eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
845 عکس
54 ویدیو
130 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا محمدبن علی الباقر یابن رسول الله صلی الله علیه و آله بغضی که پنجه زد گلوی اطهرت را عمری گرفته بود راه حنجرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پاشیده بودی اشک‌های باورت را تو پنجمین خورشیدِ اهل نور هستی نور خدا کرده احاطه، محورت را خود سوختی بهر نجات اهل ایمان کردی تو خرج خلق، مهر انورت را در بستر بیماری و در هُرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را با خاطرات کربلا و کوفه و شام پُرکرده بودی برگ‌برگِ دفترت را یاد علیِ اکبر و عباس و اصغر آتش فکنده لحظه‌های آخرت را از کربلا جان و دلت می سوخت، ازچه آتش زده زهر ستم بال و پرت را؟ شد بقعه‌ی نوری دگر، خاک مدینه بُردند زیر خاک، وقتی پیکرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را ✍ @ghararenokary
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام بارگزاری مناجاتی عرفه و نوحه های شهادت حضرت مسلم علیه السلام @ghararenokary
روز عرفه – مناجات با امام زمان – امام حسین تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا مي گيره دلم هوايي مي شه و بونۀ آقا مي گيره اين روزايي كه دم به دم غريبي رو حس مي كنم با گريه ياد غربت عزيز نرگس مي كنم تا كه بياي تو از سفر تا كه ببيني حالمو نذر نگاهت مي كنم اين اشكاي زلالمو ميون طوفان غمت شكسته بال و پر من كاشكي بياي پا بذاري به روي چشم تر من كوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوي گلاب با مژه جارو مي زنيم با اشكامون مي پاشيم آب كاشكي بياي و سوغاتي برام بياري بوي سيب يا كه يه مهر و تسبيح از تربت ارباب غريب كاشكي بياي برامون از تشنگي و آب بخوني بياي رو منبر بشيني روضۀ ارباب بخوني مسلميه دم بگيري با گريه و شور و نوا بياي و با هم بخونيم “حسين من كوفه نيا” كوفه نيا كه اينجاها قحطي آبه به خدا حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا اينجا تموم مردمش تشنۀ خون لاله اند با كعب ني منتظر رقيۀ سه ساله اند همه با فكر انتقام روز مي كنن شباشونو نعلاي تازه مي زنن تموم مركباشونو رو خاك گرم كربلا سه روز مي مونه پيكرت خورشيد نيزه ها مي شه اينجا سر مطهرت شاعر: یوسف رحیمی @ghararenokary
شعر روز عرفه – مناجات با امام زمان – امام حسین بیقراریِ تو و اشک روانِ زینب(س) شد مناجاتِ تو آرامش جانِ زینب(س) کعبه یک سنگ نشان است و تویی کعبهٔ او به تو دلبسته! تویی نام ‌و نشانِ زینب(س) عرفات است و تو نزدیک به قربانگاهی غرقِ دلشوره ای از بغض ِ عیان زینب(س) زیر لب خط به خطِ زمزمه ات این شده است می روم بعدِ تو یارب به امانِ زینب(س) شیوهٔ راز و نیازت چقدر جانسوز است غرق آرامشی و تاب و توان زینب(س) خیره مانده ست پر از اشک به پیراهنِ تو جگرت سوخت از این داغِ نهانِ زینب(س) مرثیه خوانِ تو شد عالم و اما تو شدی تا ابد گریه کن و مرثیه خوانِ زینب(س) حج و إحرام و طواف تو شده کرب و بلا وای از روز دهم! فصلِ خزانِ زینب(س) عرفه خواندن تو حالِ عجیبی دارد اشک می ریزی و هستی نگرانِ زینب(س)! شاعر: مرضیه عاطفی @ghararenokary
شعر مناجات روز عرفه لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راهسپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارند همه رنگ خدائی زعبارش هر کس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن جاست هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟ آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روح فزایند کردند پر از زمزمه و ناله منی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قافله با قافله ها فاصله دارند این قافله جا در دل هر قافله دارند این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند از خون گلو جامۀ احرام بپوشند هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی از مکه برون گشته شده کربلائی از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش پیداست شهادت زسفیدی گلویش خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود دیروز حسین بن علی بین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود امروز به هجرش همه گریان بنشینید فردا سر او را به سر نیزه ببینید در مکّه بپرسید ز زن های مدینه زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه ای دخترکان یکسره با شیون و ناله خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله زین قافله روزی به مدینه خبر آید کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید از منبر و محراب نبی ناله برآید تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم) تنها نه دل (میثم) جان همه عالم شاعر: استاد غلامرضا سازگار @ghararenokary
ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ بوی مهدی می‌رسد از بیابان منا در کجا دارد مکان آن ولیّ کبریا؟ کاش میدیدم رخش می‌نمودم جان فدا ملجأ و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ کاش می‌دیدم کجاست خیم? مولای من تا به گردش پر زند روح از اعضای من گر نبینم در منا روی او را، وای من وجه ذات کبریا یوسف زهرا کجاست؟ ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ در کنار اویم و روی او را ننگرم من از او هستم جدا اوست اینجا در برم دیده‌ام قابل نبود، خاک عالم بر سرم تا مرا بخشد ضیاء یوسف زهرا کجاست؟ ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ ای عزیز فاطمه، در کجا کردی وقوف ای تو مولای همه در کجا کردی وقوف با دعا و زمزمه، در کجا کردی وقوف می‌دهم دائم ندا، یوسف زهرا کجاست؟ ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟ خیزم از جا کو به کو شیون و غوغا کنم با سرشگ دیدگان عقده از دل واکنم بلکه آن گم گشته را در منا پیدا کنم بار معبودا خدا! یوسف زهرا کجاست؟ ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟ سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست @ghararenokary
همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات اینها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحرنشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات ...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات ...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر آنجا که رأس ما با هم می‌کند ملاقات @nohe_sonnati @ghararenokary
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام  فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام  فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست  میا که سلام رفته حسین سرِ من  و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری   پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فُرادا را کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیح  السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ  بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط  تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال  می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید  از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند. @nohe_sonnati @ghararenokary
کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم مثل خورشید گرفتار شب تار شدم مرد این شهرم و بر پیرزنی مدیونم این هم از غربت من بود که ناچار شدم من نمی خواستم علّت دلواپسیِ_ _معجر زینب کبری شوم، انگار! شدم من بدهکاری خود را به همه پس دادم به تو اندازه ی یک شهر بدهکار شدم من در این خانه، تو در خانه ی خولی، تازه با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم کاش می شد بنویسم کفنی برداری کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری @nohe_sonnati @ghararenokary
پسر فاطمه افتاده ز پا یاور تو پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا می زند موج؛ دو رویی نشود باور تو کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است بود ذکر لب من نام خوش مادر تو جان زینب تو میا کاش زِ رَه برگردی بیم دارم به اسارت برود خواهر تو بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو مثل تسبیح که پاره شود از هم آقا ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو قصد دارند بخندند به زانو زدنت قصدشان است ببینند دو چشم تر تو خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو @nohe_sonnati @ghararenokary
کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم عاری ازشرم و حیا گشته میا کوفه حسین آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین بی کسی؛دربه دری؛با دو پسر نیمه ی شب به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین نگران گلوی طفل توام چون اینجا مملو از حرمله ها گشته میا کوفه حسین گرگها منتظر یوسف زهرا هستند فتنه ای سخت به پا گشته میا کوفه حسین خواب دیدم دهم ماه محرم آقا سرت از پشت جدا گشته میا کوفه حسین @nohe_sonnati @ghararenokary
باور نمی کردم گذرها را ببندند من را که می بینند درها را ببندند خورشید بودم زیر نور ماه رفتم جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم این چند شب یک خواب راحت هم نکردم من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت امروز جان دادم اگر جانت سلامت دندان من افتاد دندانت سلامت حالا که می آیی کفن بردار حتما ای یوسف من پیرهن بردار حتما حالا که می آیی ستاره کم بیاور با دخترانت گوشواره کم بیاور حیرانم اما هیچکس حیران من نیست باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست اینجا برای خیزران لب را نیاری آقا خدا ناکرده زینب را نیاری اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟ پرده نشینان طاقت بازار دارند؟ من راضی ام انگشتر من را بگیرند وقت کنیزی دختر من را بگیرند اینجا برای نعل پا دارند آنقدر کنج تنور خانه جا دارند آنقدر مهر و وفا که نه جفا دارند ، اما اینجا کفن نه بوریا دارند اما باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد @nohe_sonnati @ghararenokary