ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیده ی اشکبار یادش هست
آن همه قلب زار یادش هست
روضه بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پر غبار یادش هست
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
تَرَک افتاده است لب هایش
العطش العطش شد آوایش
لبِ زخمیِ یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانه اش کل سال هیأت بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضه ی اسارت بود
لحظه های فرار یادش هست
سال ها قلب بی قراری داشت
گله ها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت...
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
همه ی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمه هایش چقدر ترسیدند
کوچه های شلوغ را دیدند
مست ها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
این دم آخرِ خود دیده چو دریا کردم
دائماً یاد، ز روی گل طاها کردم
زهر سوزاند تمام بدنم را، اما
یاد از غربت و مظلومی بابا کردم
نرود هیچ زمان از نظرم روز دهم
از تماشای پدر شیون و غوغا کردم
چار ساله به دلم داغ روی داغ ولی
ناله بر بی کسی زینب کبری کردم
کربلا سخت ولی سخت تر از آن کوفه
چقدر صبر در آن وادی غم ها کردم
تا که در تَشت سر جَدِّ مرا آوردند
مُردم و زنده شدم تا که تماشا کردم
به دلم آن همه غم بود ولی ابن زیاد
چوب زد تا که به لب هاش، خدایا کردم
بعد کوفه به یقین سخت تر از شام نبود
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
تا در آن بزم، عدو اسم کنیزی آورد
گریه ها بر غم ذریه ی زهرا کردم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
پنجمین نور خدای قادرم
یادگار کربلا من باقرم
من ز طفلی غم روی غم دیده ام
زخم زنجیر پدر هم دیده ام
دیدم آری نوگلی پژمرده بود
نی ز بی آبی که سیلی خورده بود
من به خیمه جسم اکبر دیده ام
یک عبا را پر زِ پیکر دیده ام
من خودم دیدم یکی سر می برد
یک نفر خلخال دختر می برد
کاش می مردم نمی دیدم ولی
پشت خیمه نیزه بود و یک علی
من خودم دیدم به صد آه و فغان
عمه را در مجلس نامحرمان
سرخ مویی بود با ما در ستیز
بین ما می گشت دنبال کنیز
شامیان پستند و نامرد و بدند
عمه را، از هر طرف سنگش زدند
غصه های کودکی مانده به یاد
زجر خیلی کودکان را زجر داد
دختری که بعد بابا زار شد
مثل زهرا، دست بر دیوار شد
دختری که تازیانه خورده بود
غیر ناخن، جمله اعضایش کبود
#محمود_اسدی_شائق
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
دیدم به دو چشم تر، ای کاش نمی دیدم
بر خاک تن بی سر، ای کاش نمی دیدم
از کودکی ام دایم، غم دیدم و رنج و درد
یک کوه بلا یکسر، ای کاش نمی دیدم
باسنگ و سنان و تیر، با چوب و عصا، شمشیر
زد خصم بر آن پیکر، ای کاش نمی دیدم
دیدم که چه سان قاتل، بیرون شده از مقتل
در دست گرفته سر، ای کاش نمی دیدم
از دور خودم دیدم، می دیدم و لرزیدم
خون می چکد از حنجر، ای کاش نمی دیدم
تنها نه فقط خلخال، بردند ز پای طفل
بردند ز سر معجر، ای کاش نمی دیدم
دیدم به سر نیزه، هجده نی و هفده سر
ای وای سر اصغر، ای کاش نمی دیدم
از حلق نمی شد جا، دیدم که زِ پهلو رفت
بر نی سر آب آور، ای کاش نمی دیدم
تا قافله را بردند، بازار یهودی ها
شد عمه ی ما مضطر، ای کاش نمی دیدم
در گوشه ی ویرانه، آن دختر دردانه
گردید چو گل پرپر، ای کاش نمی دیدم
از بس که عدو سیلی، زد بر رخ او؛ گردید
رویش چو رخ مادر، ای کاش نمی دیدم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
@ghararenokary
السلام علیک یا محمدبن علی ایها الباقر یابن رسول الله صلی الله علیه و آله
#اعلام_برنامه
#شهادت_امام_باقر_ع
#روضه
#سید_علی_حسینی_تبار
#خوزستان_امیدیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دوبیتی
بر قبر تو خاک و یادِ تو خاک نشد
عِلمت علوی و هیچ ادراک نشد
در کرب و بلا هرچه که دیدی؛ یک عمر...
از حافظه ی کودکی ات پاک نشد!
#مرضیه_عاطفی
#امام_محمد_باقر_ع
@ghararenokary
#امام_باقر_شور
#شور
ای وای من مظلوم آقای من
رو به قبله شد با دلی سوزان
آتش گرفت مسمومی نیمه جان
جان میدهد با لبهای عطشان
ای وای من
ای مدینه با او مدارا کن
آه ای بقیع آغوش خود وا کن
در روضه اش یاد کربلا کن
ای وای من
دل زارش چون خیمه ها سوزان
گریه میکرد بر ناموس قرآن
نامحرم گشت همراه کاروان
ای وای من
در آتش دید آل عبا می سوخت
بر اشک او دل صحرا می سوخت
دست بسته مثل بابا می سوخت
ای وای من
قرآن ها را بر نیزه ها دیده
در شام غم طشت طلا دیده
جان دادن دردانه ها دیده
ای وای من
روضه میخواند بر حنجر پاره
از قحط آب از مرگ شیرخواره
از آتش و غارت گوشواره
ای وای من
#میثم_مومنی_نژاد
@ghararenokary
#امام_باقر_زمینه
#امام_باقر_شور
#زمینه
#شور
بند۱
یه عمره که هر شب و روز مونس من غمه
داغی که مونده رو دلم قاتل جونمه
خاطره های کودکیم یادمه ای خدا
یه عمره گریه میکنم به یاد کربلا
یادم نرفت درد و بلا
آتیش زدن شبیه مدینه به خیمه ها
یادم نرفت آه ای خدا
کشتن همه جوونای مارو تو کربلا
یادم نرفت خون شد دلا
روخاک علی اکبر لیلا زد دست و پا
یادم نرفت چشم ترو
دیدم رو خاکا دست جدای آب آورو
مظلوم یاحسین
بند۲
میسوزونه قلب منو همین مصیبتا
چی به سر حسین اومد تو دشت کربلا
یه عمره این غصه و غم برده شکیبمو
یادمه تشنه کشتنش جد غریبمو
یادم نرفت غوغا شدو
تو قتلگاه جد غریبم تنها شدو
یادم نرفت چشم ترش
نیزه شسکته ها همه بودند رو پیکرش
یادم نرفت زخم تنش
باهرچی که میشد ته گودال میزدنش
یادم نرفت زینب میدید
قاتل نشست رو سینه ی زخمیش سر رو برید
مظلوم یاحسین
بند۳
روز و شبا همش میخوام گریه کنم فقط
یاد مصیبتای شام گریه کنم فقط
یه آتیشی تو قلب من از این جسارته
غمی که میکشه منو غمه اسارته
یادم نرفت درد د عذاب
دیدم به دست زینب کبری بستن طناب
یادم نرفت تو ازدحام
ناموس مارو با کینه بردن بازار شام
یادم نرفت خندیدنو
پای سر بریده ی جدم رقصیدنو
یادم نرفت دل شد کباب
که جای دخترای علی شد بزم شراب
مظلوم یاحسین
#عبدالزهرا
@ghararenokary
#امام_باقر_زمینه
#زمینه
خاطره های کربلا یادم نمی ره
اون همه غصه و بلا یادم نمی ره
سری که رف رو نیزه ها یادم نمی ره
یادم نمی ره
گودال و شمر و اون ضربه ها
یادم نمی ره
نامردا ریختن تو خیمه ها
یادم نمی ره
صدای ناله ی مادرش
یادم نمی ره
رفت از حال روی تل خواهرش
ای وای
قصه ی غربت حرم یادم نمی ره
آتیش و غارت حرم یادم نمی ره
داغ جسارت حرم یادم نمی ره
یادم نمیره
دستای بسته ی زینبو
یادم نمی ره
زانوی خسته ی زینبو
یادم نمی ره
گهواره غارت شد تو حرم
یادم نمی ره
رقیه هی میگفت معجرم
ای وای
خاطره های شهر شام یادم نمی ره
سنگای روی پشت بام یادم نمی ره
غربت و اشک عمه هام یادم نمی ره
یادم نمی ره
گوشای پاره از غارتو
یادم نمی ره
روزای تلخ اسارتو
یادم نمی ره
زخمای پای رقیه رو
یادم نمی ره
چادر پاره ی عمه رو
ای وای
#وحید_محمدی
@ghararenokary
#امام_باقر_زمینه
#زمینه
مدینه از غصه شده امشب
کرب و بلای حضرت باقر
فاطمه تو بقیع به پا کرده
بزم عزای حضرت حضرت باقر
فدای غربت و صبر و ، فدای قبر ویرونش
بیا خون گریه کن ای دل ، برای قلب پر خونش
غریب آقا غریب آقا غریب آقا غریب آقا
.............
ندیده دیده ای تو این عالم
مصیبتایی که آقا دیده
مثل رقیه توی شهر شام
رو خاکای خرابه خوابیده
میون اون همه غصه
دلش رو این محن آزرد
رقیه نیمه شب پیش
سر پر خون بابا مرد
..............
توی چشاش دنیایی از رازه
غم دلش نداره اندازه
از خاطرش نمی ره این صحنه
زدن به اسبا نعلای تازه
نمی ره یادش این داغ و ، چه غوغا بود دم گودال
به زیر سم مرکب شد ، تن جدش حسین پامال
..............
به کودکی میون شهر شام
غربت و بی کسی فزون دیده
غرقه به خون لبای جدش رو
ز ضربه های خیزرون دیده
یه عمره روضه می خونه
دلش لبریز فریاده
که محرم هاشو آوردن
میون مجلس باده
#علی_سلطانی
@ghararenokary