#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
هر چند لشگری نیست من لشگر عمویم
بردار خنجرت را از حنجر عمویم
بر دار نیزه ات را از صورت خداوند
یابن خبیثه نگذار سر به سر عمویم
@hosenih
این سینه را پیمبر بوسیده روزگاری
پاشو چرا نشستی بر پیکر عمویم
بوسیدم آنقَدَر من از دست های عمه
تا که شوم مشرف به محضر عمویم
من هم شبیه قاسم شوق وصال دارم
عبدالله حسینم من نوکر عمویم
طاقت ندارم عمه، من میروم نبینم
چشمی نگاه کرده به دختر عمویم
**
تیری که حرمله زد از روی اسب، عمه
بد دوخت پیکرم را بر پیکر عمویم
در زیر پای قاتل از چند جا شکسته
بال و پرم شبیه بال و پر عمویم
@hosenih
هم جسمم ارباً اربا،هم خورده ام سه شعبه
حالا شدم شبیه هر دو پسر عمویم
تا دست من جدا شد ناله زدم دو دفعه
آب آور عمویم... ای مادر عمویم...
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان
پیش تو از بازو سپر دارم عمو جان
با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را
از زیر پای شمر بردارم عمو جان
@hosenih
من بی زره یاد جمل را زنده کردم
مانند بابایم هنر دارم عمو جان
درد یتیمی را کنارت حس نکردم
پیش خودم گفتم پدر دارم عمو جان
از سر گذشتن سرگذشت عاشقان است
شرمنده ام پیش تو سر دارم عموجان
دست بریده حاصل دست شکسته است
این ارث را از پشت در دارم عمو جان
تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت
خیلی برایت دردسر دارم عمو جان
@hosenih
اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عمو جان
با خنده من را بدرقه کن جای گریه
حالا که من شوق سفر دارم عمو جان
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#شب_ششم
روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است
تا کرم بین مقیمینِ مَقام حسن است
هرکه مجنون حسین است خودش میداند
که حسینی شدهی دست امام حسن است
@hosenih
از خرابات بقیع تا به خدا راهی نیست
همت باده کشان از لب جام حسن است
در جمل بین جوانان علی کاری کرد
همه گفتند فقط سکه به نام حسن است
گفت لایومک فقط کرببلا دیده شود
همهی معجزهها پشت کلام حسن است
صلح او صلح حسین است به زهرا سوگند
کربلایی هم اگر هست قیام حسن است
حسنیهای حرم هول قیامت دارند
کربلا دید زمین زیر لگام حسن است
@hosenih
خیمهی آل حسن حلقهی انگشتر بود
مسند عمهی سادات خیام حسن است
تا سرِ ازرق شامی و یلانش را زد
قاسمش گفت که این تازه سلام حسن است
شاعر: #حسن_لطفی
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
@hosenih
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
امیدوار به این است مادر اصغر
قرار نیست کسی طفل را جواب کند
سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید
میان کودک و باباش انتخاب کند
چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا
برای دادن جان خودش شتاب کند
سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد
کسی بیاید و این غصه را حساب کند
@hosenih
نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند
بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند
شاعر: #شهریار_سنجری
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#محاوره #زمزمه
برای مادرت بده
که خاکی باشه موی تو
بده جلوی چشم من
خونی باشه گلوی تو
سری توی سرا شدی
ولی می میرم به خدا
دلنگرانم که سرت
بیفته از رو نیزه ها
@hosenih
موهاتو شونه میکنه
رو نیزه دستای نسیم
شونهی تو دست منه
بیا عزیزم تا بریم
تا کجا اشک چشممو
هدیه به روسری کنم
وقتی رو نیزه ها باشی
چجوری مادری کنم
دست خودم نیست که همش
به صورتم چنگ میخوره
چه طوری طاقت بیارم
وقتی بهت سنگ میخوره
دق میده آخرش منو
دیدن خشکی لبات
خاکستر نشسته رو
موهای سوخته ی بابات
دلم رو خوش کرده بودم
به کفْن و دفن بدنت
تو رو سپردمت به خاک
ولی بیرون کشیدنت
گرد سفیدی اومد و
موی سیاهمو گرفت
بابات پناهم بود و شمر
ازم پناهمو گرفت
@hosenih
کاش نمیدیدم به بابات
چطوری حمله ور شدن
چطوری تیر و نیزه ها
با خون بابات تر شدن
تازیونه کاشکی میذاشت
از دیدنت حظ ببرم
کاشکی تو آغوش بابات
خاکت میکردم پسرم
شاعر: #سعیده_کرمانی
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#غزال
سر آورده بود
گلش را دم آخر آورده بود
برای نبرد
پدر سوره کوثر آورده بود
یکی طعنه زد
حسین اینچنین لشکر آورده بود؟
سه شعبه رسید
برای علی نوبر آورده بود
و برق گلو
چه بد موقعی سر برآورده بود
بگو نانجیب
علی تازه دندان در آورده بود
خجالت کشید
علی بُرده بود، اصغر آورده بود
@hosenih
چرا حرمله؟
چرا باز هم بی هوا حرمله؟
چرا هیچ وقت
نرفته ست تیرت خطا حرمله؟
خجالت بکش
زدی طفل شش ماهه را حرمله
و با خنده گفت
شماها کجا و کجا حرمله
گلو را ببین
علی را زده چند تا حرمله
صدا زد رباب
که شیر آمده منتها... حرمله
شاعر: #محمود_یوسفی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_هفتم
مادرم پیراهن مشکی برایم دوخته
با تو بودن را به من از کودکی آموخته
@hosenih
چشم وا کردم ، از اول گفت ؛ این مال حسین
نوکرت را جز به بزم روضه ات نفروخته
هرکجا نام تو آمد گریه کرد اما ببین
بیشتر با گریه های من برایت سوخته
مادر من مادرت را دوست دارد ، اشک را
مادرت زهرا برایم از ازل اندوخته
کاش روشن تر کنی در لحظه های آخرم
آتشی را که غمت در سینه ام افروخته
@hosenih
سوختم با روضه هایت چون شنیدم سوختی
ز آتش تیری که اصغر را به دستت دوخته
شاعر: #محسن_ناصحی
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسی پیغمبر است
@hosenih
در کرامت با عمو هم شانه است
در امامت با پدر همجوهر است
صبح محشر فاش خواهد شد به ما
این پسر میزان روز محشر است
نسل زهرا خیر زهرا میدهد
شعبه کوثر خودش هم کوثر است
امتحانش کن به هنگام خطر
از دوصد مرد خطر غوغا تر است
حرمله تیر و کمان آورد اگر
این پسر راهی میدان با سر است
@hosenih
در کمان انگار تیر آماده است
یا رب این تیر است یا که خنجر است
تیر لازم نیست این لب تشنه را
از عطش این شاخهی گل پرپر است
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
همون روز دهم بود توی قبرش
دلم رو لای دستاش خاک کردم
همونجا با همین چادر که سوخته
خون دست حسین رو پاک کردم
همون روز دهم بود یادمه خوب
همینکه خیمه هامونو سوزوندن
سر قبرش براش مجلس گرفتن
با نیزه فاتحه واسش میخوندن
@hosenih
شبام کابوس تیرو حلق بچس
نه جون مونده برام نه خواب راحت
ازون ساعت که تیر وا کرد گلوشو
گلوم تیر میکشه ساعت به ساعت
تمیزش میکنم، دستم بیادش
سرش خاکی و خونی و کبوده
ببینن مادرای شام چی میگن
نمیگن مادرش مادر نبوده؟!
بهم پیری زود رس داده داغش
همینجور سن روی سنم گذاشته
می پرسیدن زنای کوفه از هم
کدوم پیرِزنه شیرخواره داشته
@hosenih
بغل میخواد اگرداره میفته
دیدم بستند با معجر سرش رو
نمیذارن که نیزه ش رو بیارم
میترسم گم کنن آخر سرش رو
شب از نیمه گذشته دیروقته
نبودش تارو پودم رو سوزونده
غروبی روی نیزه بود، دیدم
نمیدونم الان دست کی مونده
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
خون تو را پاشید تا به آسمانش
آه از زمین درآمد و درندگانش
یک بار امروز این عبا ما را کمک کرد
حالا برایت کرده بابا سایبانش
@hosenih
آسان در آغوش پدر جان دادی اما
چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش
تا گفت:"ان لم ترحمونی..."خنده کردند
نفرین من به کوفه و زخم زبانش
این اولین بار است که شاه دو عالم
دارد خجالت می کشد از خاندانش
مهریه ی مادر بزرگ توست این آب
سهم لبت حتی نشد یک استکانش
حتی به من گهواره ات را هم ندادند
دادم ولی بین خیالاتم تکانش
@hosenih
ناباورانه خیره ماندم به مزارت
جای تو را ناخواسته دادم نشانش
ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید
...ای وای برمن استخوانش... استخوانش
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
به روی برگ گل شبنم نشسته
به سوگ تشنه ای زمزم نشسته
به روی حنجر ششماهه با تیر
سه تا بوسه کنار هم نشسته
*
پر قنداقه را در خون کشیدند
ز دستان سحر، مهتاب چیدند
دل آهن به حال آن گلو سوخت
که با تیر سه شعبه ، سر بریدند
*
از فرط عطش نفس بگیرد ،سخت است
رحمی دل دشمن نپذیرد سخت است
این را همه ی حرمله ها می دانند
بر دست پدر ، پسر بمیرد سخت است
*
عطش را روی لب تفسیر داری
نخوابیدی ، ولی تعبیر داری
نمی دانم چه کرده تیر با تو؟
که بر حنجر ، خط شمشیر داری
شاعر: #میثم_مؤمنی_نژاد
@dobeity_robaey
@ghararenokary
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل
آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان
ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این
میگفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
میگفت به من آذری ایماندی ابالفضل
@hosenih
این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش
ای جان همه خوش قد و بالاییات آقا
بر روی سرم سایهی آقاییات آقا
خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایهی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب
اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش
شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد
برخیز که سوزِ عطش و ضجهی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است
دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربهی سنگین علم ریختنت را
@hosenih
آنقدر زمین ریختهای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس
ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید
این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد
بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم
شاعر: #حسن_لطفی
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
کرب و بلا آتش به جان ماسوا انداخت
این سوز نی را نای تو در نینوا انداخت
ابری نبارید و نیامد کربلا تا که
باریدنش را گردن چشمان ما انداخت
از روی تل دیدم هوا شد تیره و تاریک
وقتی سنان سرنیزه اش را بی هوا انداخت
@hosenih
این نیزه برپهلو نشستن های در گودال
ما را به یاد پهلوی خیرالنسا انداخت
حالا ببین با صورت گلها چه خواهد کرد
دستی که روی صورت ات اینگونه جا انداخت
لعنت به شمرو خنجر کندی که با تندی
ما را پس از پنجاه سال از هم جدا انداخت
انگار الآن آمده از علقمه، گودال
بر سینه ی تو چکمه هایش رد پا انداخت
با بد زبانی عقده اش خالی نشد تا که
سررا گرفت و روبرویم به هوا انداخت
@hosenih
اخنس همینکه از سرت عمامه ات را برد
بین جنان، عمامه از سر مصطفی انداخت
خشکی لب های تو قبل از مشعل خولی
آتش میان خیمه ی آل عبا انداخت
انگشترت را ساربان برده خبردارم
انگشت را اما نفهمیدم کجا انداخت
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت
دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت
خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید
خواست برخیزد ز جا ، اما رَمَق دیگر نداشت
@hosenih
گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند
شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت
مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت
تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت
روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد
آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت
خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت:
کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت
پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما
تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت
@hosenih
بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب
لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت
تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل
کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت...
شعر از گروه #العتبه
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
پایین قتلگاه اگر شمر آب خورد
بالای قتلگاه سنان هم شراب خورد
بودند دیو و دد همه سیراب و یک غریب
از فرط تشنگی چقدر پیچ و تاب خورد
@hosenih
آبی نخورد بر لب خشکش چهار روز
اما سه روز بر بدنش آفتاب خورد
گرچه به جان حنجرش افتاد خنجری
قتلش ولی ز قتل علی اکبر آب خورد
تکیه به نیزه ای زد و هل من معین که گفت
یک سنگ بی هوا به سرش در جواب خورد
بیرون کشید از کمر خود سه شعبه را
از بس به روی سینه ی او با شتاب خورد
اسلام را شیوخ مسلمان نما زدند
از پیر ها عصا سرِ کسب ثواب خورد
@hosenih
غیر از هزار و نه صد و پنجاه زخم تیغ
زخم زبان ز کوفی خانه خراب خورد
خون گریه کرد بر سر نیزه سر حسین
هر جا که سنگ بر سر و روی رباب خورد
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آن قدَر زير نعلها پا خورد
مثل پيراهنش تنش "تا" خورد
روزه اش را سنان شکست آخر
نیزه ای را به جای خرما خورد
@hosenih
تشنه بود آب خواست، اما شمر
آب را پیش چشم آقا خورد
یاد پهلوی مادرش افتاد
پهلویش ضربه بی هوا تا خورد
این صدای شکستن سینه است
زیر مرکب شد استخوان ها خُرد
پشت و روی تنش یکی شده بود
زینب از دیدن تنش جا خورد
چقَدَر هتک حرمتش کردند
غارت پیکرش بفرما خورد
در نمی آمد از تنش، بسکه
پنجه بر دستباف زهرا خورد
@hosenih
پیش چشمان نیمه بازش آه
چشم نامحرمی به زن ها خورد
چشمهای حسین درد گرفت
تیر وقتی به چشم سقا خورد
شعر از گروه #یا_مظلوم
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته میبیند
مگر باران خون میبارد از عرش خدا فردا
@hosenih
برادر، دل گواهی میدهد امشب شب قدر است
اگر امشب شب قدر است، قرآنها چرا فردا...
همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا
ببین ششماههات بیتاب در گهواره میگرید
علی از تشنگی جان میدهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که میافتند زیر دست و پا فردا
برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت میشود وقتی بگوید یا اخا فردا
@hosenih
برادر! خوب میخواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزهها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو میمانم
تمام هستی من، میروی بی من کجا فردا؟
شاعر: #میلاد_عرفانپور
@ghararenokary
#شب_عاشورا
#اصحاب_امام_حسین_ع
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
پاسخدهنده اوّل آنان «زُهیر» بود
كاندر حضورِ سبط نبی در قیام شد
@hosenih
كای زادهٔ رسول! «سَمِعْنا مَقالكَ»
مطلب عیان بَرِ همه از خاص و عام شد
دنیا اگر همیشگی و مرگ آخرش
ما عزممان همین و نه جز این قیام شد
وآنگه «بُریر» دادِ سخن داد آنچنان
ظاهر، خلوصِ نیّت او از كلام شد
منّت به ما نهاده خدا با وجود تو
ما را ز لطف، شهد شهادت به جام شد
فخر است قطعهقطعه شدن پیش روی تو
طوبی بر آن بدن كه چنینش ختام شد!
پس بهر دلنوازیِ فرزند فاطمه
گاهِ سخن ز «نافع» شیرینكلام شد
گفتا كنون كه گشته گهِ امتحان ما
با رهبریت، محنت ما بیدوام شد
@hosenih
ما دوستیم با تو و با دوستان تو
دشمن به آنكه دشمنیات را مرام شد
ما را ببر به هر طرفی خود ز شرق و غرب
حبل ولایت تو، ز ما «لَا انْفِصام» شد...
شاعر: #مهدی_خطاط
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
شب آخر است امشب، شب آخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا، شده محشر من و تو
@hosenih
برویم دربیابان، بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
تو ببین رباب و لیلا، همه عزم جنگ کردند
صف این زنان بی کس، شده لشکر من و تو
علی اکبر امشب آمد، پی دستبوسی من
به عبا رسیده فردا، تن اکبر من و تو
تو نگو ز غارت من! که ز غارتت نگویم
بخدا که قلب زهرا، زده پرپر من و تو
@hosenih
طرفی به تازیانه طرفی به تیغ و نیزه
همه میزنند زخمی روی پیکر من و تو
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
غلامم غلام ابوفاضلم
اسیر مرام ابوفاضلم
نمک گیر نام ابوفاضلم
فقیر مقام ابوفاضلم
به هر گوشه این حرف رایج شده
ابالفضل باب الحوائج شده
بخوانش خداوند فضل و ادب
به ام البنین می رسد در نسب
فدای مرامش حبیب و وهب
ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟!
شد از کودکی عاشق پنج تن
فدایی راه حسین و حسن
@hosenih
چنین یار ناصح کجا دیده ای؟
به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟
چنین نور واضح کجا دیده ای؟
چو او عبد صالح کجا دیده ای؟
نشد عبد هر پستِ خودکامه ای
غمش بوده داغ امان نامه ای
امان از زمان بلای عظیم
شد از تشنگی وضع خیمه وخیم
کنار شریعه، به دور از حریم
چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم
دلش یاد یعسوب دین کرده بود
به راهش سپاهی کمین کرده بود
فدایش که بی دست و حیران شد و
دم علقمه تیرباران شد و
خجالت کشیده ز طفلان شد و
ز یک مشک پاره پریشان شد و...
به ضرب عمودی سرش باز شد
به بالین زهرا سرافراز شد
@hosenih
دلش سوخت از داغ بی حد، حسین
به دستان او بوسه می زد حسین
خمیده به بالینش آمد حسین
نشد چشم او را گشاید حسین
عقیله ندارد کفیلی دگر
شده آسمان حرم بی قمر
قسم بر ابالفضل، روح صلاة
که آن سرو خوش قامت کائنات
کنار شریعه، کنار فرات
تنش خُرد شد از جمیع جهات
مگر قبر او قبر یک کودک است؟!
چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟!
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
من از آتشزدن بال و پرت میترسم
شب به پایان برسد از سحرت میترسم
@hosenih
این جماعت همه در فکر عذابت هستند
آه از آتش روی جگرت میترسم
غم چشمان تو با قبل تفاوت دارد
بی من زار نرو از سفرت میترسم
اصلا امشب چقدر توصیه داری آقا
دارم از اینهمه اما اگرت میترسم
چشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین
من ز پاشیدن جسم پسرت میترسم
تیرهایی که سهشعبهست مهیا کردند
از تهاجم سوی چشم قمرت میترسم
رحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها
خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسم
@hosenih
زندهای و بسوی خیمهی تو میآیند
ته گودال ز چشمان ترت میترسم
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
ای وای من که دلبرم از دست می رود
این دلخوشی آخرم از دست می رود
@hosenih
پیراهنش عجیب بوی سیب می دهد
این یادگار مادرم از دست می رود
امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می رود
زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه های پرپرم از دست می رود
عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می رود
با من مگو ز صبر که بی تاب می شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می رود
همراه خود قبیله به گودال می بری
مادر، پدر، برادرم از دست می رود
@hosenih
باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایهء سرم از دست می رود
شاعر: #مصطفي_هاشمي_نسب
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_شهادت
بر نیزه چو بیند سر پیغامبرش را
جبریل بسوزد همه ی بال و پرش را
@hosenih
نام تو بلند است، بلند است چناه آه
آن آه که بر سنگ گذارد اثرش را
اشک من و ما محضرت ای رحمت جاری!
حریست که انداخته باشد سپرش را
داغ تو گران، خون تو سنگین تر از آن بود
ده اسب برد جانب کوفه خبرش را
نفرین خدا تا ابدالدهر به آن قوم
قومی که به قتل تو ببندد کمرش را
نفرین به سنان و عمر سعد...ولیکن
این رشته، ابوبکر گرفته ست سرش را
@hosenih
هر خصم تو در اصل، زیاد ابن ابیه است
کافیست بگیرند سراغ پدرش را!
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
#زمزمه #محاوره
عمریه توی خیمه تیم
از سایه سارت نمیریم
خیمه رو تاریکم کنی
ما از کنارت نمیریم
یه ساله که منتظریم
تا شب عاشورا بشه
بیایم و نوکری کنیم
تا زندگی معنا بشه
هرجای دنیا که باشیم
دلامون امشب کربلاس
که هرکی تو دل خودش
غرق مناجات با خداس
@hosenih
امشب خودت مواظبی
کسی پریشان نباشه
مراقبی که دور و بر
خار مغیلان نباشه
گاهی پیش رقیه ای
گاهی کنار زینبی
خیمه ها امنیت داره
خودت قرار زینبی
دل رباب گرمه بهت
میری کنار اصغرت
گاهی نگاه می کنی به
قد و بالای اکبرت
قاسم جلوی چشمته
خیمه عباس سر پاس
دوش ابالفضلته که
جای قرار بچه هاس
ای روزگار نا مراد
دشمنیو شروع نکن
مثل قدیمیا میگم
خورشید صبح طلوع نکن
صبح که بشه یکی یکی
سپاهتو از دس میدی
بعد ابالفضلت دیگه
پناهتو از دس میدی
پرپر میشن دسته گلات
وقتی بنی هاشم بره
داغ حسن تازه میشه
موقعی که قاسم بره
داغ جوونت بی حساب
قامتتو خم میکنه
عبا میاد و از زمین
اکبرتو جم میکنه
اینقد غریبی اشکتو
با آستینت پاک میکنی
با دست خونی خودت
اصغرتو خاک میکنی
هیشکی نمیمونه برات
تو ساعتای آخرت
از هر طرف زخم میخوری
جلوی چشم خواهرت
میون قتلگاه تو
خولی و حرمله میان
شمر با یه خنجر توی دست
با نیزه میرسه سنان
@hosenih
پیراهنت رو یه نفر
یکی سرت رو میبَره
نگم که نامردی چه طور
انگشترت رو میبره
نگم که صحرا پر میشه
از گریه های مادرت
نگم چطور غارت میشه
گوشواره های دخترت
یه عده با سنگ و عصا
جمع میشن دور و برت
ده تا سوار نانجیب
میان به سمت پیکرت
شاعر: #سعیده_کرمانی
@ghararenokary
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
علیه السلام
#اطلاع_جلسات
#دهه_اول_محرم
#حرم_حضرت_معصومه
#امام_حسین #امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
حق شور تو را روز ازل در سرم انداخت
بر گردن من شال عزا مادرم انداخت
روح پدرم شاد که با پاکی نیت
بگرفت سر دوشم و آورد به هیئت
@ghararenokary
مادر به خدا هیئتی از کودکی ام کرد
بر تکیه و بر گریه به تو متکی ام کرد
پیراهن مشکی به محرم به تنم بود
عشقم همه بر نوحه و سینه زدنم بود
هر چند که من رو سیَه و موی سپیدم
یک دَم ز شما قطع نگردیده امیدم
@ghararenokary
غسال! مریز آب، غمش شستشویم داد
هر قطرهء اشک از غم او آبرویم داد
وقتی که نَهم سر به لحد، چشم به راهم
تا آن که بیایی کنی از لطف نگاهم
شاعر: استاد #علی_انسانی
@ghararenokary