کاش قبل مردنم نوه م رو ببینم مگه چقدر راهه از دبی تا اینجا
خسرو_بحث راهش نیست بحث همین مشکلاته وقتی کسی نیست از این بچه مراقبت کنه...
سپیده_تو رو خدا میبینید مزد دستمو چطور میده؟ فقط این بار نیستش که آقا جواد چهار ساله همین آشه و همین کاسه... من به شیرین مثل بچه خودم می رسم ولی کافیه سرما بخوره یا بیفته سر زانوش زخم بشه.. نمیدونید چه قشقرقی به پا میکنه! خب بچه ست دیگه نمیتونم که ببندمش به خودم
انقدری که سر شیرین حساسه سر این بچه شیر خور حساس نیست
خب منم مادرم دلم میشکنه وقتی میبینم این قدر به بچه اش می رسم آخرش بین بچه من و اون فرق میگذاره
جواد_سپیده خانم انقدر بچم و بچهش نکنید شیرینم دختر خودتونه
شما هم آقا خسرو انقدر وسواس به خرج نده
خسرو_ای آقا وسواس به خرج دادم و انقد سفارش کردم بچم الان رو تخت بیمارستانه اگه نمی کردم چی میشد!
سپیده_یه جوری میگه که انگار من از قصد بچه رو انداختم جلوی ماشین! اگه مادرش هم زنده بود ممکن بود یه همچین اتفاقی براش بیفته غیر از اینه؟
خسرو_من نمیدونم فقط برو دعا کن بلایی سر شیرین نیاد وگرنه...
آقا جواد_لا اله الا الله... تمومش کنید صلوات بفرستید
بیا دکترش داره میاد آقا خسرو پاشو بریم ببینیم چی میگه...