#خاطرات | خادم مردم
در يكى از شهرها در ايام #انتخابات خربزه فروشى با بلندگوى📣 خود براى يكى از نامزدهاى مجلس تبليغ مىكرد.
گفتند: تو برو خربزهات را بفروش، چكارت به اين كارها.
گفت: اگر من ماشينم را هم بفروشم بايد او به مجلس برود!
گفتند: مگر از اقوام شماست و يا وعدهاى به شما داده است؟
گفت: هيچكدام؛ فرزندم به جبهه رفت و مجروح شد و الآن در خانه بسترى است و اين نامزد مجلس، معلّمى است كه هفتهاى دو روز به عيادت فرزندم مىآيد و درسهاى عقب افتادهاش را جبران مىكند و اين بيانگر آن است كه او در #خدمت نيازمندان و خدمتگزار مردم است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تشكّر غوغا مىكند
يكى از استانداران كار زيبايى كرده بود.
#روز_معلّم، تمام معلمان دوران تحصليش را جمع كرده و به آنان گفته بود: اگر كارى داريد، من در #خدمت شما هستم.
يكى از معلمان برخاسته و گفته بود: به دليل مشكلات زياد درخواست بازنشستگى داده بودم؛ امّا حالا با اين برخورد شما تقاضايم را پس مىگيرم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────