#خاطرات | السلام عليك يا مظلوم
از خاطرات جالبى كه از حوزه نجف به ياد دارم، چگونگى به زيارت آمدن مرحوم #علامه_امينى صاحب كتاب الغدير بود.
وقتى آن مرد بزرگ به حرم حضرت امير عليه السلام مىآمد، كنار ضريح مىايستاد و مىگفت: « السلام عليك يا مظلوم » و زار زار گريه مىكرد.
#امیرالمؤمنین علیهالسلام
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تربيت اسلامى
در نجف بودم كه مرحوم شيخ عباسعلى اسلامى (بنيانگذار مدارس تعليمات اسلامى در ايران) به نجف آمدند و قصهاى را تعريف كردند بسيار آموزنده، ايشان فرمودند:
من مسئول مدارس اسلامى هستم، يك نفر غيرمسلمان به من مراجعه كرده و مقدارى پول به من داد تا خرج مدرسه كنم.
گفتم: مدرسه ما فقط دانش آموز مسلمان مىپذيرد.
انگيزۀ شما از كمك به اين مدرسه چيست؟
گفت: درست است كه من غيرمسلمانم؛ امّا بچههايى كه در همسايگى ما زندگى مىكنند و به مدرسه شما مىآيند، به قدرى با #تربيت و مؤدّب هستند كه در بچههاى من هم اثر گذاشتهاند.
#ادب
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سيّد جمال در اروپا
سيّد جمالالدين اسدآبادى در اروپا به مجلس مهمانى دعوت شده بود. همه با قاشق و چنگال 🍽️ غذا مىخوردند؛ امّا ايشان آستين را بالا زده دستهايش را خوب شست و شروع كرد با دست غذا خوردن.
اروپائيان خنديدند.
ايشان گفت: نخنديد، من مىدانم دستهايم را چگونه شستهام؛ امّا شما نمىدانيد اين قاشقها 🥄را چگونه شستهاند!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | كرامتى از امام
به سر يكى از برادران رزمنده تركشى اصابت كرده بود و پزشكان از بهبودى او قطع اميد كرده بودند.
بعضى از دوستان گفتند او را نزد امام ببريد تا ايشان دعايى بفرمايند شايد فرجى حاصل شود.
وقتى خدمت امام رسيدند، ايشان با محبّت خاصى كه به رزمندگان داشتند به چند حبّه قند دعائى خواندند. قند متبرّك شده را به برادر مجروح دادند، يكباره حالش عوض شد و رو به بهبودى نهاد.
هنگامى كه پزشكان دوباره او را معاينه كردند گفتند:
اين به معجزه بيشتر شبيه است.
#کرامت
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خندۀ شهيد
ايام نوروزى خدا توفيق داد در جبهه بودم. #خاطرۀ زيبائى را دربارۀ پدر دو شهيد شنيدم كه مىگفتند: وقتى پسر دوّمش را در قبر گذاشتهاند، شهيد خنديده است.
📞 تلفن كرده و به ملاقات آن پدر بزرگوار رفتيم.
او مىگفت: پسرم چهار سال در جبهه بود تا اينكه در عمليات والفجر ٨ به شهادت رسيد.
دوستانش از زمان شهادت تا سردخانه و قبل از دفن عكسهايى از او گرفته بودند. او عكسها را به ما نشان داد و ادامه داد: وقتى #شهيد را در قبر گذاشتيم، ديديم مىخندد، اين هم عكسش!
مدّتى گذشت، وصيتنامه او را پيدا كرديم، نوشته بود: آرزو دارم وقتى مرا در قبر گذاشتند بخندم! و بدين گونه او به آرزويش رسيد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | واليبال قبل از عمليات
از صحنههاى عجيبى كه در #جبهه ديدم، اين بود كه گروهى در آستانه عمليات و رفتن به خط مقدم بودند. به آنان خبر دادند: براى انتقال شما ٤٠ دقيقۀ ديگر ماشين مىآيد.
آنان گفتند پس مىتوانيم يك دست واليبال بازى كنيم.
توپ را برداشتند و شروع به بازى كردند و من متعجّب بودم كه اينها چه #آرامش عجيبى دارند!!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نعمتهاى سياسى
در سفرى كه به يكى از كشورهاى اسلامى داشتم، جوانى به من گفت: ما در اينجا فقط حق داريم در #مسجد اذان بگوئيم.
اگر ممكن است دولت ايران از دولت ما بخواهد كه اجازه دهند ما مسلمانان، بيرون از مسجد هم اللّه اكبر بگوئيم! آنگاه از من پرسيد: راست است كه در ايران در خيابانها نمازجمعه مىخوانند؟
گفتم: بله.
گفت:
شما در نور هستيد و ما در ظلمت.
#نعمت
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آوازۀ روح اللّه در آفريقا
مردى آفريقايى كه پى در پى بچههايش مىمردند، آرزو داشت صاحب فرزندى شود، تا اينكه خداوند به او فرزندى داد.
روزى كه فرزندش به دنيا آمد اتّفاقاً راديو را روشن كرد نام روح اللّه خمينى را شنيد، گفت: نام بچهام را روحاللّه گذاشتم.
به لطف خدا، فرزند زنده ماند.
او پس از چندى همۀ مرغ و خروسهاى خانه را جمع كرده به سفارت ايران آورد و به سفير گفت:
مىخواهم اينها را براى امام خمينى #هديه بفرستم.
چون با نام گذارى او بر فرزندم، خداوند عنايت ويژهاى به من نموده است.
#فرزند
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عنايت به #خانواده_شهدا
همسر يكى از شهداى لبنان براى حضرت امام نامهاى نوشته بود و در نامهاش از حضرت امام مهر كربلا خواسته بود.
امام به محض اينكه به درخواست اين #همسر_شهيد رسيدند، نامه را ناتمام گذاشته و مهرى آماده كردند تا براى او ارسال كنند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سختگيرى در #بيت_المال
يكى از نمايندگان حضرت امام قدرى بريز و بپاش مىكرد، امام فرمودند: به ايشان بگوييد تا ده روز ديگر بيايند و صورت حسابها و هزينههايى را كه از وجوهات (خمس، سهم امام) داشتهاند بياورند.
بعد فرمودند: من در بيتالمال با كسى شوخى ندارم، به من اطلاع دادهاند زندگى ايشان معمولى نيست.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | گردنبند قيمتى
خانمى از ايتاليا گردنبندى قيمتى براى حضرت امام به رسم هديه فرستاده بود.
گردنبند روى ميز حضرت امام بود تا اينكه دختر شهيدى به ملاقات امام آمد، امام گردنبند را به او #هديه كرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────