eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
820 عکس
53 ویدیو
119 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
. در شعف شد کل دنیا آمده پنج جمادی شهر یثرب غرق نور و فاطمه در شور و شادی دوباره عاشقان جهان زیبا شده ز الطاف خدا علی بابا شده مدد زینب مدد(۴) خانه زهرا و حیدر پر شد از انوار یزدان حور و غلمان گل بریزند در قدوم تازه مهمان مدینه در سرور شده فصل حضور بود بیت علی سراسر پر ز نور مدد زینب مدد(۴) وا شده درهای رحمت از سوی خلاق سرمد دختر زهرای اطهر آمد از نسل محمد شده نخل ولا. دوباره پر ثمر رخ اخت الحسین شد امشب جلوه گر مدد زینب مدد(۴) از سپهر دین احمد سرزده ماهی دلارا از فروغ رویش امشب شادمان اهل تولا بود چون فاطمه جهان را قائمه به لبهای همه بود این زمزمه مدد زینب مدد(۴) امشب از الطاف یزدان گشته ام مهمان زینب در شب میلاد اویم ریزه خوار خوان زینب کرم کرده الاه بر او هستم پناه بود این آرزو کند بر من نگاه مدد زینب مدد(۴) این بود فخرم به دنیا داده حق برمن سعادت حیدری گردیده دارم بر تو و زهرا ارادت تویی ماه منیر منم عبد فقیر به حق مادرت ز لطف دستم بگیر مدد زینب مدد(۴) شب میلاد تو زینب آمدم بر تو پناهم بر من مسکین ز رحمت جان زهرا کن نگاهم نگر من بی کسم به صبر تو قسم گل زهرا بود ولای تو بسم مدد زینب مدد(۴) سائل درگاهت هستم این بود عهد الستم شب میلاد تو زینب من به یاد تو نشستم به تاب و در تبم بود ذکر لبم تمام عمر خود گدای زینبم مدد زینب مدد(۴) @yaghubianreza @ghararenokary
با عرض سلام و ادب خدمت همه همراهان بزرگوار انشاءالله فردا شب 9/19 بار گزاری اشعار و نوحه های فاطمیه در کانال قراره نوکری خواهیم داشت.... از همه دوستان بزرگوارم عاجزانه تقاضای دعا دارم حقیر رو از دعای خیرتان بی بهره نگذارید.... عصر پنجشنبه ست تقدیم می کنیم ثواب جمع آوری و خواندن این اشعار رو به روح طیب و طاهر چهارده معصوم علیهم السلام و مادران بزرگوارشان علماء ؛ شهدا و همه محبين سید الشهدا علیه السلام.... اللهم صل علی محمد و آل محمد @ghararenokary
بسم‌الله الرحمن الرحیم ؛ ▶️ هزار مرحله سائل نشسته بر در تو مگر که نور بگیرد ز فیض محضر تو گدا چو من که نه بی بی! شبیه جبرائیل که مشق شب بنویسد ز روی دفتر تو @hosenih ندیده ایم به عالم کسی شبیه علی که غرق مانده به ژرفای درک باور تو مسیح و آدم و نوح و کلیم و ابراهیم نشسته اند دو زانو به پای منبر تو حیای مریم و سارا و هاجر و حوا نمی رسد به نخی از حجاب دختر تو خدا سرشته تو را تا کنیز او باشی خدا کند که بمانم همیشه قنبر تو * خبر رسیده که از کوچه ای گذر کردی نشست خاک کف کوچه روی معجر تو خبر رسیده که دستت ز کار افتاده و سخت تر که کسی بسته دست حیدر تو خبر رسیده که چشمان تو ورم کرده و سخت تر که مقابل به چشم همسر تو خبر رسیده نفس میکشیدی اما ... خون چکید لخته به لخته ز نای و حنجر تو * چقدر زرد شدی یاس ارغوان علی...! نمانده غیر کبودی به روی پیکر تو @hosenih بمان و رحم کن ای گل! به غنچه هایی که نشسته اند غریبانه دور بستر تو برای لحظه‌ی آخر نگاه کن بانو ! ببین شکسته غرور علی برابر تو . . . ⏹ @ghararenokary
بسم‌الله الرحمن الرحیم ؛ ▶️ سلام سوره ی کوثر، سلام "أَعطَینا" درود، مادر سادات، فاطمه، زهرا صفیّه، امّ ابیها، جلیله، راضیّه حدیثه، طاهره، قدسیّه، انسیه، حورا @hosenih تویی که عرش سرش را به پات می ساید تو زهره ای، که ضیائت گرفته دنیا را برای فهم مقامت، عقول پا در گِل برای درک خیالت، خیال نابینا تویی که دختر وحی و عروس قرآنی گواه، سوره ی رحمان و سوره ی طاها برای همسری تو، فلک علی پرور نبود غیر ولایت برای تو همتا تویی که فخر ائمه شده است مادریت تو مادر پدرت هم شدی، ولی بخدا تو مادر همه ی بچّه شیعه ها هستی فدای مادری تو، تمام مادرها فدای نام حسینت، تمامی عالم فدای نام عزیز حسن، همه دنیا همیشه نام حسن را که می برم، مادر! بیاد کوچه می افتم، بیاد کوچه، چرا؟ چرا که صورتتان در عبور از این کوچه به ضرب سیلی دشمن کبود شد، زهرا هنوز خاکی خاکی است چادرت بی بی هنوز مانده در آن کوچه گوشوار شما کنار چادر خاکی که ارث زینب شد اگر که روضه بخوانی برای کرببلا @hosenih پس از حسین «عَلَیکُنَّ بِاالفِرار» بگو خدا کند، نکند خصم خیمه را یغما حجاب زینب کبری، حجاب فاطمه است رسیده شمر به خیمه، کجایی ای سقّا؟! ⏹ @ghararenokary
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِاالزّهرا، نمی‌دانم شب قدر است او یا لیلةُ الاسری نمی‌دانم من از سُبّوح و از قدّوس گفتن‌های یک انسان به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمی‌دانم رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمی‌دانم @hosenih من از إنسیّه و حوریّه می‌فهمم عباراتی ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمی‌دانم امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا "وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمی‌دانم نمی‌بود آفرینش هم علی را، هم محمّد را حدیث قدسی لولاک را اصلا نمی‌دانم "به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید" چه خون افتاد در دل‌ها و محمل‌ها، نمی‌دانم بجز این است که عکس کسی در آب افتاده‌است؟ وگرنه تشنه ماندن بر لب دریا... نمی‌دانم کنار خانه‌ی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب دلیل اینهمه بلوا و غوغا را نمی‌دانم دلیل خلقت است او، معنی "عجّل وَفاتی" را به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمی‌دانم @hosenih شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم شبانه غسل دادن را علی حتی... نمی‌دانم چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد خداوندا خداوندا خداوندا نمی‌دانم ندانم‌های بسیار است در صدّیقه‌ی کبری نمی‌دانم نمی‌باید بدانم یا نمی‌دانم! ⏹ @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ثانی شرر بر قلب احمد تا ابد زد آتش به ببت وحی از روی حسد زد (لاتَرفَعوا اَصواتَکُم) گفتم ولی باز هم بر سر من داد زد هم حرف بد زد @hosenih گفتم برو من داغدارِ مصطفایم با میخ در بر سینه من دست رد زد بغض علی را داشت در دل بی مروت تا گفت زهرای تو (یا حیدر مدد) زد بر در نهادم دست و ،خود را پس کشیدم فهمید بارِ شیشه دارم با لگد زد @hosenih هر کس که دستش میرسید بر من ، که میزد قنفذ به جای هر که زهرا را نزد ، زد نامردتر از این مغیره من ندیدم دستم شکست از بس که این نامرد بد زد ⏹ @ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجۀ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد @hosenih هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد سیلی محکم او چشم مرا تار نمود مادر از من دوسه تا سیلی محکم تر خورد لگدی خورد به پهلوم و نفس بند آمد مادر اما لگدی محکم و سنگین تر خورد @hosenih حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد باز زینب غم یک مرثیۀ دیگر خورد قصۀ کوچـه عجیب است (مهاجر) اما وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد ⏹ @ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی با درد پیش پای همسرت پاشی هی گفتم از دردات هی گفتی چیزی نیست گفتی اگه گاهی می افتی چیزی نیست @hosenih تو دست به دیواری گفتی یکم خستم ديدم قنوتت رو گفتی یکم دستم این بچه ها سایه روسر میخوان زهرا تا وقت دامادی مادر میخوان زهرا از رفتن و از مرگ کمتر بگی ای کاش مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش چشم پرآب تو نقش برآبم کرد تابوت تو اومد خونه خرابم‌ کرد دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته هم‌موی زینب ،هم خونم بهم ریخته طفلی حسن هرشب تو خواب عزاداره هی میگه دیوارو هی میگه گوشواره سینه سپر کردی خیلی محک خوردی خانوم سر من تو خیلی کتک خوردی زینب با دلشوره هی روتو می بوسه شونه که‌میفته بازوتو می بوسه @hosenih وقتی همه خوابن فضه با دلشوره خون رو دیوارو با گریه میشوره حرف حسينت شد رفتى چرا از حال پيرهن رو كه دوختى هى گفتى از گودال... ⏹ @ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت اینجا محارمت همه جمعند فاطمه آخر چرا نقاب زدی روی صورتت @hosenih هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی حوریه ی علی چه شده قد و قامتت این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند هستند باز تشنه ی جام محبتت یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت ای کاش مرده بود علی و نمی شنید تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود من آب می شوم به خدا از خجالتت @hosenih خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت با تو بهشت بود فقط خانه ی علی ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت ⏹ @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟! بسته‌ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟! پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟! @hosenih دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟! نان نپز جان من خطر دارد، سرفه‌هایت فقط ضرر دارد... ...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟! رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟! لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن چه شده شأن سوره‌ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن تو چرا نور خانه‌ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی بهتری؟ نه... نمی‌کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟! بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟! @hosenih غصه‌ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! دستبافت به من سپردی و... روضه‌ها را خودت شمردی و... ...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟! ⏹ @ghararenokary