eitaa logo
💚| قـرارٌ شُـهَـدا بـااِمـامِـ زَمان(عـج) |💚
327 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
⭐️﷽⭐️ قَـــلبَمْ گِـرِفْٺ♥️ دَرٺَڹِ ایڹ شَــــهر ِپُرگُناہ حــــٰالُ و هَــواے جَـــمعِ شَــــهیدٰانمْ آرِزوسٺ🕊 این کانال #وقف‌حضرٺ‌زهرا‌‌(س)‌سٺ انٺقاداٺ و پیشنهاداٺ🔰⁦ ツ➣ @yazahra800 ↯↯🌸براے ٺبادلـاٺ🌸 ツ➣ @sh_gharar12
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌نام‌خداۍ‌مھدۍ🧡✨
. . 👇🏻❤️💙💚💛💜👇🏻 دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺اَدْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱 🌷°•| @gharar_shohada_313
✨🌸 😉💕 🔰ذکر روز یکشنبه🤲🏻📿 🧡یا ذوالجلال والاکرام🧡 0⃣0⃣1⃣مرتبه👌🏻 🌹
مـردمـان در و حـیرانے مـن، حـیرانـند ... مـن در آن ڪس ڪہ تــو را بیـند و حـیران نشـود حـیرانـم ...! ♥️ 🤚🏻✨🌸 ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜📜📜🌿🌹🌿📜📜📜 💠 جاهلان شما پرتلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهی ورزند. 📒 📜📜 @gharar_shohada_313📜📜
🌸✨ ☝️فقط خداستـــ ڪہ ... میشود با دهان بسته صدایش ڪرد... میشود با پاے شڪسته هم به سراغش رفت... 💚تنها خریداریست ڪہ اجناس شڪسته را بهتر برمیدارد... تنها ڪسے است ڪہ وقتے همه رفتند مے ماند... 💔وقتی همه پشت ڪردند آغوش میڱشاید... وقتے همه تنهایت ڱذاشتند محرمت میشود... 👑و تنها سلطانیست ڪہ ... دلش با بخشیدن آرام مے ڱیرد،❣ نه با ڪردن...! همیشه و همه جا ... خـــ📿ــدا ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
📔 💠 آیت الله بهجت (ره): ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای بیدار نمی شویم،در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم،توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا میکردیم. 📚در محضر بهجت، کتاب سوم، ص۱۴ @gharar_shohada_313 🌷
🌺 ♥️پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ هر که در حال خوردن غذا باشد و جانداری به او بنگرد و او را شریک غذای خود نکند به دردی بی درمان گرفتار می شود 📚 تنبیه الخواطر ج۱، ص۴۷ 🌷 ‌@gharar_shohada_313 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنٻدمٺ ڪہ نظر مٻکنۍبہ حال ضعٻفاڹ ٺبم گرفٺ و دلم خوش بہ انٺظار عٻادٺ... ✨اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء✨ ➣ 🕗°•| @gharar_shohada_313
رفیق شفیق ڪہ می گویند هـمین هـا هـستند رفاقت شـــــان از زمین شروع شد و تا بهـشت ادامہ یافت . . . ✨ ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
شبتون فاطمے➿.• عشقتون حیـــ♥️ـــدرۍ مھرتون حسنے🌱•°
بہ نام خداے پرواݩہ ها🦋✨
. . 👇🏻❤️💙💚💛💜👇🏻 دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺اَدْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱 🌷°•| @gharar_shohada_313
✨🌸 😉💕 🔰ذکر روز دوشنبه🤲🏻📿 💙یا قاضی الحاجات💙 0⃣0⃣1⃣مرتبه👌🏻 🌹
💫 شهدا همیشہ ٺوے قلبٺݩ•^♥️• ڪافیہ قلݕ‌و روحٺ‌روبروزرساݩےڪنے•^ بعد خیلےزیباٺراز‌قبݪ‌حسشوݩ‌میڪنے✨ 🤚🏻✨🌸 ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
❣ 🌤ای که روشن شود از نـور تو هر صبح جهان... ✨روشنـــای دل من حضرت خورشـید سلام... ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 امام حسن مجتبی (ع) : 💠 انسان تا وعده نداده، آزاد است، اما وقتی وعده می‌دهد، زیر بار مسئولیت می‌رود و تا به وعده‌هایش عمل نکند، رها نخواهد شد. 📚 بحارالانوار، ج78، ص113 ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
🌺 🌸 عالم ربّانی آیت الله حق شناس(ره) : شما شب از خواب بیدار شوید و سجاده را پهن کنید و بشینید سر سجاده... حتی چرت زدن سر سجاده ی نماز شب در زندگی اثر می گذارد... 🌙 🌷 @gharar_shohada_313 🌷
🌺 ⭕️حرکت آدمی باید بین دو خط باشد: 👈خط غرور و خط یأس. 👈اگر به‌سوی خط غرور رفت، حرکت را لازم نمی‌بیند! 👈اگر به‌سوی یأس گروید، حرکت را منتج و سودمند نمی‌بیند! 👈هر لحظه که انسان حرکت را غیر لازم یا غیر منتج دید، 👈 توقف می‌کند چون غرور و یأس در کار است. 👈پای خوف و رجاء هم در بین است 👈 زیرا خوف غرور را می‌شکند و رجاء یأس را. 🌱🌹 @gharar_shohada_313
• ♡…🌱|••🌸💫○°○° ○•○• 😇 { اَلقَلبُ حَࢪَمُ ﷲ...♥️ قلبـ خونہ ي خدآستـ 🌿💫 •° …•|□🦋○°○|…🙃 ➣ツ°•| @gharar_shohada_313
🍃📖 🦋معرفی کتاب📔📗 📎کتاب♥️«اینجا حلب، بگوشم» 🍃کتاب زندگینامه شهید عباس دانشگر 🍃♥️🍃 خاطرات⏳⏱قدم به قدم ما را با زندگي يك شهيد آشنا مي‌سازند. از حسن خلق عباس در مدرسه و احترام به والدينش در خانه و...🏠 از آنجايي كه شهيد دانشگر در خانواده‌اي مذهبي پرورش يافته بود، بسياري از خاطرات مربوط به او، با خاطره عبادت‌هايش📿 عجين شده است: «عباس بعد از نماز در مسجد به تعقيبات مشغول مي‌شد. يكي از مستحباتي كه از هشت سالگي شروع كرده بود، بعد از هر نماز حدود 3 تا 5 دقيقه سر به سجده مي‌گذاشت.» 📚مناسبت مرتبط: ➣ 📓°•| @gharar_shohada_313
﴿بِسْمِ اَللّٰهِ الرحْمٰنِ رَحَیمْ﴾ قســـــمٺ یازدهم و دوازدهم↓↓ ♥️⏳📖 ‌↯♡↯♡↯♡↯♡↯♡↯
بسمـ رب الشهدا♥️ 🦋 💟 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💟 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💟 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💟 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💟 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💟 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💟 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💟 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💟 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... ادامــــــه دارد.... ✍🏻نویسنده: ➣ツ°•| @gharar_shohada_313