#داستان_راستان ۲۱
نصیحت زاهد
گرمی هوای تابستان ☀️ شدت كرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت می تابید. در این حال مردی به نام محمدبن منكدر- كه خود را از زهّاد و عبّاد و تارك دنیا می دانست- تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد كه معلوم بود در این وقت برای سركشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطه ی فربهی و خستگی به كمك چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كَس و كارهای خود او هستند راه می رود.
با خود اندیشید: این مرد كیست كه در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟ ! نزدیكتر شد، عجب! این مرد محمدبن علی بن الحسین (امام باقر) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی جویی می كند؟ ! لازم شد نصیحتی بكنم و او را از این روش باز دارم.
نزدیك آمد و سلام داد.
#امام_باقر نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام داد.
- «آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آنهم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام فربه كه حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟ ! .
«چه كسی از مرگ خبر دارد؟ كی می داند كه چه وقت می میرد؟ شاید همین الآن
مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟ ! شایسته ی شما نیست كه دنبال دنیا بروید و با این تن فربه در این روزهای گرم این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید؛ خیر، خیر، شایسته ی شما نیست. » .
امام باقر (علیه السلام) دستها را از دوش كسان خود برداشت و به دیوار تكیه كرد و گفت: «اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام؛ زیرا این كار عین طاعت و بندگی خداست. تو خیال كرده ای كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست. من زندگی و خرج دارم، اگر كار نكنم و زحمت نكشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز كنم. من در طلب #رزق می روم كه احتیاج خود را از كَس و ناكس سلب كنم. وقتی باید از فرا رسیدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصیت و خلافكاری و تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی كه در حال اطاعت امر حق هستم كه مرا موظف كرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل كنم. » .
زاهد: «عجب اشتباهی كرده بودم! من پیش خود خیال كردم كه دیگری را نصیحت كنم، اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بوده ام و روش غلطی را می پیموده ام و احتیاج كاملی به نصیحت داشته ام. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحارالانوار ، چاپ كمپانی، جلد 11، حالات امام باقر، صفحه ی 82.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پاسخ #امام_صادق (علیه السلام)
❌ از علل تنگ شدن #رزق و روزی مردم در آخرالزمان
#نماز_صبح
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱
➖➖➖➖➖➖
↓↓↓↓↓↓
📄 ... پسرم!
بدان که «#رزق و #روزى» بر دو گونه است: يک نوع آن است که به جستجوى آن برمى خيزى (و بايد برخيزى) و نوع ديگرى آن که او به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد.
چه زشت است خضوع (در برابر ديگران) به هنگام نياز و جفا و خشونت به هنگام بى نيازى و توانگرى،
تنها از دنيا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى،
و اگر قرار است براى چيزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى؛ پس براى هر چيزى که به تو نرسيده نيز ناراحت باش.
با آنچه در گذشته واقع شده، نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن; زيرا امور جهان شبيه به يکديگرند.
از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى; چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گيرند; ولى چهارپايان جز با زدن اندرز نمى گيرند.
هجوم اندوه و غم ها را با نيروى صبر و حسن يقين از خود دور ساز.
کسى که ميانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى شود. (و بدان) يار و همنشين (خوب) همچون خويشاوند انسان است.
دوست آن است که در غياب انسان، حق دوستى را ادا کند. هواپرستى شريک و همتاى نابينايى است.
چه بسا دور افتادگانى که از خويشاوندان نزديک تر و خويشاوندانى که از هرکَس دورترند.
غريب کسى است که دوستى نداشته باشد.
آن کَس که از حق تجاوز کند در تنگنا قرار مى گيرد.
و آن کَس که به ارزش و قدر خود اکتفا نمايد موقعيتش پايدارتر خواهد بود.
مطمئن ترين وسيله اى که مى توانى به آن چنگ زنى آن است که ميان تو و خدايت رابطه اى برقرار سازى.
کسى که به (کار و حق) تو اهمّيّت نمى دهد در واقع دشمن توست.
گاه نوميدى نوعى رسيدن به مقصد است، در آنجا که طمع موجب هلاکت مى شود.
چنان نيست که هر عيب پنهانى آشکار شود و نه هر فرصتى مورد استفاده قرار گيرد.
گاه مى شود که شخص بينا به خطأ مى رود و نابينا به مقصد مى رسد. بدى را به تأخير بيفکن (و در آن عجله مکن) زيرا هر زمان بخواهى مى توانى انجام دهى.
بريدن از جاهل معادلِ پيوند با عاقل است.
کسى که خود را از حوادث زمان ايمن بداند زمانه به او خيانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد او را خوار مى سازد.
چنين نيست که هر تيراندازى 🏹 به هدف 🎯 بزند.
هرگاه حاکم تغيير پيدا کند زمانه نيز دگرگون مى شود.
پيش از عزم سفر ببين که هم سفرت کيست و پيش از انتخاب خانه بنگر که همسايه ات چه کسى است؟
از گفتن سخنانِ خنده آور (و بى محتوا) بپرهيز هرچند آن را از ديگرى نقل کنى.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
منظور امام(علیه السلام) از روزى هایى که انسان باید به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن.
و منظور از روزى هایى که به دنبال انسان مى آید، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدایا و یا تجارت و درآمدهاى غیر منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد;
بنابراین اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نباید از لطف خدا مأیوس گردد و در عین تلاش و کوشش بیشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.
هنگامى که انسان در جهان خلقت، موارد زیادى از نوع دوم را مى بیند، این امید در دل او قوت بیشترى پیدا مى کند.
روزىِ #جنین در عالم رحم از طریق بند ناف متصل به مادر تأمین است و بعد از تولد آنچه را براى حیات خود لازم دارد از سینه مادر مى مکد، قرآن مجید مى گوید: «(وَ ما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِى کِتاب مُبین); هیچ جُنبده اى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست.
و او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند; همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است».(۲)
مخصوصاً اگر انسان با #تقوا باشد و از درآمدهاى حرام بپرهیزد، خداوند مژده وسعت #رزق را به او داده است (وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب).(۳)
از سوى دیگر مشاهده مى کنیم که در جهان خلقت روزى هاى بسیار گران بها و ضرورى براى زندگى انسان به طور فراوان به مقتضاى رحمانیّت خداوند به همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر ارزانى داشته شده همچون نور خورشید، برکات زمین، باران و اکسیژن هوا که زندگى بدون آن غیر ممکن است.
اینها همه روزى هایى هستند که به سراغ انسان مى آیند، هرچند او به سراغش نرود.
قرآن مجید نیز مى فرماید: «(وَ فِى السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ); و روزى شما در آسمان است و نیز آنچه شما وعده داده مى شوید».(۴)
نیز مى فرماید: «(وَ ما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِّزْق فَأَحْیا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها); از آیات و نشانه هاى خدا رزقى (بارانى) است که از آسمان براى شما نازل مى کند و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات مى بخشد».(۵)
گرچه این آیه به قراین موجود در آن، تنها ناظر به دانه هاى حیات بخش باران 💦 است; ولى آیه قبل مفهوم گسترده ترى دارد که شامل نور آفتاب ☀️ که منبع هرگونه حرکت در روى کره زمین است و هوا که مایه حیات همه موجودات زنده است نیز مى شود.
در تاریخ پیشینیان، گاه داستان ها از حوادثى پرده برمى دارد که مصداق زنده روزى هایى است که به دنبال انسان مى آید بى آنکه او بخواهد.
از جمله داستانى که ابن ابى الحدید در شرح این جمله از عماد الدوله (از سلاطین آل بویه) نقل مى کند و آن زمانى بود که عماد الدوله وارد شیراز شد و ابن یاقوت را که بر آن حکومت مى کرد مجبور به فرار نمود.
این در حالى بود که وضع مالى عماد الدوله بسیار بد بود.
هنگامى که از بیابان مى گذشت یکى از پاهاى اسب او ناگهان در زمین فرو رفت.
ناچار شد از اسب پیاده شود.
غلامان به کمک او آمدند و او را نجات دادند.
ناگاه دیدند در آنجا نقب وسیعى است.
عماد الدوله دستور داد آن را حفر کنند.
ناگهان انبار عظیم و ذخایر پرقیمتى را که مربوط به ابن یاقوت بود در آنجا یافتند.
روز دیگرى در همان شهر استراحت کرده بود و به پشت خوابیده بود همان خانه اى که قبلاً ابن یاقوت در آن ساکن بود.
ناگهان مارى را بر فراز سقف مشاهده کرد.
به غلامان گفت بالا بروید و مار 🐍 را بُکشید.
مار فرار کرد و در لابه لاى چوب هاى سقف پنهان شد.
عماد الدوله دستور داد چوب ها را بشکنید و مار را بیرون بیاورید و بکشید.
هنگامى که چوب ها را شکستند دیدند بیش از پنجاه هزار دینار 💰💰💰💰💰 در آنجا ذخیره و جاسازى شده است.
در حادثه دیگرى، نیاز به دوختن لباسى داشت، گفتند: در اینجا خیاط ماهرى است که پیش از این لباس هاى ابن یاقوت را او مى دوخت و او مردى است باایمان و اهل خیر.
تنها اشکال او این است که کر است و چیزى نمى شنود (اما مى تواند سخن بگوید) عماد الدوله دستور داد او را احضار کردند; ولى او بسیار متوحش و ترسان بود هنگامى که نزد عماد الدوله حاضر شد به او گفت: من مى خواهم لباسى این گونه و آن گونه براى من بدوزى.
(خیاط چون کر بود نفهمید و ذهنش به مسأله دیگرى منتقل شد، لذا) خیاط 🪡🧵 لرزید و با صدایى لرزان گفت: به خدا سوگند اى مولاى من ابن یاقوت بیش از چهار صندوق 🗃🗃🗃🗃 در نزد من امانت نداشت اگر دشمنان من چیزى غیر از این بگویند باور نکن. عمادالدوله تعجب 😳 کرد و دستور داد صندوق ها را حاضر کنند.
دید تمام آنها مملوّ از طلا و زینت آلات 👑 و جواهرات 💍 است که همه تعلق به ابن یاقوت داشته و او به عنوان غنیمت آنها را تصاحب کرد.(۶)
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۳۶
[ #دعای سی و شش – اعتراف به گناه و ستایش خداوند ]
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
⤶ اَللّٰهُمَّ اِنَّكَ دَعَوْتَنِی اِلَی النَّجٰاةِ فَعَصَیْتُكَ، وَ دَعٰانِی عَدُوُّكَ اِلَی الْهَلَكَةِ فَاَجَبْتُهُ، فَكَفىٰ مَقْتاً عِنْدَكَ اَن اَكُونَ لِعَدُوِّكَ اَحْسَنَ طَاعَةً مِنّیٖ لَكَ، فَوٰاسَوْأَتٰاهُ اِذْ خَلَقْتَنِی لِعِبٰادَتِكَ، وَ وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِكَ، فَاسْتَعَنْتُ بِهِ عَلیٰ مَعْصِیَتِكَ، وَ اَنْفَقْتُهُ فیٖ غَیْرِ طَاعَتِكَ.
خداوندا تو مرا به رستگاری فراخواندی و من تو را نافرمانی کردم، و دشمنت 😈 مرا فراخواند به هلاکت و من او را اجابت نـمودم، پس، برای ناخشنودی تو این بس که به دشمنت فرمانبـرتر باشم، نسبت به تو ؛
پس بدا به حال من که مرا برای عبادتت آفریدی و از روزیات بر من وسعت بخشیدی، و من از آن، برای معصیت تو یاری جستم، و آن را در غیر طاعتت مصـرف کردم.
ثُمَّ سَاَلْتُكَ الزِّیٰادَةَ مِنْ فَضْلِكَ، فَلَمْ یَمْنَعْكَ مٰا كٰانَ مِنِّی اَنْ عُدْتَ بِحِلْمِكَ عَلَیَّ، فَاَوْسَعْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِكَ، وَ اٰتَیْتَنِی اَكْثَـرَ مٰا سَأَلْتُكَ، وَ لَمْ یَنْهَنِی حِلْمُكَ عَنِّی وَ عِلْمُكَ بیٖ، وَ قُدْرَتُكَ عَلَیَّ، وَ عَفْوُكَ عَنّیٖ مِنَ التَّعَرُّضِ لِمَقْتِكَ، وَ التَّمٰادِی فِی الْغَیِّ مِنّیٖ، كَاَنَّ الَّذیٖ تَفْعَلُهُ بیٖ اَرٰاهُ حَقّاً وٰاجِباً عَلَیْكَ، فَكَاَنَّ الَّذِی نَهَیْتَنِی عَنْهُ اَمَرْتَنِی بِهِ، وَ لَوْ شِئْتَ مٰا تَرَدَّدْتَ اِلَیَّ بِاِحْسٰانِكَ، وَ لاٰ شَكَرْتَنِی بِنِعْمَتِكَ عَلَیَّ وَ لاٰ اَخَّرْتَ عِقٰابَكَ عَنّیٖ بِـمٰا قَدَّمَتْ یَدٰایَ، وَ لٰكِنَّكَ شَكُورٌ، فَعّٰالٌ لِمٰا تُرِیدُ.
آنگاه از فضل تو فزونی از تو خواستم، پس تو را بازنداشت آنچه من انجام داده بودم که با حلم خود به سوی من بازگشتی، پس از #رزق خود بر من وسعت بخشیدی، و به من دادی بیشتـر از آنچه از تو درخواست کردهام و مرا بازنداشت حلم تو نسبت به من و آگاهیات نسبت به من، و قدرتت بر من و عفوت نسبت به من، از تعرّض به ناخشنودیات، و لجاجت در گمراهیام، گویی که آنچه در مورد من انجام میدهی حق من است و بر تو واجب می دانم، که گویی آنچه مرا از آن بازداشتهای، مرا دستور دادهای به آن، و اگر میخواستی به احسانت نسبت به من اقدام نـمیکردی و مرا سپاس نـمیگفتی، با نعمتت بر من و کیفرت را از من تأخیر نـمیانداختی بسبب آنچه خود کردهام ولی تو بسیار سپاسگزاری و انجام دهنده هر چه را که اراده کنی.
فَیٰا مَنْ وَسِعَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً، اِرْحَمْ عَبْدَكَ الْمَتَعَرِّضَ لِمَقْتِكَ، الدّٰاخِلَ فیٖ سَخَطِكَ، الْجٰاهِلَ بِكَ، الْجَرِیءَ عَلَیْكَ، رَحْمَةً مَنَنْتَ بِهٰا إِلیٰ اَحْسَنِ طَاعَتِكَ وَ اَفْضَلِ عِبَادَتِكَ، اِنَّكَ لَطِیفٌ لِمٰا تَشَاءُ، عَلیٰ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، یٰا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، حُلْ بَیْنِی وَ بَیْنَ التَّعَرُّضِ لِسَخَطِكَ، وَ اَقْبِلْ بِقَلْبِی إِلیٰ طَاعَتِكَ، وَ اَوْزِعْنِی شُكْرَ نِعْمَتِكَ، وَ اَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ مِنْ عِبَادِكَ.
پس ای آنکه فرا گرفته هر چیزی را از جهت رحمت، رحم کن بر بندۀ تعرض کنندۀ به ناخشنودیات، واردشوندۀ به خشمت، جاهل نسبت به تو، گستاخ بر تو، رحمتی که با آن منت نهادهای بر بهتـرین طاعتت و برترین عبادتت، که تو دارای لطف فراوان هستی به آنچه میخواهی، بر هر چیزی توانایی، ای آنکه میان شخص و قلبش مانع میشود، میان من و متعرض شدن به خشمت، مانع شو و متوجه کن قلبم را به سوی طاعتت و الهام کن مرا سپاس نعمتت را و مرا ملحق ساز به نیکوکاران از بندگانت.
#داستانهای_شگفت
۹۱ - شیردادن گوسفند به بچه انسان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در چند سال قبل که بنده چند روزی فیروز آباد بودم در منزل مرحوم حاج خلیل و حاج عبدالجلیل (رحمة الله علیهما) که هر دو از اخیار بودند نقل کردند که در این اوقات در فیروز آباد چوپان فقیریست به نام فلان، زوجه اش وضع حمل نمود و از دنیا رفت.
چوپان بیچاره که نمیتوانست صحرا نرود و گوسفند چرانی نکند چون راه اعاشه ئی جز آن نداشت و نمیتوانست دایه ئی برای نوزاد خود تدارک کند به ناچار بچه را در پارچه ای پیچید و همراه خود به صحرا برد. بچه را زیر درختی گذارد و به دنبال گوسفندان به کوه رفت؛ پس به یاد بچه افتاد که شاید از گرسنگی و ناله مرده است.
🏃🏿 به سرعت مراجعت کرد؛ چون نزدیک شد دید بزی از گله اش برگشته و آمده نزد بچه به اختیارش پستان را رها کرد و پس از آن هر وقت بچه صدا میداد فوراً آن بز از چرا دست بر میداشت و خود را به آن بچه رسانده و به همان ترتیب او را سیر میکرد و بر میگشت برای چرا و این کار عادت همه روزه آن حیوان شد.
آری آفریدگار جهان آفریده خود را که بقائش را فرموده است باید #رزق آن یعنی آنچه وسیله بقاء او است فراهم آورد و چون معده نوزاد جز شیر، غذای دیگر را نتواند هضم نمود شیر را در پستان مادر درست کرده و مادر را مسخّر فرموده که پستان را در دهان بچه بگذارد چنانچه بچه را تکویناً مُلهَم ساخته که پستان را بمکد و شیر را به معده رساند.
خلاصه همان خدائیکه مادر را مسخر میکند و رزق بچه را بوسیله او میرساند همان پروردگار است که حیوانی را مسخر می فرماید که بوسیله او رزق آن بچه به او برسد و هیچ جای شگفتی نیست؛ زیرا هر دو در دستگاه آفرینش و قدرت یکنواخت است.
در آخر کتاب دار السلام عراقی داستانی عجیبتر نقل نموده و برای مزید #بصیرت در اینجا نقل میشود:
شخصی از سادات محترمِ مجاور کربلا نقل کرد که من در وقتیکه با عیال خود بقصد زیارت کربلا از وطن بیرون شدم تا رسیدیم بخانقین، گماشتگان رومی ما را به جهت بروز مرض وبا در بعض بلاد ایران قرنطینه گذاشتند.
اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همانجا وضع حمل نمود و بعد از چند روز وفات کرد.
طفل بی شیر او بماند؛ پس از فراغت از دفن او از برای بچه در طلب دایه شدم، کسی را نیافتم چون در کاروانسرا بُردیم و اهل آنجا غالباً سُنّی متعصّب و دشمن شیعه بودند اقدام نمینمودند؛
بعلاوه گماشتگان رومی هم مانع بودند از خروج و دخول کاروانسرا. طفل هم بجز پستان به چیز دیگری آرامش نداشت؛
بیچاره شدم برای ساکت کردنش، پستان خودم را در دهن او گذارده پس آرام شد و مشغول مکیدن آن گردید!
چون ملاحظه کردم دیدم از حلقوم او چیزی پائین میرود تعجّب 😳 کردم!
پستانم را از دهانش خارج نمودم پس قطره شیری سر پستان خود دیدم.
چون نیک تأمل کردم از قدرت کامله خداوندِ رزّاق و برکات حضرت سیدالشهداء علیه السلام پستان خود را مانند زنان پر از شیر دیدم؛ پس بچه را شیر کامل داده خوابانیدم و از غصه راحت شدم و به همین منوال تا وارد کاظمین علیهما السلام و سامراء و بعد وارد کربلا شدم و چون پس از ورود به کربلا پستانم را در دهان بچه گذاردم آرام نگرفت و چون در پستان خود تأمل کردم اثری از شیر در آن ندیدم و مانند سابق خشک بود و رطوبتی اصلاً نداشت.
دانستم که تا پیش از ورود به کربلا چون مضطر بودم و هیچ چارهای نبود چنین فرجی شد و الحال در کربلا که مرکز شیعه و محل اقامت من است تحصیل مُرضعه ممکن است؛ پس تفحّص کردم و مرضعه عفیفه دست آورده و او را هم برای خود عقد نمودم و شکر خدا را به جا آوردم.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/51718
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پاسخ #امام_صادق (علیه السلام)
❌ از علل تنگ شدن #رزق و روزی مردم در آخرالزمان
#نماز_صبح
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
╰──────────