eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
845 عکس
54 ویدیو
130 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
یه عمره که گریونی  با آه سینه سوزت گریه بـرا عاشـورا  شده کار هر روزت جاریه سیل اشکات  به روی صحن گونت مجلس روضه خونی  میگیری توی خونت بار غــم رو دلت سنگینه غصه هات از غم دیرینه قلبمون تو عزات غمگینه                هرچی ما میگیم تو با دو چشمت دیدی پای بـه پای نی  سینــه زدی بـاریدی    *(نمیره از یادت... کوفه ی بی مرامو سفر به شهر شامو سنگای روی بــامو) ۲ ... بادرد و آه و ناله روز و شبت سرمیشه تاشیرخواره میبینی  دوچشم تو ترمیشه با یه دلِ پرحسرت  روضه میگیری هرسال زینب و موجی از خون یادت نرفته گودال مثله بغضِ پر از فریـادی وقتی که از نفس افتادی با غم کـربلا جــون دادی داری میسوزی برای مشکِ سقا گریـه میکنی بـه یادِ اشک سقا نمیره از یادت... آتیش خیمه ها رو ناله ی بی صدا رو روضه ی کـربلا رو *(نمیره از یادت... کوفه ی بی مرامو سفر به شهر شامو سنگای روی بامو) ۲ ... هنوز جلو چشماته   شلوغیه تو بازار خاطره های اونروز  روحتو میده آزار هنوز سر رونیزه    داره میشه کابوست نامحرمارو دیدی    دور و بـرِ ناموست بـی کسی تو رو تا دیـدن به حال و روز تو خندیدن               دور تو کف زدن، رقصیدن دیدی غارت گوشواره و خلخال و... دیـدی سوختـن دامنای اطفال و ... نمیره از یادت... غـروب تلخ غــارت خــرابـه و اسـارت بی حرمتی،جسارت *(نمیره از یادت... کوفه ی بی مرامو سفر به شهر شامو سنگای روی بامو) ۲ @ghararenokary
من وارث غمهای کربلایم از کودکی در محنت و بلایم چکد اشکم زعین              بهر جدم حسین دیدم به چشمان پر ازخون جسم عزیزم گشته گلگون .............. نماز عمه را نشسته دیدم پیشانی جدم شکسته دیدم کشیدم برملا              رنج و داغ و بلا شنیده ام با دل سوزان بر روی نیزه صوت قرآن .............. زهر جفا دادی دگر نجاتم کی می رود از یاد خاطراتم چوب و طشت طلا             راس خون خدا برده دگر تاب و توانم در بین دشمن محرمانم .............. یک داغ، داده روز و شب عذابم یادش نموده خون ، دل کبابم بزم نامحرمان             میان دشمنان زینب کجا و شام ویران همراه با خیل یتیمان ................ دیدم گلان را غ در نشانه از ضربت سیلی و تازیانه دشمن بی حیا            غارت خیمه ها جانم دگر بر لب رسیده کی مثل من محنت کشیده ............... دیدم که گردیده چو لاله پرپر در بین خاک و خو ن فتاده اکبر قاسم نوجوان              ساقی تشنگان ریزد زچشمانم ستاره از داغ طفل شیرخواره @ghararenokary
ای هم نوای غربت تو عندلیب ها خاکی ترین نگین بقیع غریب ها ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم شاگرد مکتبت علما و ادیب ها از قال باقر است به ما هر چه که رسید علم مُنَجمین و دوای طبیب ها درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو زانو زدند پای کلامت خطیب ها آموزگار اول عیسی بن مریمی خم گشته در برابر عِلمت صلیب ها از کار ما گره بگشا، مضطریم ما ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی کشته تو را جسارت آن نانجیب ها همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها داغی شبیه شام غریبان نمی شود بالا گرفت کار شرار لهیب ها پنجاه سال رفته و اما نرفته است از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها پنجاه سال رفته و هر شب گریستی بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها @ghararenokary
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام در منا آب گوارا دست زائر ها دهید حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ عمۀ هم بازی ام را کنج ویران دیده ام @ghararenokary
دیدم به دو چشم تر ای کاش نمی دیدم بر خاک تن بی سر ای کاش نمی دیدم از کودکی ام دایم غم دیدم و رنج و درد یک کوه بلا یکسر ای کاش نمی دیدم باسنگ و سنان و تیر با چوب و عصا،شمشیر زد خصم برآن پیکر ای کاش نمی دیدم دیدم که چسان قاتل بیرون شده از مقتل در دست گرفته سر ای کاش نمی دیدم از دور خودم دیدم می دیدم و لرزیدم خون می چکد از حنجر ای کاش نمی دیدم تنها نه فقط خلخال بردند ز پای طفل بردند ز سر معجر ای کاش نمی دیدم دیدم به سر نیزه هجده نی و هفده سر ای وای سر اصغر ای کاش نمی دیدم از حلق نمی شد جا دیدم که زپهلو رفت بر نی سر آب آور ای کاش نمی دیدم تا قافله را بردند بازار یهودی ها شد عمه ی ما مضطر ای کاش نمی دیدم در گوشه ی ویرانه آن دختر دردانه گردید چو گل پرپر ای کاش نمی دیدم از بس که عدو سیلی زد بر رخ او؛ گردید رویش چو رخ مادر ای کاش نمی دیدم @ghararenokary
السلام علیک یا محمدبن علی الباقر یابن رسول الله صلی الله علیه و آله بغضی که پنجه زد گلوی اطهرت را عمری گرفته بود راه حنجرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پاشیده بودی اشک‌های باورت را تو پنجمین خورشیدِ اهل نور هستی نور خدا کرده احاطه، محورت را خود سوختی بهر نجات اهل ایمان کردی تو خرج خلق، مهر انورت را در بستر بیماری و در هُرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را با خاطرات کربلا و کوفه و شام پُرکرده بودی برگ‌برگِ دفترت را یاد علیِ اکبر و عباس و اصغر آتش فکنده لحظه‌های آخرت را از کربلا جان و دلت می سوخت، ازچه آتش زده زهر ستم بال و پرت را؟ شد بقعه‌ی نوری دگر، خاک مدینه بُردند زیر خاک، وقتی پیکرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را ✍ @ghararenokary
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام بارگزاری مناجاتی عرفه و نوحه های شهادت حضرت مسلم علیه السلام @ghararenokary
روز عرفه – مناجات با امام زمان – امام حسین تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا مي گيره دلم هوايي مي شه و بونۀ آقا مي گيره اين روزايي كه دم به دم غريبي رو حس مي كنم با گريه ياد غربت عزيز نرگس مي كنم تا كه بياي تو از سفر تا كه ببيني حالمو نذر نگاهت مي كنم اين اشكاي زلالمو ميون طوفان غمت شكسته بال و پر من كاشكي بياي پا بذاري به روي چشم تر من كوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوي گلاب با مژه جارو مي زنيم با اشكامون مي پاشيم آب كاشكي بياي و سوغاتي برام بياري بوي سيب يا كه يه مهر و تسبيح از تربت ارباب غريب كاشكي بياي برامون از تشنگي و آب بخوني بياي رو منبر بشيني روضۀ ارباب بخوني مسلميه دم بگيري با گريه و شور و نوا بياي و با هم بخونيم “حسين من كوفه نيا” كوفه نيا كه اينجاها قحطي آبه به خدا حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا اينجا تموم مردمش تشنۀ خون لاله اند با كعب ني منتظر رقيۀ سه ساله اند همه با فكر انتقام روز مي كنن شباشونو نعلاي تازه مي زنن تموم مركباشونو رو خاك گرم كربلا سه روز مي مونه پيكرت خورشيد نيزه ها مي شه اينجا سر مطهرت شاعر: یوسف رحیمی @ghararenokary
شعر روز عرفه – مناجات با امام زمان – امام حسین بیقراریِ تو و اشک روانِ زینب(س) شد مناجاتِ تو آرامش جانِ زینب(س) کعبه یک سنگ نشان است و تویی کعبهٔ او به تو دلبسته! تویی نام ‌و نشانِ زینب(س) عرفات است و تو نزدیک به قربانگاهی غرقِ دلشوره ای از بغض ِ عیان زینب(س) زیر لب خط به خطِ زمزمه ات این شده است می روم بعدِ تو یارب به امانِ زینب(س) شیوهٔ راز و نیازت چقدر جانسوز است غرق آرامشی و تاب و توان زینب(س) خیره مانده ست پر از اشک به پیراهنِ تو جگرت سوخت از این داغِ نهانِ زینب(س) مرثیه خوانِ تو شد عالم و اما تو شدی تا ابد گریه کن و مرثیه خوانِ زینب(س) حج و إحرام و طواف تو شده کرب و بلا وای از روز دهم! فصلِ خزانِ زینب(س) عرفه خواندن تو حالِ عجیبی دارد اشک می ریزی و هستی نگرانِ زینب(س)! شاعر: مرضیه عاطفی @ghararenokary
شعر مناجات روز عرفه لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راهسپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارند همه رنگ خدائی زعبارش هر کس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن جاست هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟ آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روح فزایند کردند پر از زمزمه و ناله منی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قافله با قافله ها فاصله دارند این قافله جا در دل هر قافله دارند این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند از خون گلو جامۀ احرام بپوشند هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی از مکه برون گشته شده کربلائی از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش پیداست شهادت زسفیدی گلویش خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود دیروز حسین بن علی بین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود امروز به هجرش همه گریان بنشینید فردا سر او را به سر نیزه ببینید در مکّه بپرسید ز زن های مدینه زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه ای دخترکان یکسره با شیون و ناله خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله زین قافله روزی به مدینه خبر آید کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید از منبر و محراب نبی ناله برآید تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم) تنها نه دل (میثم) جان همه عالم شاعر: استاد غلامرضا سازگار @ghararenokary