eitaa logo
💚| قـرارٌ شُـهَـدا بـااِمـامِـ زَمان(عـج) |💚
327 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
⭐️﷽⭐️ قَـــلبَمْ گِـرِفْٺ♥️ دَرٺَڹِ ایڹ شَــــهر ِپُرگُناہ حــــٰالُ و هَــواے جَـــمعِ شَــــهیدٰانمْ آرِزوسٺ🕊 این کانال #وقف‌حضرٺ‌زهرا‌‌(س)‌سٺ انٺقاداٺ و پیشنهاداٺ🔰⁦ ツ➣ @yazahra800 ↯↯🌸براے ٺبادلـاٺ🌸 ツ➣ @sh_gharar12
مشاهده در ایتا
دانلود
برشے از کتاب روایت زندگے شهید محسن حججۍ 🍃🌹دخترم ڪہ باردار شد یڪی از اتاق هایمان را دادیم دستشان. مےخواستم هوایشان را داشتہ باشم. باصداے صبح پامیشدم. می‌رفتم صدایش بزنم. مےدیدم نشستہ . از ڪی؟ نمےدانم. تا صبحانہ آماده ڪنم هنوز مشغول بود. 🍃🌹دلم بند نبود. چند دفعہ سرڪ ڪشیدم. با چشم خودم دیدم ڪہ هرروز ، و را مےخواند. 🍃🌹زمستان‌ها داخل اتاقی ڪہ بخارے نداشت سجاده‌اش را پهن مےڪرد. مےترسیدم سرما بخورد. مےگفتم:مامان‌جون قربونت‌برم اینجا سرده! می‌گفت:اتفاقا اینجا خوبه. مےخواست خوابش نبرد و نشود. 🍃🌹زود شناختمش ڪہ اهل نماز و روزه است. از همان روز خرید عروسی. سرظهر وسط بازار غیبش زد. با سینے آب‌هویج‌بستنے پیدایش شد. گفت رفتہ نماز بخواند. هنوز باهاش راحت نبودم. به مادرش گفتم:چرا آقامحسن برا خودش بستنی نخریده؟ چادرش را ڪشید توے صورتش و یواشکی درگوشم گفت: است. 🍃🌹موقع انتخاب هم گفت: من طلا دست نمےکنم؛ برای مرد حرومه. اولش ڪہ افتاد رو دنده لج ڪہ اصلا حلقہ نمےخواهم. بعد ڪہ زهرا اصرار ڪرد به حلقہ ے رضا داد. همه بازار را زیر پا گذاشتیم تا سِت طلا و پلاتین پیداکنیم. ✍به روایت مادر همسر ➣📓°•| @gharar_shohada_313