eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
803 عکس
53 ویدیو
113 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
من ولی الله اکبر هستم پنجمین حجت داور هستم باقر آل پیمبر هستم از ستم طایر بی پر هستم همه دیدند ز من مهر و وفا باز کردند به من ظلم و جفا گرچه از زهر به خود پیچیدم کس نداند که چه غم ها دیدم از غم کودکی ام پاشیدم همه شب تا به سحر نالیدم گَر به هم ریخته اعضایم شد قاتلم، دیده ی بینایم شد طفل بودم که اسارت دیدم خیمه ها را همه غارت دیدم من چهل روز حقارت دیدم عمه را بزم جسارت دیدم بزم مِی بود لعینی برخاست دختری را به کنیزی می خواست رفتم از یاد و نرفته از یاد همه ی زندگی ام رفت به باد تا که همبازی ام از ناقه فتاد زجر آمد ز ره و زجرش داد لگدی زد به تن او که خداش نکند قسمت کافر ای کاش @nohe_sonnati @ghararenokary
این دم آخرِ خود دیده چو دریا کردم دائماً یاد، ز روی گل طاها کردم زهر سوزاند تمام بدنم را، اما یاد از غربت و مظلومی بابا کردم نرود هیچ زمان از نظرم روز دهم از تماشای پدر شیون و غوغا کردم چار ساله به دلم داغ روی داغ ولی ناله بر بی کسی زینب کبری کردم کربلا سخت ولی سخت تر از آن کوفه چقدر صبر در آن وادی غم ها کردم تا که در تَشت سر جَدِّ مرا آوردند مُردم و زنده شدم تا که تماشا کردم به دلم آن همه غم بود ولی ابن زیاد چوب زد تا که به لب هاش، خدایا کردم بعد کوفه به یقین سخت تر از شام نبود مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم تا در آن بزم، عدو اسم کنیزی آورد گریه ها بر غم ذریه ی زهرا کردم @nohe_sonnati @ghararenokary
پنجمین نور خدای قادرم یادگار کربلا من باقرم من ز طفلی غم روی غم دیده ام زخم زنجیر پدر هم دیده ام دیدم آری نوگلی پژمرده بود نی ز بی آبی که سیلی خورده بود من به خیمه جسم اکبر دیده ام یک عبا را پر زِ پیکر دیده ام من خودم دیدم یکی سر می برد یک نفر خلخال دختر می برد کاش می مردم نمی دیدم ولی پشت خیمه نیزه بود و یک علی من خودم دیدم به صد آه و فغان عمه را در مجلس نامحرمان سرخ مویی بود با ما در ستیز بین ما می گشت دنبال کنیز شامیان پستند و نامرد و بدند عمه را، از هر طرف سنگش زدند غصه های کودکی مانده به یاد زجر خیلی کودکان را زجر داد دختری که بعد بابا زار شد مثل زهرا، دست بر دیوار شد دختری که تازیانه خورده بود غیر ناخن، جمله اعضایش کبود @nohe_sonnati @ghararenokary
دیدم به دو چشم تر، ای کاش نمی دیدم بر خاک تن بی سر، ای کاش نمی دیدم از کودکی ام دایم، غم دیدم و رنج و درد یک کوه بلا یکسر، ای کاش نمی دیدم باسنگ و سنان و تیر، با چوب و عصا، شمشیر زد خصم بر آن پیکر، ای کاش نمی دیدم دیدم که چه سان قاتل، بیرون شده از مقتل در دست گرفته سر، ای کاش نمی دیدم از دور خودم دیدم، می دیدم و لرزیدم خون می چکد از حنجر، ای کاش نمی دیدم تنها نه فقط خلخال، بردند ز پای طفل بردند ز سر معجر، ای کاش نمی دیدم دیدم به سر نیزه، هجده نی و هفده سر ای وای سر اصغر، ای کاش نمی دیدم از حلق نمی شد جا، دیدم که زِ پهلو رفت بر نی سر آب آور، ای کاش نمی دیدم تا قافله را بردند، بازار یهودی ها شد عمه ی ما مضطر، ای کاش نمی دیدم در گوشه ی ویرانه، آن دختر دردانه گردید چو گل پرپر، ای کاش نمی دیدم از بس که عدو سیلی، زد بر رخ او؛ گردید رویش چو رخ مادر، ای کاش نمی دیدم @nohe_sonnati @ghararenokary
دیدم به دو چشم تر ای کاش نمی دیدم بر خاک تن بی سر ای کاش نمی دیدم از کودکی ام دایم غم دیدم و رنج و درد یک کوه بلا یکسر ای کاش نمی دیدم باسنگ و سنان و تیر با چوب و عصا،شمشیر زد خصم برآن پیکر ای کاش نمی دیدم دیدم که چسان قاتل بیرون شده از مقتل در دست گرفته سر ای کاش نمی دیدم از دور خودم دیدم می دیدم و لرزیدم خون می چکد از حنجر ای کاش نمی دیدم تنها نه فقط خلخال بردند ز پای طفل بردند ز سر معجر ای کاش نمی دیدم دیدم به سر نیزه هجده نی و هفده سر ای وای سر اصغر ای کاش نمی دیدم از حلق نمی شد جا دیدم که زپهلو رفت بر نی سر آب آور ای کاش نمی دیدم تا قافله را بردند بازار یهودی ها شد عمه ی ما مضطر ای کاش نمی دیدم در گوشه ی ویرانه آن دختر دردانه گردید چو گل پرپر ای کاش نمی دیدم از بس که عدو سیلی زد بر رخ او؛ گردید رویش چو رخ مادر ای کاش نمی دیدم @ghararenokary
پسر فاطمه افتاده ز پا یاور تو پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا می زند موج؛ دو رویی نشود باور تو کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است بود ذکر لب من نام خوش مادر تو جان زینب تو میا کاش زِ رَه برگردی بیم دارم به اسارت برود خواهر تو بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو مثل تسبیح که پاره شود از هم آقا ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو قصد دارند بخندند به زانو زدنت قصدشان است ببینند دو چشم تر تو خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو @nohe_sonnati @ghararenokary