eitaa logo
📚📖 مطالعه
81 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
97 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
«بسم الله الرحمن الرحیم. این آن چیزی است که علی پسر ابوطالب وصیت می‌کند. علی به وحدانیت و یگانگی خدا گواهی می‌دهد، و اقرار می‌کند که محمد بنده و پیغمبر خداست؛ خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دینهای دیگر غالب گرداند. همانا نماز و عبادت و حیات و ممات من از آن خدا و برای خداست. شریکی برای او نیست. من به این امر شده‌ام و از تسلیم شدگان خدایم. «فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هرکَس را که این نوشته من به او برسد، به امور ذیل توصیه و سفارش می‌کنم: ۱- تقوای الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید. ۲- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبنای ایمان و خدا شناسی متفق و متحد باشید، و از تفرقه بپرهیزید. پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزی که دین را محو می‌کند فساد و اختلاف است. ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان می‌کند. ۳- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بی‏سرپرست بمانند. ۴- خدارا! خدا را! درباره همسایگان. پیغمبر آنقدر سفارش همسایگان را کرد که ما گمان کردیم می‌خواهد آنها را در ارث شریک کند. ۵- خدا را! خدا را! درباره قرآن. مبادا دیگران در عمل به بر شما پیشی گیرند. ۶- خدا را! خدا را! درباره نماز. نماز پایه دین شماست. ۷- خدا را! خدا را! درباره کعبه 🕋 خانه خدا. مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند مهلت داده نخواهید شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد. ۸- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا. از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید. ۹- خدا را! خدا را! درباره زکات. زکات آتش خشم الهی را خاموش می‌کند. ۱۰- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار بگیرند. ۱۱- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر. رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله وسلم) درباره آنها سفارش کرده است. ۱۲- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان. آنها را در زندگی شریک خود سازید. ۱۳- خدا را! خدا را! درباره بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود. ۱۴- کاری که رضای خدا در آن است در انجام آن بکوشید و به سخن مردم ترتیب اثر ندهید. ۱۵- با مردم به خوشی و نیکی رفتار کنید، چنانکه قرآن دستور داده است. ۱۶- و نهی از منکر را ترک نکنید. نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلّط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هرچه نیکان شما دعا کنند دعای آنها مستجاب نخواهد شد. ۱۷- بر شما باد که بر روابط دوستانه میان خود بیفزایید، به یکدیگر نیکی کنید، از کناره گیری از یکدیگر و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید. ۱۸- کارهای خیر را به مدد یکدیگر و اجتماعا انجام دهید، و از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که موجب کدورت و دشمنی می‌شود بپرهیزید. ۱۹- از خدا بترسید که کیفر خدا شدید است. ۲۰- «خداوند همه شما را در کَنَف حمایت خود محفوظ بدارد، و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما و احترام پیغمبر خود را حفظ کنند. همه شما را به خدا می‏سپارم. سلام و درود حق بر همه شما.». پس از این وصیت، دیگر سخنی جز «لااله‌الاالله» از علی علیه‌السلام شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم کرد[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . مقاتل الطالبیین، ص 28- 44 ←کامل ابن اثیر، ج 3/ ص 194- 197 ←مروج الذهب مسعودی، ج 2/ ص 40- 44 ←اسدالغابة، جلد 4 ←و بحار، جلد 9، چاپ تبریز ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱۳ ❒ پسرانت چه شدند؟ ╔═ೋ✿࿐ پس از شهادت علی علیه السلام و تسلط مطلق معاویة بن ابی سفیان بر خلافت اسلامی، خواه و ناخواه برخوردهایی میان او و یاران صمیمی علی علیه السلام واقع می‌شد. همه کوشش معاویه این بود تا از آنها اعتراف بگیرد که از دوستی و پیروی علی سودی که نبرده‌اند سهل است، همه چیز خود را در این راه نیز باخته‏اند. سعی داشت یک اظهار ندامت و پشیمانی از یکی از آنها با گوش خود بشنود؛ اما این آرزوی معاویه هرگز عملی نشد. پیروان علی علیه‌السلام بعد از شهادت آن حضرت، بیشتر واقف به عظمت و شخصیت او شدند. از این رو بیش از آنکه در حال حیاتش فداکاری می‌کردند، برای دوستی او و برای راه و روش او و زنده نگه داشتن مکتب او جرئت و جسارت و صراحت به خرج می‌دادند. گاهی کار به جایی میکشید که نتیجه اقدام معاویه معکوس می‌شد و خودش و نزدیکانش تحت تأثیر احساسات و عقاید پیروان مکتب علی علیه‌السلام قرار می‏گرفتند. یکی از پیروان مخلص و فداکار و با علی علیه‌السلام، عدی پسر حاتم بود. عدی در رأس قبیله بزرگ «طی» قرار داشت. او چندین پسر داشت. خودش و پسرانش و قبیله‏اش سرباز فداکار علی بودند. سه نفر از پسرانش به نام «طرفه» و «طریف» و «طارف» در صفین در رکاب علی علیه‌السلام شهید شدند. پس از سالها که از جریان صفین گذشت و علی علیه السلام به شهادت رسید و معاویه خلیفه شد، تصادفات روزگار عدی بن حاتم را با معاویه مواجه کرد. معاویه برای آنکه خاطره تلخی برای عدی تجدید کند و از او اقرار و اعتراف بگیرد که از پیروی علی علیه‌السلام چه زیان بزرگی دیده است، به او گفت: «این الطرفات؟ پسرانت «طرفه» و «طریف» و«طارف» چه شدند؟ در صفین پیشاپیش علی بن ابی طالب شهید شدند. علی انصاف را درباره تو رعایت نکرد. چرا؟ چون پسران تو را جلو انداخت و به کشتن داد و پسران خودش را در پشت جبهه محفوظ نگاه داشت. من انصاف را درباره علی رعایت نکردم. چرا؟ برای اینکه او کشته شد و من زنده مانده‏ام. می‏بایست جان خود را در زمان حیات او فدایش می‌کردم. معاویه دید منظورش عملی نشد. از طرفی خیلی مایل بود اوصاف و حالات علی علیه‌السلام را از کسانی که مدتها با او از نزدیک به سر برده‌اند و شب و روز با او بوده‌اند بشنود. از عدی خواهش کرد اوصاف علی را همچنانکه از نزدیک دیده است برایش بیان کند. عدی گفت: «معذورم بدار.». حتما باید برایم تعریف کنی. به خدا قسم علی بسیار دوراندیش و نیرومند بود. به عدالت سخن می‌گفت و با قاطعیت فیصله می‌داد. علم و از اطرافش می‏جوشید. از زرق و برق دنیا متنفر و با شب و تنهایی شب مأنوس بود. زیاد اشک می‏ریخت و بسیار فکر می‌کرد. در خلوتها از نفس خود حساب میکشید و برگذشته دست ندامت می‏سود. لباس کوتاه و زندگی فقیرانه را می‏پسندید. در میان ما که بود مانند یکی از ما بود. اگر چیزی از او می‌خواستیم می‏پذیرفت و اگر به حضورش می‌رفتیم ما را نزدیک خود می‌برد و از ما فاصله نمی‏گرفت. با این همه آنقدر با هیبت بود که در حضورش جرئت تکلم نداشتیم، و آنقدر عظمت داشت که نمی‌توانستیم به او خیره شویم. وقتی که لبخند می‏زد دندانهایش مانند یک رشته مروارید آشکار می‌شد. اهل دیانت و تقوا را احترام می‌کرد و نسبت به بینوایان مهر می‏ورزید. نه نیرومند از او بیم ستم داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید بود. به خدا سوگند یک شب به چشم خود دیدم در محراب عبادت ایستاده بود، در وقتی که تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود، اشکهایش بر چهره و ریشش می‏غلتید، مانند مارگزیده به خود می‏پیچید و مانند مصیبت دیده می‏گریست. مثل این است که الآن آوازش را می‏شنوم. او خطاب به دنیا می‌گفت: «ای دنیا متعرض من شده‌ای و به من رو آورده‌ای؟ برو دیگری را بفریب (یا هرگز فرصتی اینچنین تو را نرسد)، تو را سه طلاقه کرده‌ام و رجوعی در کار نیست، خوشی تو ناچیز و اهمیتت اندک است. آه آه از توشه اندک و سفر دور و مونس کم. سخن عدی که به اینجا رسید، اشک معاویه بی‏اختیار فروریخت. با آستین خویش اشکهای خود را خشک کرد و گفت: «خدا رحمت کند ابوالحسن را، همین‌طور بود که گفتی. اکنون بگو ببینم حالت تو در فراق او چگونه است؟» شبیه حالت مادری که عزیزش را در دامنش سر بریده باشند. آیا هیچ فراموشش می‌کنی؟ آیا روزگار می‌گذارد فراموشش کنم‏؟ [¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . الکنی والالقاب، ج 2/ ص 105، نقل از کتاب المحاسن والمساوی ابراهیم بن محمد بیهقی از اعلام قرن سوم هجری ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا ها دارند جامعه را به انحراف می کشند ... 🎙 علی اکبر ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۱۱۴ ❒ پند آموزگار ╔═ೋ✿࿐ 👿 معاویه، پسر ابوسفیان، پس از آنکه در سال 41 هجری بر تخت سلطنت نشست، تصمیم گرفت با سلاح و ایجاد شعارهای مخالف، علی علیه السلام را به صورت منفورترین مرد عالم اسلام درآورد. انواع وسائل تبلیغی را در این راه به کار انداخت: ❌ از یک طرف با شمشیر 🗡 و سرنیزه جلو نشر فضائل علی علیه‌السلام را گرفت و به احدی فرصت نداد لب به ذکر حدیث یا حکایتی در مدح علی بن ابی طالب بگشاید؛ 💰 از طرف دیگر برخی دنیاطلبان را با پولهای 💸 گزاف مزدور کرد تا احادیثی از پیغمبر علیه علی علیه السلام جعل کنند. اما اینها برای منظور معاویه کافی نبود. او گفته بود که من باید کاری کنم که کودکان با کینه علی بزرگ شوند و پیران با احساسات ضدعلی بمیرند. آخرین فکری که به نظرش رسید این بود که در سراسر مملکت پهناور اسلامی لعن و دشنام علی علیه‌السلام را به شکل یک شعار عمومی و مذهبی درآورد. دستور داد همه جا روی منابر در روزهای جمعه لعن علی را ضمیمه خطبه کنند. این کار رایج و عملی شد. پس از معاویه نیز سایر خلفای اموی- برای اینکه علویین را تا حد نهایی تحقیر و آرزوی خلافت اسلامی را از دل آنها برای همیشه بیرون کنند- این فکر را دنبال کردند. نسلهایی که از آن تاریخ به بعد به وجود می‌آمدند با این شعار مأنوس بودند و خود به خود آن را تکرار می‌کردند. و این کار در اذهان مردم بیچاره ساده لوح اثر بخشیده بود، تا آنجا که یک روز مردی به عنوان شکایت جلو حَجّاج را گرفت و گفت: «فامیلم مرا از خود رانده‏اند و نام مرا «علی» گذاشته‏اند، از تو تقاضای کمک و تغییرنام دارم.» حجاج نام او را عوض کرد و گفت: «به حکم اینکه وسیله خوبی (تنفر از علی) برای کمک خواهی انتخاب کرده‌ای، فلان پُست را به عهده تو وامی گذارم، برو و آن را تحویل بگیر.» تبلیغات و شعارها کار خود را کرده بود؛ اما کی می‌دانست یک جریان کوچک، آثار تبلیغاتی را که متجاوز از نیم قرن روی آن کار شده بود از بین خواهد برد و حقیقت از پشت این همه پرده‌های ضخیم آشکار خواهد شد. عمربن عبد العزیز، که خود از بنی امیه بود، در ایام کودکی یک روز با سایر کودکان همسال خود مشغول بازی بود و طبق معمول تکیه کلام و وِرد زبان اطفال همبازی لعن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) بود. کودکان در حالی که سرگرم بازی بودند و می‏خندیدند و جست وخیز می‌کردند، به هر بهانه کوچکی لعن علی را تکرار می‌کردند. عمربن عبد العزیز نیز با آنها هماهنگ و همصدا بود. اتفاقاً در همان وقت آموزگار وی که مردی خداشناس و متدیّن و با بود از کنار آنها گذشت. به گوش خود شنید که شاگرد عزیزش، علی علیه‌السلام را لعن می‌کند. آموزگار چیزی نگفت، از آنجا رد شد و به مسجد رفت. کم کم وقت درس رسید. عمر به مسجد رفت تا درس خود را فرا گیرد؛ اما همینکه چشم آموزگار👨🏻‍🏫 به عمر افتاد از جا حرکت کرد و به نماز ایستاد و نماز را خیلی طول داد. عمر احساس کرد نماز بهانه است و واقع امر چیز دیگری است. از هر جا هست رنجش ☹️ خاطری پیدا شده است. آنقدر صبر کرد تا آموزگار از نماز فارغ شد. آموزگار پس از نماز نگاهی خشم آلود😡 به شاگرد خود کرد. عمر گفت: «ممکن است حضرت استاد علت رنجش خود را بیان کنند؟» فرزندم! آیا تو امروز علی را لعن می‌کردی؟ بلی. از چه وقت بر تو معلوم شده که خداوند پس از آنکه از اهل بدر راضی شده بر آنها غضب کرده است و آنها مستحق لعن شده‌اند؟ مگر علی از اهل بدر بود؟ آیا بدر و مَفاخر بدر جز به علی علیه‌السلام به کَس دیگری تعلق دارد؟ قول می‌دهم دیگر این عمل را تکرار نکنم. قسم بخور. قسم می‌خورم. این طفل به عهد و قسم خود وفا کرد. سخن دوستانه و منطقی آموزگار همواره در مد نظرش بود و از آن روز دیگر هرگز لعن علی را به زبان نیاورد؛ اما در کوچه و بازار و مسجد و منبر همواره لعن علی به گوشش می‌خورد و می‌دید که ورد زبان همه است. تا اینکه چند سال گذشت و یک روز یک جریان دیگر توجه او را به خود جلب کرد که فکر او را بکلی عوض کرد. ↓↓↓
↑↑↑↑ پدرش حاکم مدینه بود. طبق سنت جاری، روزهای جمعه نماز جمعه خوانده می‌شد و پدرش قبل از نماز، خطبه جمعه را ایراد می‌کرد، و باز طبق عادتی که امویها به وجود آورده بودند خطبه را به لعن و سبّ علی علیه السلام ختم می‌کرد. عمر یک روز متوجه شد که پدرش هنگام ایراد خطابه، در هر موضوعی که وارد بحث می‌شود داد سخن می‌دهد و با کمال فصاحت و بلاغت و رشادت آن را بیان می‌کند؛ اما همینکه به لعن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) می‌رسد، نوعی لکنت زبان و درماندگی در او پدید می‌آید. 🤨 این جهت خیلی مایه تعجب 😳 عمر شد؛ با خود حدس زد حتماً در عمق روح و قلب پدر چیزهایی است که آنها را نمی‌تواند به زبان بیاورد؛ آنهاست که خواهی نخواهی در طرز سخن و بیان او اثر می‌گذارد و موجب لکنت زبان او می‌شود. یک روز این موضوع را با پدر در میان گذاشت. پدر جان! من نمی‌دانم چرا تو در خطابه هایت در هر موضوعی که وارد می‌شوی در نهایت فصاحت و بلاغت آن را بیان می‌کنی؛ اما هنگامی که نوبت لعن این مرد می‌رسد مثل این است که قدرت از تو سلب می‌شود و زبانت بند می‌آید؟ فرزندم! تو متوجه این مطلب شده‌ای؟ بلی پدر، این مطلب در بیان تو کاملا پیداست. فرزند عزیزم! همین قدر به تو بگویم اگر این مردم که پای منبر ما می‏نشینند آنچه پدر تو در فضیلت این مرد می‌داند بدانند، دنبال ما را رها خواهند کرد و به دنبال فرزندان او خواهند رفت. عمر که سخن آموزگار از ایام کودکی به یادش بود و این اعتراف را رسماً از پدر خود شنید، تکان سختی به روحیه‏اش وارد شد و با خدای خود پیمان بست که اگر روزی قدرت پیدا کند، این عادت زشت و شوم را- که یادگار ایام سیاه معاویه است- از میان ببرد. سال 99 هجری رسید. از زمانی که معاویه (علیه الهاویة) این عادت زشت را رایج کرده بود در حدود شصت سال می‏گذشت. در آن وقت سلیمان بن عبد الملک خلافت می‌کرد. سلیمان بیمار شد و دانست که رفتنی است. با اینکه طبق وصیت پدرش عبد الملک، مکلف بود برادرش یزیدبن عبد الملک را به عنوان ولایتعهد تعیین کند؛ اما سلیمان بنا به مصالحی عمربن عبد العزیز را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین کرد. همینکه سلیمان مُرد و وصیتنامه‏اش در مسجد قرائت شد، برای همه موجب شگفتی 😳 شد. عمربن عبد العزیز در آخر مجلس نشسته بود، وقتی که دید به نام او وصیت شده است گفت: «انا للَّه و انا الیه راجعون.» سپس عده‌ای زیر بغلهایش را گرفتند و او را بر منبر نشانیدند و مردم هم با رضایت بیعت کردند. جزء اولین کارهایی که عمربن عبد العزیز کرد این بود که لعن علی علیه‌السلام را قدغن کرد. دستور داد در خطبه‏های جمعه به جای لعن علی آیه کریمه: «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان...» تلاوت شود. شعرا و گویندگان این عمل عمر را بسیار ستایش و نام نیک او را جاوید کردند[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . شرح ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، ج 1/ ص 464؛ و کامل ابن اثیر، جلد 4/ ص 154 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱۵ ❒ حق برادر مسلمان‏ ╔═ೋ✿࿐ عبدالاعلی، پسر أعین، از کوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق علیه السلام در کوفه، فرصت را مغتنم شمرده مسائل زیادی که مورد احتیاج بود نوشتند و به عبدالاعلی دادند که جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورد. ضمناً از وی درخواست کردند که یک مطلب خاص را شفاهاً از امام بپرسد و جواب بگیرد و آن مربوط به موضوع حقوقی بود که یک نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می‌کند. عبدالاعلی وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات کتبی را تسلیم کرد و سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود؛ اما برخلاف انتظارِ او امام به همه سؤالات جواب داد مگر درباره حقوق مسلمان بر مسلمان. عبدالاعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون رفت. امام در روزهای دیگر هم یک کلمه درباره این موضوع نگفت. عبدالاعلی عازم خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضر امام رفت. 🤔 فکر کرد مجددا سؤال خود را طرح کند؛ عرض کرد: «یا بن رسول الله! سؤال آن روز من بی‏جواب ماند.» من عمداً جواب ندادم. چرا؟ زیرا می‏ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و از دین خدا خارج گردید. آنگاه امام اینچنین به سخن خود ادامه داد: «همانا از جمله سخت‏ترین تکالیف الهی درباره بندگان سه چیز است: «یکی رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه که با برادر مسلمان خود آنچنان رفتار کند که دوست دارد او با خودش چنان کند. «دیگر اینکه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نکند و با آنها به مواسات رفتار کند. «سوم یاد کردن خداست در همه حال؛ اما مقصودم از یاد کردن خدا این نیست که پیوسته‏ سبحان الله و الحمد للَّه‏ بگوید📿، مقصودم این است که شخص آنچنان باشد که تا با کار حرامی مواجه شد، که همواره در دلش هست جلو او را بگیرد.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . اصول کافی، ج 2/ ص 170 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
🗞 فرازي از وصيتنامه شهید رمضان علی شم‌آبادی (رضایی) 📜 پيام من به شما هم وطنان و شما پدران و مادران اينست كه مبادا مزاحم جوانان خود شويد و نگذاريد كه در صحنه جنگ حق عليه باطل حاضر شوند. به قسم اينچنين پدر و مادرهايى كه مزاحم جوانان خود شوند، خيانت به دين و خيانت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه و علیه السلام) و خيانت به رهبر انقلاب كرده اند و مسئول خون تمام شهيدان صدر اسلام مى باشند. 💭 از قضایایی که مادر بزرگوار تعریف کردند، اینکه فرمودند: در هوایی سرد❄️ پشت در ماندم؛ دیدم کلیدِ قفل خانه را ندارم. با توسل به شهید🌹، یه تعداد کلیدی که همراه داشتم امتحان کردم؛ با کلیدی 🔐 قفل باز شد و وارد خانه شدم. بعداً هر چه کلید را امتحان کردم دیدم اصلاً قفل را باز نمیکند و اصلا برای آن قفل نیست ... 🗓 شهادت : ۱۳۶۰/۰۹/۰۹ | 📌 محل شهادت : بُستان 💫 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ✨ ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
هدایت شده از مباحث
عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────