#حضرت_رقیه_س_شهادت
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی
دورم هنوز از روز و شبهای شکوفایی
سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم
شبها نمیخوابم بدون زنگ لالایی
@hosenih
دور از تو این شبها چهها دیدم، نمیدانی!
موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی
چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود
آنقدر باریده شده چشمان دریایی
دیروز پنهان بودهایم از چشم نامحرم
امروز گشته کاروان ما تماشایی
من که ندیدم مادرت را، عمه میگوید
پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی
@hosenih
آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر
رفته رمق از دست و از پایم توانایی
حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست
با جانم امشب میکنم از تو پذیرایی
شاعر: #نفيسه_سادات_موسوی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
هر در كه از شميم حريمت معطر است
دروازهی بهشت، گمانم همان در است
آنقدر جمعيت حرمت را گرفته كه
ترديد ميكنم نكند صبح محشر است
@hosenih
پايينِ پا، قدم به قدم، اشكِ زائران
بالای سر، نفس به نفس، هی كبوتر است
با نيت شفا، كه لب از آب، تر شود
انگار كن كه منبع آن، حوض كوثر است
از معجزات پنجره فولاد بگذريم
"كز هر زبان كه ميشنوم نا مكرر است"
@hosenih
من آه ميكشم، تو گره باز ميكنی
در اين حرم، نخواستهها هم مقدر است
دوريم و دوستيم...صبوريم و عاشقيم
هركس كه دوورتر، بخدا مبتلاتر است
شاعر: #نفيسه_سادات_موسوی
@ghararenokary
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
@hosenih
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
@hosenih
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
شاعر: #نفيسه_سادات_موسوى
@ghararenokary
هزار حرف نگفتهست در دو چشم ترت
چه زخمها که نشاندند بر تن و جگرت
بریده بود قضا دست و پای رزم تو را
به جبر، داشت خدا از نبرد بر حذرت
ندید چشم تو، اما شنیدی از عمه
چگونه ذبح قفا شد به دست کین، پدرت
اگرچه بال گشودی رها شوی ز قفس
گرفت خیمهات آتش، شکست بال و پرت
برادران تو از روی نی هواخواهت
تمام راه، دوتایی شدند همسفرت
نشست زخم زبانها به عمق جانت و آه
ندید چشم کسی غیر زخم فرق سرت
به زیر سایه تنت، پای، لحظهای نگذاشت
تمام روز و شبانِ حیات مختصرت
ز خاطرات تو هرگز برون نرفت انگار
عمود آهن و داغ عموی چون قمرت
#نفیسه_سادات_موسوی
#امام_سجاد_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
خشکاند آبِ ساوهی از مکه دور را
درهم شکست هیبت بتهای کور را
خاموش کرد آتش ده قرن زنده را
لرزاند کاخ پادشه پُرقصور را
بیش از هزار سال به دنبال او، بشر
میخواند خطبهخط صفحاتِ زبور را
با چلچراغ سبز نبوت قیام کرد
روشن نمود یک تنه راه عبور را
آمد رسوم جهلِ جهان را کنار زد
بر هم زد او سیاههی "زندهبهگور" را
با حُسنِ خُلق بود مسلمانشان نمود
بدکیش و گبر و مست و عنود و شرور را
او رحمتی برای جهان بود و بیدریغ
لبریز عشق کرد تمام صدور را
روحی دگر دمید به معنای واژهها
در هم تنید شعر و شعار و شعور را
هم سر زدن به اهل نَفَس را رواج داد
هم رفتنِ زیارتِ اهلِ قبور را
سیراب کرد با دم عیساییاش ز دور
صدها اویسِ عاشقِ حسِ حضور را
"سلمان" که خواند حضرتش او را ز اهل بیت
بر سینهی عجم زده مُهر غرور را
"او" وعده داده بود به دنیا، که تاکنون
چشم انتظار مانده زمانه، ظهور را
✍ #نفيسه_سادات_موسوی
@ghararenokary
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
🔸شاعر:
#نفیسه_سادات_موسوی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary