eitaa logo
📚📖 مطالعه
81 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
94 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۸۴ 『 هشتاد و چهار – هرگاه به نماز می‌ایستاد در اول شب و در آخر آن 』 ࿐ྀུ༅࿇༅══‎═‎═‎═‎═‎═‎═‎ ⤶ الف- اول شب از حمّاد بن حبیب عطار کوفی نقل شده است که گفت: برای حج خارج شدیم و شب هنگام از «زباله» که منزلی در راه عراق به مکه است حرکت کردیم، در بین راه باد سیاه تندی وزیدن گرفت و قافله را پراکنده کرد. من در آن بیابان راه را گم کردم و به دره‌ای دوردست رسیدم، هنگامی که شب فرا رسید به درختی بلند که در آنجا بود پناه بردم، پاسی که از شب گذشت و تاریکی همه جا را فرا گرفت جوانی را دیدم که جامۀ سفیدی به تن داشت و بوی مشک از او به مشام می‌رسید و به آن محل می‌آمد. با خود گفتم: حتماً یکی از اولیاء الهی است، می‌ترسم اگر وجود مرا در اینجا احساس کند دور شود و از کارهایی که در نظر دارد انجام دهد باز بـماند. لذا خود را کاملاً پنهان نـمودم؛ جوان به آنجا نزدیک شد و برای نـماز آماده گشت و در حالی که ایستاده بود می‌گفت: یٰا مَنْ حَازَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ مَلَکُوتاً وَ قَهَرَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ جَبَـرُوتاً، أَوْلِجْ قَلْبِی فَرَح الْاِقْبَالِ عَلَیْكَ وَ أَلْحِقْنِی بِـمَیْدَانِ الْمُطِیعِینَ لَكَ. ای کسی که به عزت و سلطنت خود همه چیز را مالک گشته‌ای، و به جبـروت خود بر هر چیز چیره گشته‌ای، به قلب من شادیِ روی آوردن به حریمت را وادار کن و مرا به میدان اطاعت کنندگان خود ملحق نـما. ⤶ ب- آخر شب سپس به نـماز پرداخت، هنگامی که آرام گرفت و حرکات او ساکن گردید به جایگاه او رفتم، در آنجا چشمه‌ای مشاهده کردم که آبی زلال از آن می‌جوشید. آنگاه برای نـماز آماده شدم و پشت سـر او به نـماز ایستادم، ناگهان محرابی را دیدم که گویا در همان لحظه نـمایان گردید. جوان هنگام تلاوت قرآن وقتی به آیات بیم‌دهنده می‌رسید با آه و ناله آن را تکرار می‌کرد هنگامی که تاریکی شب برطرف شد به نـماز ایستاد در حالی که می‌گفت: یٰا مَنْ قَصَدَەُ الطّٰالِبُونَ فَأَصٰابُوهُ مُرْشِداً، وَ أَمَّهُ الْخَائِفٌونَ فَوَجَدُوهُ مَتَفَضِّلاً، وَ لَجَأَ إِلَیْهِ الْعَائِذُونَ فَوَجَدُوهُ نَوّٰالاً، مَتىٰ رَاحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِكَ بَدَنَهُ، وَ مَتىٰ فَرَحُ مَنْ قَصَدَ سِوَاكَ بِنِیَّتِهِ، إِلٰهیٖ قَدْ تَقَشَّعَ الظَّلاَمُ، وَ لَمْ أَقْضِ مِنْ خِدْمَتِكَ وَطَراً، وَ لاٰ مِنْ حِیَاضِ مُنَاجَاتِكَ صَدْراً، صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهٖ، وَ افْعَلْ بیٖ أَوْلَی الْاَمْرَیْنِ بِكَ یٰا أَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ. ای کسی که جویندگان آهنگ او کردند، و او را راهبـر و راهنما یافتند، بیمناکان او را قصد نـمودند، و او را اهل فضل و بزرگواری یافتند، پناهندگان به او پناه آوردند و او را اهل عطا و بخشش فراوان یافتند چه وقت است آسودگی آنکه جسم خود را برای غیر تو به زحمت انداخت؟ و چه هنگام است شادی آنکه غیر تو را با نیت خود قصد کرد، خدای من تاریکی شب از میان می‌رود در حالی که هنوز پاسی از خدمت تو را ادا نکرده‌ام، و از آبشخور مناجاتت سیراب نگردیده‌ام، بر محمد و خاندان او درود فرست، و از میان دو امر آنکه شایسته‌تر است نسبت به مقام خود با من رفتار کن، ای مهربان‌ترین مهربانان. ترسیدم که این گوهر از دستم برود و از نظرم پنهان گردد لذا به دامنش چنگ زدم و به او گفتم: به حق آنکه رنج خستگی را از تو برداشته و اشتیاق فراوان لذت درخواست را به تو بخشیده است تو را سوگند می‌دهم که بال رحمت خود را بر من بگستـرانی، و مرا در سایه لطف خویش قرار دهی و برایم دلسوزی کنی که من گمراهم، خواسته و هدفم همان کارهایی است که انجام دادی، و آرزو و تـمنایم همان گفتاری است که گفتی. فرمود: اگر توکل تو صادق باشد گمراه نیستی، به دنبال من بیا و پشت سـر من حرکت کن، هنگامی که کنار آن درخت رسید دستم را گرفت پس گویا زمین در زیر پای من به راه افتاد، سپیدۀ صبح دمید به من فرمود: مژده باد تو را که اینجا مکه است، من صدای فریادها را شنیدم و حاجیان را دیدم، پس به او عرض کردم: به حق آن کسی که در روز قیامت و روز فقر و نیاز به او امیدواری بگو کیستی؟ فرمود: اکنون که مرا سوگند دادی، من علی فرزند حسین پسـر علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) هستم. ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۲ - لاشه مردار و جیفه دنیا ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند از آقا سید رضا موسوی قندهاری که سیدی فاضل و متقی بود، فرمود سلطان محمد دائی ایشان شغلش خیاطی و تهیدست و پریشان حال بود. روزی او را بشاش و خندان یافتم و پرسیدم چطور است امروز شما را شاد می بینم؟ فرمود آرام باش که می خواهم از شادی بمیرم. دیشب از جهت برهنگی بچه هایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم گریه زیادی کردم و به مولا علیه السّلام خطاب کردم آقا ! تو شاه مردانی و سخیّ روزگاری، گرفتاریهای مرا می بینی. چون خوابیدم دیدم که از دروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم، باغی بزرگ دیدم که قلعه اش از طلا و نقره بود، دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند. نزدیک آنها رفتم پرسیدم این باغ کیست؟ گفتند از حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. التماس کردم که بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم. گفتند فعلاً رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تشریف دارند، بعد اجازه دادند. به خود گفتم اول خدمت رسول خدا می رسم و از ایشان سفارشی می گیرم. چون به خدمتش رسیدم از پریشانی خود شکایت کردم. فرمود : پیش آقای خود اباالحسن علیه السّلام برو. عرض کردم حواله ای مرحمت فرمایید. حضرت خطی به من دادند، دو نفر را هم همراهم فرستادند. چون خدمت حضرت اباالحسن علیه السّلام رسیدم فرمود سلطان محمد کجا بودی؟ گفتم از پریشانی روزگار به شما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم؛ پس آن حضرت حواله را گرفت و خواند و به من نظر تندی فرمود و بازویم را به فشار گرفت و نزد دیوار باغ آورد. اشاره فرمود، شکافته شد، دالانی تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه برد و سخت ترسناک شدم. اشاره دیگری کرد روشنایی ظاهر شد؛ پس دری نمایان شد و بوی گندی به مشامم رسید به شدت به من فرمود داخل شو و هر چه می خواهی بردار، داخل شدم دیدم خرابه ای است پر از لاشه مردار. حضرت به تندی فرمود زود بردار ( لاشه خورهای زیادی آنجا بود) از ترسِ مولا دست دراز کردم پای قوربـ🐸ـاغه مرده ای به دستم آمد، برداشتم. فرمود برداشتی؟ عرض کردم بلی. فرمود بیا. در برگشتن، دالان روشن بود. در وسط دالان دو دیگِ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود، فرمود سلطان محمد! چیزی که به دست داری در آب بزن و بیرون آور، چون آن را در آب زدم دیدم طلا شده است. حضرت به من نگریست لکن خشمش اندک بود، فرمود سلطان محمد! برای تو صلاح نیست! مرا می خواهی یا این طلا را؟ عرض کردم محبت شما را‌ فرمود : پس آن را در خرابه انداز. چ به مجرد انداختن از خواب بیدار شدم ، بوی خوشی به مشامم رسید تا صبح از خوشحالی گریه می کردم و شکر خدای را نمودم که محبت آقا را پذیرفتم. آقا سید رضا فرمود پس از این واقعه، اضطرار دنیوی سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گردید. ـــــــــــ از این داستان حقایقی دانسته می شود که در اینجا به پاره ای از آنها به طور اختصار اشاره می شود و تفصیل آنها برای محل دیگر. بر صاحب بصیرت آشکار است که ثروتمندی و فراوانی نعمتهای دنیوی و کامیابی، به تنهایی نزد عقل صحیح برای انسان متصف به خوبی یا بدی نیست هرچند تمام نعمتهای دنیویه بالذات خوب است لکن بالنسبه به انسان دو جور است : اگر شخصِ ثروتمند علاقه قلبیش عالم آخرت و ایستگاه ابدی و جوار محمد و آل محمد علیهم السّلام باشد و هرچه در دنیا دارد در دلش نباشد یعنی آنها را بالذات دوست ندارد بلکه آنها را وسیله تأمین حیات ابدی خود شناسد؛ البته چنین ثروتی برای او نعمت حقیقی و مقدمه سعادت ابدی است و نشانه چنین شخصی آن است که سعی در ازدیاد ثروت می کند ولی نه با حرص و علاقه قلبی به آن و سعی در نگاهداری آن می کند ولی نه با بُخل در راه حق؛ یعنی در راه باطل از صرف یک درهم خودداری می کند ولی در راه خدا از بذل تمام دارائی هم مضایقه ندارد و نیز چنین شخصی هیچگاه به ثروت خود نمی نازد و تکبّر نمی نماید و خود را با تهیدست یکسان می بیند و نیز هرگاه تمام ثروت و سایر علاقه های مادّی او از بین رود، اضطراب درونی و حُزن قلبی ندارد.
و اگر شخص علاقه قلبی او تنها حیات مادی و شهوات دنیوی باشد و ثروتمندی را بالذات دوستدار و آن را وسیله رسیدن به آرزوهای نفسانی شناخت و حیات پس از مرگ و قُرب به پروردگار و جوار آل محمد صلّی اللّه علیه و آله را حکایتی پنداشت و آنها را تنها بر زبان داشت گاهی که می گفت قیامت حق است، میزان و صراط و بهشت و جهنم همه حق است، اموری بود که بر زبان می گفت ولی علاقه قلبی او تنها دنیا بود، البته زیادتی ثروت و کامیابیهای دنیوی برای چنین شخصی بلای حقیقی و موجب شقاوت ابدی است و مَثل او در عالم حقیقت مَثل کسی است که برایش سلطنت پیش بینی شده و باید حرکت کند و به قصر سلطنتی وارد شود و بر تخت سلطنتی نشیند و از انواع نعمتها بهره برد؛ پس در اثناء راه به خرابه ای که پر از لاشه مردار و لاش خورهاست برسد؛ پس در آن خرابه منزل کند و در برابر قصر سلطنتی و به مردارخوری قناعت نماید؛ چنانچه در داستان مزبور به این حقیقت اشاره شده است و از آنجایی که ثروتمندی و کامیابی غالباً برای بشر دام می شود و او را صید می کند، یعنی محبت آنها در دلش جای گرفته و از عالم اعلا غافل می گردد و علاقه قلبیه اش از جهان پس از مرگ بریده می گردد، پروردگار بعضی از بندگان خود را از خوشی‌های این عالم محروم می کند و به وسیله تیرهای بلای فقر و مرض و مصیبت و ظلمِ اشرار آنها را از دنیا دل آزرده می نماید تا دل به آن نبندند و از حیات جاودانی غافل نشوند. و به عبارت دیگر: انسان یک دل بیشتر ندارد، اگر در آن، محبت به دنیا و شهوات نفسانی جای گرفت به همان اندازه از جای گرفتن محبت خدا و اولیای او و سرای آخرت کم می شود و گاه می شود که حُبّ دنیا و شهوات، تمام دل را احاطه می کند تا جایی که برای خدا و اولیای او جایی باقی نمی ماند. و از آنچه گفته شد دانسته گردید سرّ فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود : مال دنیا می خواهی یا محبت مرا . و شرح و تفصیل آنچه گفته شد در کتاب ( قلب سلیم ) که ان شاء اللّه بزودی انتشار می یابد، ذکر گردیده است. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/52492 —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله ره چهار عامل خوب مدت : ۳ دقیقه @ahadis_tollab --------------------------------- 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا