زمینه؛ یا جواد الائمه.mp3
1.58M
#امام_جواد علیهالسلام
#زمینه
🔹یا جوادالائمه🔹
دلای پریشون، ناامید از این روزگار
به سوی تو میان دلشکسته و غصهدار
نگاه تو میشه مرهم دل بیقرار
تو با غریبا رحیمی و
مهربون و کریمی و
میفهمی درد و غماشونو
تو چشیدی یتیمیو
تمومِ حاجتا رو دادی، مولا
تویی که جواد بن الجوادی، مولا
«یا مولا، یا جوادالائمه مولا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه دنیا حکایت میشه گفت برا غربتت
چه یثرب، چه بغداد، رنج و غم شده قسمتت
چه سخته نباشه غیر غصه همصحبتت
تو خونه بیهمزبونی و
همنفس با خزونی و
گرفتن از تو چه زود آقا
این بهار جوونیو
چهها که از زمونه دیدی، ای وای
بمیرم تو جوونی خمیدی، ای وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو خونهت که برپاست بیرق سیاه عزا
انیسِ غریبیت میشه اشکای تو آقا
دلت تو مدینهست، روضهخونه تو کوچهها
یه عده گرم تماشا و
گل یاسی رو خاکا و
توی هیاهیو غریبونه
آقایی مونده تنها و
صدایِ نالهتو شنیدن، ای وای
بمیرم جوابتو نمیدن، ای وای
شاعر و نغمهپرداز: #جمعی_از_شاعران
🌐 shereheyat.ir/node/4703
✅ @ShereHeyat_Nohe
@ghararenokary
السلام علیک یا جوادالائمه علیه السلام
#اعلام_برنامه
#شب_شهادت
#شهادت_امام_جواد
#روضه
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#
دوبیتی
در جوانی جواد ابنِ رضا
شد شهید از ستم به زهر جفا
گوشه ی حجره از عطش می سوخت
قاتلش آب هم نداد او را
#حسین_مقدم
@ghararenokary
السلام علیک یا محمدبن علی الجواد علیه السلام
#اعلام_برنامه
#شب_شهادت
#شهادت_امام_جواد
#روضه
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دوبیتی
▪️
درد من و دوای تو یا حضرت جواد
چشم من و عطای تو یا حضرت جواد
خُرّم دو دیده ای که بِگِریَد زِ روی صدق
در ماتم و عزای تو یا حضرت جواد
#حسین_مقدم
#امام_جواد_ع
@ghararenokary
السلام علیک یا جوادالائمه علیه السلام
#اعلام_برنامه
#صبح_شهادت
#دسته_عزاداری_حرم_حضرت_معصومه_س
#سید_علی_حسینی_تبار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#امام_جواد_ع_شهادت
رسیده جان به لب اطهرت؛ اَبَالهادی
نشسته پیک اجل در بَرَت؛ اَبَالهادی!
دوباره قصهی زهر و دوباره نامردی
کبود شد همهی پیکرت؛ اَبَالهادی!
لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد
چه کرد با دل تو همسرت؛ اَبَالهادی!
شبیه فاطمه دستی گرفتهای به کمر
مگر خدای نکرده پَرَت ...؛ ابالهادی!
میان حجرهی در بسته دست و پا زدی و…
بریده شد نَفَس آخرت؛ اَبَالهادی!
مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد
صدای خستهی بی جوهرت؛ اَبَالهادی!
سه روز بر تَن تو آفتاب میتابید
ولی بُریده نشد حنجرت؛ اَبَالهادی!
دگر به زیر سُم اسبهای تازه نَفَس
ندید جسم تو را دخترت؛ اَبَالهادی!
اگر چه دور و برت خیرهسر فراوان بود
ولی نظاره نشد خواهرت؛ اَبَالهادی
چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید
برای غارت انگشترت؛ اَبَالهادی!
✍ #علیرضا_خاکساری
📝@ghararenokary
دو تا امام ما رو تو خونشون همسرانشون به شهادت رسوندند.docx
39.7K
🔹چندین نمونه روضه و گریز
شهادت امان جواد علیه السلام
حتما دوستان بزرگوارم
مطالعه بفرمایید....
خیلی التماس دعا
السلام علیک یا محمدبن علی ایها الباقر یابن رسول الله صلی الله علیه و آله
🔹بارگزاری اشعار و نوحه های شهادت امام باقر علیه السلام
@ghararenokary
پیر شد هر لحظه پای روضه ها، مثل پدر
در نیاورد از تنش رختِ عزا، مثل پدر
حلقه می زد اشک در چشمش؛ به گریه می نشست
از مصیبت های سختِ کربلا، مثل پدر
خشک می شد حنجرش، می سوخت، تا می دید که
طفلِ تشنه، شیرخواره هر کجا، مثل پدر
یاد مشک پاره و دستِ قلم در علقمه
داغدارِ جمله ی «أدرک أخا»، مثل پدر
زیر لب می خواند گریان روضه ها را یک به یک
ضجّه می زد یادِ آن خونین قفا، مثل پدر
رفت پیش چشم او سرها به روی نیزه و
دید جسمِ بی کفن بر بوریا، مثل پدر
خیمه ها می سوخت! موهای رقیه همچنین
داشت با خود گریه های بی صدا، مثل پدر
من فدای کودکی هایش که رفت از کربلا
با دو دستِ بسته تا شامِ بلا، مثل پدر
بر سرِ بازارِ آذین بسته بِین هلهله
بر سرش می خورد سنگِ بی هوا، مثل پدر
در خرابه ناتوان افتاد! خوابش برده بود
روی خار و خاک؛ بی آب و غذا، مثل پدر
آخرش مسموم شد با زهر، مظلومانه شد
در بقیعِ بی حرم قبرش رها مثل پدر!
#مرضیه_عاطفی
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
من ولی الله اکبر هستم
پنجمین حجت داور هستم
باقر آل پیمبر هستم
از ستم طایر بی پر هستم
همه دیدند ز من مهر و وفا
باز کردند به من ظلم و جفا
گرچه از زهر به خود پیچیدم
کس نداند که چه غم ها دیدم
از غم کودکی ام پاشیدم
همه شب تا به سحر نالیدم
گَر به هم ریخته اعضایم شد
قاتلم، دیده ی بینایم شد
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم مِی بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی می خواست
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
#محمود_اسدی_شائق
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
روضه خوان ها آن چه می خوانند را من دیده ام
آن چه کس را نیست یارای شنیدن دیده ام
کودکی بودم میان کاروان کربلا
ظلم ها با همرهان از دست دشمن دیده ام
من کنار جسم صد چاک جوان کربلا
جد مظلومم به حال گریه کردن دیده ام
پیکر اکبر روی دست جوانان غرق خون
عمه زینب را در آن دم غرق شیون دیده ام
کودکان را تشنه در خیمه به حال احتضار
دست سقا را جدا افتاده از تن دیده ام
من تن صد چاک جدم را میان خاک و خون
زیر شمشیر و سنان و سنگ و آهن دیده ام
اهل عالم کی شنیدن مثل دیدن می شود؟
روضه خوان ها آن چه می خوانند را من دیده ام
#علی_ساعدی
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
ببار بر سر من شوق مستجیر شدن را
بگیر از دل من فرصت کویر شدن را
جهان به غیر سیاهی خدا گواه ندارد
به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را
چه علمها که شکافنده اش تو بودی و هستی
چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را
سیادت حسنین است در وجود تو جاری
که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را
گدا که سر زده باشد به خانهی تو نبیند
تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را
شفا کنار تو مفهوم دیگریست چرا که
به کور میدهی اذن ابوبصیر شدن را
پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده
چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را
سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله
تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را
به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب
ادا نمودهای آداب هم مسیر شدن را
رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد
به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را
چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی
به پای نقل به جای کفن حصیر شدن را
#سارا_کرمانی
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیده ی اشکبار یادش هست
آن همه قلب زار یادش هست
روضه بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پر غبار یادش هست
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
تَرَک افتاده است لب هایش
العطش العطش شد آوایش
لبِ زخمیِ یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانه اش کل سال هیأت بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضه ی اسارت بود
لحظه های فرار یادش هست
سال ها قلب بی قراری داشت
گله ها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت...
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
همه ی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمه هایش چقدر ترسیدند
کوچه های شلوغ را دیدند
مست ها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
این دم آخرِ خود دیده چو دریا کردم
دائماً یاد، ز روی گل طاها کردم
زهر سوزاند تمام بدنم را، اما
یاد از غربت و مظلومی بابا کردم
نرود هیچ زمان از نظرم روز دهم
از تماشای پدر شیون و غوغا کردم
چار ساله به دلم داغ روی داغ ولی
ناله بر بی کسی زینب کبری کردم
کربلا سخت ولی سخت تر از آن کوفه
چقدر صبر در آن وادی غم ها کردم
تا که در تَشت سر جَدِّ مرا آوردند
مُردم و زنده شدم تا که تماشا کردم
به دلم آن همه غم بود ولی ابن زیاد
چوب زد تا که به لب هاش، خدایا کردم
بعد کوفه به یقین سخت تر از شام نبود
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
تا در آن بزم، عدو اسم کنیزی آورد
گریه ها بر غم ذریه ی زهرا کردم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary