#مناجات_با_خدا در #شب_قدر
بر درگهت آمدم دوباره
با جرم و خطای بی شماره
گویم به دو چشم پُر ستاره
(بر درد دلم تویی مخاطب
ما را به علی ببخش یا رب)
ما را سَر سفره راه دادی
از لطف، به ما پناه دادی
یک عالمه اشک و آه دادی
(مهمان توئیم در دل شب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا به میهمانی
از فیض کریم جا نمانی
با این همه لطف و مهربانی
(این بندهی تو نشد مؤدب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا و بخشش از من
از تو گره و گشایش از من
دلخسته بیا نوازش از من
(این نفْس ولی نشد مُهذّب
ما را به علی ببخش یا رب)
دانی چه شد و چکار کردم
از درگه تو فرار کردم
من لغزش بی شمار کردم
(پیمانهی جرم شد لبالب
ما را به علی ببخش یا رب)
با این همه بی حیایی من
گستاخی و بی وفایی من
اعمال بد و ریایی من
(تو لطف نمودهای مرتب
ما را به علی ببخش یا رب)
لطفت که مرا گرفت تحویل
کردی تو به عفو بسکه تعجیل
عصیان به ثواب گشت تبدیل
(از شرم چرا نکردهام تب
ما را به علی ببخش یا رب)
از درگه تو شرف گرفتم
دامان تو را به کف گرفتم
اذنِ سفرِ نجف گرفتم
(حالا که علی علی است بر لب
ما را به علی ببخش یا رب)
یا رب به تمام حق نَوَردان
ما را به علی شاه مردان
دور سر مرتضی بگردان
(تا اینکه شوم کمی مُقرب
ما را به علی ببخش یا رب)
صد شکر که آبرو نبردی
ما را بغل خودت فشردی
ما را به حسینِ خود سپردی
(تا اینکه شوم حسین مذهب
ما را به علی ببخش یا رب)
**
سوگند به داغِ شاه عطشان
بر آن سرِ روی نی نمایان
بر اشک مخدراتِ گریان
(سوگند به اضطرار زینب
ما را به علی ببخش یا رب)
✍ #مجتبی_شکریان
@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_س_مدح
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
ای روشنای خانهی حیدر پس از زهرا
کاملترین و بهترین همسر پس از زهرا
ایثار از رفتار و الطاف تو میجوشد
مهر و محبت از دل صاف تو میجوشد
هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست
هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست
اما علی گمگشتهاش را در تو پیدا کرد
آری خدا پای تو را در خانهاش وا کرد
در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید
در قلب تو یک آسمان عزم و شهامت دید
پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب
دست توسل میزنم بر ساحتت امشب
دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است
هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است
بانو تو را در عالَم خلقت شبیهی نیست
هم رتبهی عِلمت در این دنیا فقیهی نیست
بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی
عمری تسلای امیرالمؤمنین بودی
روزی که سوی خانهی مولا سفر کردی
آن روز که رخت عروسی را به بر کردی
برداشتی آرام سوی خانه گامت را
کوچه به کوچه میگرفتند احترامت را
قبل از ورودت لحظهای در پشت در ماندی
با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی
بُردی به سمت آسمان دست دعایت را
گفتی خدایا من کجا و خانهی زهرا؟
گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن
جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن
اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی
زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی
گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست
باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست
من آمدم اینجا برایت خادمه باشم
عمری کنیز بچههای فاطمه باشم
بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی
الحق که در بیت علی حق را ادا کردی
در تو خدا ظرفیت بسیار را میدید
فانی شدن در حیدر کرار را میدید
آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد
چون لیلهی قدر از هزاران ماه بهتر داد
مولا که دید از شوق داری در بغل عباس
فرمود با گریه: و ما ادراک ماالعباس
بانو عَلَم در مُشت عباس تو میچرخد
عالم سرِ انگشت عباس تو میچرخد
بانو گره خورده به کار ما، گشایش کن
امشب بیا ما را به عباست سفارش کن...
✍ #مجتبی_شکریان
📝@ghararenokary
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد، حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینههای علم الهیست در دلت
حظِّ حضور میبرم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهی حاجات یادمان
فهماندهای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهماندهای که شأن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود، مقرب نمیشدیم
در محضر ائمه مودّب نمیشدیم
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
هر کس که باطناً به خدا وصل میشود
با رحمت نگاه شما وصل میشود
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمیزنیم
جز خانهی شما درِ دیگر نمیزنیم
امشب میان عشق شما سیر میکنم
از چشم پاکتان طلب خیر میکنم
من را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آمادهی رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه میشود
آماده نیستم؛ رمضانم چه میشود
امشب ولی به عشق هوایت رسیدهام
امشب به قصد گریه برایت رسیدهام
آقا شنیدهام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشاندهاند
گاهی تو را میان خرابه نشاندهاند
جا دادهاند بین فقیران چرا تو را؟
بردند بین حلقهی شیران چرا تو را؟
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو میگماشتند
هر چند زهر غم، جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن میگذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن میگذاشتی
میسوخت پیکر تو ولی خانهات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانهات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
امشب دلم شکسته و فریاد میزنم
با محتشم نشسته و فریاد میزنم
ای کشتهی فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من...
✍ #مجتبی_شکریان
📝@ghararenokary
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
#اعلام_برنامه
#قم_المقدسه
#امام_حسین_ع_ولادت
#حضرت_عباس_ع_ولادت
#امام_سجاد_ع_ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#ارباب_تولدت_مبارک
♾♾♾♾♾
#امام_حسین_علیه_السلام
خورشید در آسمان زهرا آمد
کشتی نجات سوی دریا آمد
هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی
دنیای من امروز به دنیا آمد
#مجتبی_شکریان
#کانال_قرار_نوکری
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
↪️ 🆔@ghararenokary
#امام_باقر_ع_شهادت
روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عدهای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر، نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجههایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش امد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری
غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش آمد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم!
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای!
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای!
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟!
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری!
غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است
::
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من! چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حضرت_زینب_س_اربعین
باز شور تو در سرم افتاد
اشک از چشم مضطرم افتاد
خود به خود تشنه میشوم زیرا
تشنه بر خاک، دلبرم افتاد
دل من بیهوا هوایی شد
با نگاه شما خدایی شد
این دل بی قرار آلوده
نالهای کرد و کربلایی شد
گوش من پر شد از صدای کسی
در نمیآید از کسی نفسی
قافله آمده مهیا شو
همتی کن به کاروان برسی
خواهری خسته، دل غمین آمد
صاحب نطق آتشین آمد
کاروان آمد و قیامت شد
محشر عالم اربعین آمد
از شترها تمام افتادند
مثل صیدی به دام افتادند
بین گرما و خاک تفدیده
روی قبر امام افتادند
هر کسی روی قبر دلبر خود
برسر خاک مینهد سر خود
آه از آن لحظهای که خواهرها
یاد کردند از برادر خود
شور محشر دوباره بر پا شد
لب زینب به روضهها وا شد
ای برادر بلند شو از جا
تا بگویم به تو چه با ما شد
من کیام زینب ستم سوزم
کشتهی داغهای آنروزم
گرچه قلبم شکسته شد اما
زینبم سربلند و پیروزم
کوفه رفتم ولی علی بودم
غرق ذکر سینجلی بودم
بین نامحرمان که جایم نیست
بین نامحرمان ولی بودم
ابرخونبار کاروان بودم
من علمدار کاروان بودم
زینب و چند کودک زخمی
من پرستار کاروان بودم
گریه کردم تمام خندیدند
پای رأس امام خندیدند
گفتم این سر، سر حسین من است
بی حیاها مدام خندیدند
خواهرت را به شام میبردند
بین آن ازدحام میبردند
پسرت را به تازیانهشان
با غضب چون غلام میبردند
کس نکرده به ما وفا هرگز
بینشان صحبت از خدا هرگز
همه را میبرم ز یاد اما
ستم نیزهدار را هرگز
بی وضو دست بر سرت میزد
پنجه بر موی اطهرت میزد
تیشه میزد به ریشهی قلبم
دخترت را برابرت میزد
همه را با تو رو به رو می کرد
نیزه را در گلو فرو می کرد
سر عباس را زمین می زد
دختر تو عمو عمو می کرد
کشتهی دور از وطن! برخیز
عشق من! پاره پیرهن! برخیز
پیکر بین بوریا مانده
بهرت آوردهام کفن برخیز
ابر غم روی ماه میافتاد
دخترت بین راه میافتاد
جسم تو در خیال من دائم
بین آن قتلگاه میافتاد
اربعین کربلا چه حالی بود
عطر زهرا در آن حوالی بود
همه بودند دور قبر حسین
حیف جای رقیه خالی بود
روی خود را به لطمه آزردند
بر سر هر مزار پژمردند
بعد از آن بانوان اهل حرم
عمه را سوی علقمه بردند
نَفَسِ پاک و پُر اثر زینب
نافله خوان هر سحر زینب
قد خود نه، که قد دشمن را
خم نموده است تا کمر زینب
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش آمد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم!
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای!
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای!
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟!
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری!
غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است
::
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من! چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_ام_البنین_س_مدح
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
ای روشنای خانهی حیدر پس از زهرا
کاملترین و بهترین همسر پس از زهرا
ایثار از رفتار و الطاف تو میجوشد
مهر و محبت از دل صاف تو میجوشد
هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست
هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست
اما علی گمگشتهاش را در تو پیدا کرد
آری خدا پای تو را در خانهاش وا کرد
در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید
در قلب تو یک آسمان عزم و شهامت دید
پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب
دست توسل میزنم بر ساحتت امشب
دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است
هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است
بانو تو را در عالَم خلقت شبیهی نیست
هم رتبهی عِلمت در این دنیا فقیهی نیست
بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی
عمری تسلای امیرالمؤمنین بودی
روزی که سوی خانهی مولا سفر کردی
آن روز که رخت عروسی را به بر کردی
برداشتی آرام سوی خانه گامت را
کوچه به کوچه میگرفتند احترامت را
قبل از ورودت لحظهای در پشت در ماندی
با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی
بُردی به سمت آسمان دست دعایت را
گفتی خدایا من کجا و خانهی زهرا؟
گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن
جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن
اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی
زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی
گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست
باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست
من آمدم اینجا برایت خادمه باشم
عمری کنیز بچههای فاطمه باشم
بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی
الحق که در بیت علی حق را ادا کردی
در تو خدا ظرفیت بسیار را میدید
فانی شدن در حیدر کرار را میدید
آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد
چون لیلهی قدر از هزاران ماه بهتر داد
مولا که دید از شوق داری در بغل عباس
فرمود با گریه: و ما ادراک ماالعباس
بانو عَلَم در مُشت عباس تو میچرخد
عالم سرِ انگشت عباس تو میچرخد
بانو گره خورده به کار ما، گشایش کن
امشب بیا ما را به عباست سفارش کن...
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_قرار_نوکری
🆔@ghararenokary
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_شهادت
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد، حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینههای علم الهیست در دلت
حظِّ حضور میبرم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهی حاجات یادمان
فهماندهای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهماندهای که شأن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود، مقرب نمیشدیم
در محضر ائمه مودّب نمیشدیم
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
هر کس که باطناً به خدا وصل میشود
با رحمت نگاه شما وصل میشود
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمیزنیم
جز خانهی شما درِ دیگر نمیزنیم
امشب میان عشق شما سیر میکنم
از چشم پاکتان طلب خیر میکنم
من را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آمادهی رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه میشود
آماده نیستم؛ رمضانم چه میشود
امشب ولی به عشق هوایت رسیدهام
امشب به قصد گریه برایت رسیدهام
آقا شنیدهام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشاندهاند
گاهی تو را میان خرابه نشاندهاند
جا دادهاند بین فقیران چرا تو را؟
بردند بین حلقهی شیران چرا تو را؟
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو میگماشتند
هر چند زهر غم، جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن میگذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن میگذاشتی
میسوخت پیکر تو ولی خانهات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانهات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
امشب دلم شکسته و فریاد میزنم
با محتشم نشسته و فریاد میزنم
ای کشتهی فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من...
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_قرار_نوکری
🆔@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حضرت_زینب_س_اربعین
باز شور تو در سرم افتاد
اشک از چشم مضطرم افتاد
خود به خود تشنه میشوم زیرا
تشنه بر خاک، دلبرم افتاد
دل من بیهوا هوایی شد
با نگاه شما خدایی شد
این دل بی قرار آلوده
نالهای کرد و کربلایی شد
گوش من پر شد از صدای کسی
در نمیآید از کسی نفسی
قافله آمده مهیا شو
همتی کن به کاروان برسی
خواهری خسته، دل غمین آمد
صاحب نطق آتشین آمد
کاروان آمد و قیامت شد
محشر عالم اربعین آمد
از شترها تمام افتادند
مثل صیدی به دام افتادند
بین گرما و خاک تفدیده
روی قبر امام افتادند
هر کسی روی قبر دلبر خود
برسر خاک مینهد سر خود
آه از آن لحظهای که خواهرها
یاد کردند از برادر خود
شور محشر دوباره بر پا شد
لب زینب به روضهها وا شد
ای برادر بلند شو از جا
تا بگویم به تو چه با ما شد
من کیام زینب ستم سوزم
کشتهی داغهای آنروزم
گرچه قلبم شکسته شد اما
زینبم سربلند و پیروزم
کوفه رفتم ولی علی بودم
غرق ذکر سینجلی بودم
بین نامحرمان که جایم نیست
بین نامحرمان ولی بودم
ابرخونبار کاروان بودم
من علمدار کاروان بودم
زینب و چند کودک زخمی
من پرستار کاروان بودم
گریه کردم تمام خندیدند
پای رأس امام خندیدند
گفتم این سر، سر حسین من است
بی حیاها مدام خندیدند
خواهرت را به شام میبردند
بین آن ازدحام میبردند
پسرت را به تازیانهشان
با غضب چون غلام میبردند
کس نکرده به ما وفا هرگز
بینشان صحبت از خدا هرگز
همه را میبرم ز یاد اما
ستم نیزهدار را هرگز
بی وضو دست بر سرت میزد
پنجه بر موی اطهرت میزد
تیشه میزد به ریشهی قلبم
دخترت را برابرت میزد
همه را با تو رو به رو می کرد
نیزه را در گلو فرو می کرد
سر عباس را زمین می زد
دختر تو عمو عمو می کرد
کشتهی دور از وطن! برخیز
عشق من! پاره پیرهن! برخیز
پیکر بین بوریا مانده
بهرت آوردهام کفن برخیز
ابر غم روی ماه میافتاد
دخترت بین راه میافتاد
جسم تو در خیال من دائم
بین آن قتلگاه میافتاد
اربعین کربلا چه حالی بود
عطر زهرا در آن حوالی بود
همه بودند دور قبر حسین
حیف جای رقیه خالی بود
روی خود را به لطمه آزردند
بر سر هر مزار پژمردند
بعد از آن بانوان اهل حرم
عمه را سوی علقمه بردند
نَفَسِ پاک و پُر اثر زینب
نافله خوان هر سحر زینب
قد خود نه، که قد دشمن را
خم نموده است تا کمر زینب
✍ #مجتبی_شکریان
#کانال_قرار_نوکری |عضوشوید 🔻
🆔@ghararenokary