#حضرت_زینب_س_اربعین
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
@ghararenokary
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
#حضرت_رقیه_س_شهادت
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جاماندههاست
جای من هم در میان هیئت جاماندههاست
دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم
"از حرم جا ماندهای " هم صحبت جاماندههاست
یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین
گوشهی صحن و سرایت، حسرت جاماندههاست
کربلا روزیِ هر کس شد گوارای وجود
آرزو ماندن به دل هم، قسمت جاماندههاست
در خیالم بارها ششگوشه را بوسیدهام
عشقبازی با تو کارِ خلوتِ جاماندههاست
گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد
مثل شمعی سوختیم؛ این عادت جاماندههاست
من یقین دارم به او اجر زیارت میدهند
هرکسی روز جزا در کسوت جاماندههاست
بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس
نوبتی هم باشد آقا! نوبت جاماندههاست
دستمان از پنجره فولاد هم کوتاه شد
این هم آقای غریب! از غربت جاماندههاست
تکیهها را شعبهای از کربلا خواهیم کرد
تکیهها چشم انتظار همت جاماندههاست
مادرت حتماً به هر جاماندهای سر میزند
این تمام دلخوشی و لذت جاماندههاست
حال و روزم را رقیه خوب میفهمد حسین!
حاجت طفل یتیمت حاجت جاماندههاست
"صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری "
خواندن از طفل سه ساله، سنت جاماندههاست
**
طفلِ از روی شتر افتاده را سیلی زدند
از حرم جاماندهای را بی هوا سیلی زدند
✍ #علیرضا_خاکساری
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_اربعین
ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را
پریشانتر شوم چون یاد آرم حسرت خود را
تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم
بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را
به کویت از پی تجدیدِ دیدار آمدم اینک
پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را
حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت
دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را
به عنوان اسارت رفته و آزاد میآیم
به دست آوردم آخر عجز دشمن، عزّت خود را
به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من
به نیکی دادهام انجام، مأموریت خود را
به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر
چرا در خانهی خولی نبردی عترت خود را؟
نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را
بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را
اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت
به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را
غم مرگ رقیه دخترت یکباره پیرم کرد
از این ماتم هلالی کردهام من قامت خود را
نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی
ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را
"مؤید" گاه گاهی بر غم من اشک میریزد
به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
@ghararenokary
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم
من به خاک غمت امروز معطر گشتم
من چهل روز فقط همسفر شمر شدم
من چهل روز فقط همقدم سر گشتم
هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای
سپر دخترکان تو برادر گشتم
چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش
من چهل روز پی چادر و معجر گشتم
چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد
خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم
نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا
سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا
هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین
پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین
دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم
از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین
نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد
هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین
شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند
پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین
ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین
وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین
قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد
روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد
یادمان هست همینجا کفنت را بردند
گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند
یادمان هست همینجا به زمین افتادی
نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند
سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد
رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند
یادمان هست که گودال قیامت شده بود
با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند
ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت
ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند
دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین
رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین
وحید محمدی
@ghararenokary
#حضرت_زینب_س_اربعین
ای پاره پاره تن بنگر کاروان رسید
زینب برای دیدن تو قد کمان رسید
یک اربعین برای تو سینه زدم حسین
دم بوده وا حسینم و هر بازدم حسین
خم گشته قد ِ من چو قد ِ مادرم حسین
حالا ببین که خواهر تو نوحه خوان رسید
از کربلا به کوفه و شام غصه خورده ام
هرشب شمار زخم تنت را شمرده ام
بگذر اگر که در غم تو من نمرده ام
برخیز و بین که زینب تو ناتوان رسید
یادم نمیرود که صدا میزدی تو آب
یادم نمیرود که زخون کرده ای خضاب
بیچاره کرده قلب مرا ناله ی رباب
حالا رباب سوخته تر از کودکان رسید
یادم نمیرود که تو ماندی به زیر پا
یادم نمیرود که چه ها دیده ام اخا
بیشتر شکایتم بود از تازیانه ها
طعنه به من، و بر لب تو خیزران رسید
یک اربعین به روی لبم بود زمزمه
یادم نرفته هجمه ی بازار و هلهله
دیدم چگونه شد به سنان ماه علقمه
سقا نبود که پیکرمان نیمه جان رسید
یک اربعین برای تنت گریه کرده ام
بر غصه ها و بر محنت گریه کرده ام
شب ها به جسم بی کفنت گریه کرده ام
دیگر بریده، زینب بی خانمان رسید
#رامین_برومند
@ghararenokary
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مناجات
#غزل
دوباره آمده ام بهر یک نگاه حسین
که میشوم به نگاه تو روبراه حسین
تو سیئات مرا میکنی ثواب، آری
رسیده ام به تو با کوهی از گناه حسین
منم غلامِ غلامِ سیاه تو ارباب
دعام کن که منم عبد رو سیاه حسین
به یمن توست خدا رحمتی اگر دارد
کسی که از تو جدا شد، شود تباه حسین
ببین شکسته دلم اربعین شد اما من
به کربلا نرسیدم دوباره، آه حسین
نشد پیاده بیایم به سمت کرببلا
نشد که گریه کنم در میان راه حسین
اگر چه از حرم با صفات جا ماندم
به بزم روضه ات آورده ام پناه حسین
رسید خواهر غمدیده ای به کرببلا
دوباره روضهی گودال قتلگاه، حسین
ز خاطرم نرود لحظههای آخر تو
تو ماندی و تنِ بی جان و یک سپاه حسین
ز خاطرم نرود آن تنی که شد عریان
وَ نیزه ای که بر آن رفت رأس شاه، حسین
عبدالحسین_یعقوبی
@ghararenokary
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
سر تو از سر نیزه به من توان می داد
امید بر دل مجروح بی کسان می داد
خودت که از سر نیزه به چشم خود دیدی
کنیزکی به یتیم تو خرده نان می داد
نماز جمعه کوفه شلوغ بود آن روز
گمان کنم که علی اکبرت اذان می داد
میان مجلس شان از کنیز تا گفتند...
سکینه دخترت از ترس داشت جان می داد
برای خوش گذرانی، یزید در مجلس
مدال نیزه زنی را که بر سنان می داد
رقیه دختر دردانه داشت دق می کرد
دوباره رأس اباالفضل را نشان می داد
هزار مرتبه گفتم نخوان عزیز دلم
تو خواندی و صله ات را به خیزران می داد
همین که چوب جفا بر لبان تو می خورد
بدان که خواهر تو سخت امتحان می داد
نبودن تو ز یک سو و ضربۀ زنجیر
به جسم خواهر تو درد استخوان می داد
مهدی نظری
@ghararenokary
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را
با ظرفی از آب آمده تا که ربابه
سیراب گرداند علی اصغرت را
برخیز ای نور دو چشمم ای برادر
تا که کمی آرام سازی همسرت را
بگذار تا شرح سفر با تو بگویم
بشنو کمی از غصّه های یاورت را
از کوفه و شام بلا ای داد بیداد
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را
وقتی گذر دادند ما را بین مردم
دیدم سر نی گریۀ آب آورت را
دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را
رقّاصه های شهر را آورده بودند
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را
تهمت زدند و خارجی خواندند ما را
آتش زدند آن جا دل غم پرورت را
آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم
وقتی که نان می داد شامی دخترت را
با هر صدای خیزرانی که می آمد
من می شنیدم ناله های مادرت را
چشم علمدار حرم را دور دیدند
ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را ... !
جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه
با خود نیاوردم گل نیلوفرت را
این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود
تازه نگفتم روضۀ انگشترت را
محمد فردوسی
@ghararenokary
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
سلام یوسف زینب ، سلام ای نوحم
هنوز بی کفنی ای شهید مذبوحم؟!
خبر رسید برایم که بوریا شده ای
اسیر تابش خورشید کربلا شده ای
پس از تو بار امامت به روی دوشم بود
صدای قهقه ی شمر توی گوشم بود
تو عاشقم شدی و من هم عاشق تو شدم
تو دین من شدی و من مبلغ تو شدم
به قاب شام کشیدم حماسه برگشتم
اگرچه پیر شدم من خلاصه برگشتم
چهل شب است برادر ، غریب و تنهایم
چهل شب است که من کعبة الرزایایم
به زخم قلب عزادار من نمک زده اند
حسین چشم تو روشن مرا کتک زده اند
میان آتش خیمه عقیله سوخت حسین
غروب روز دهم یک قبیله سوخت حسین
همینکه سنگ تراشیده خورد بر سر تو
تو ضعف کردی و ناله کشید خواهر تو
هنوز لحظه ی افتادن تو یادم هست
جدال بر سر پیراهن تو یادم هست
هزار چکمه ز رویت عبور میکردند
مرا به زور لگد از تو دور میکردند
تن تو پیش نگاهم بدون رخت شد و
سر تو بسته به یک شاخه ی درخت شد و
به جای آب و غذا غصه ی تورا خوردم
محله ی خودمان سنگ بی هوا خوردم
به صبر امر نمودی اگر خموش شدم
سوار مرکب بی پرده و چموش شدم
محله های شلوغ یهود را دیدم
شراب خوردن قوم حسود را دیدم
به روی تخت نشست و به رتبه ام خندید
چقدر در وسط حرف و خطبه ام خندید
مرتبا به دهان تو چوب میکوبید
به گریه هرچه که گفتم نکوب میکوبید
بنفشه رفتم از اینجا و لاله برگشتم
مرا ببخش بدون سه ساله برگشتم
رضا قربانی
@ghararenokary
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
چهل روز است گریانم حسین جان
چو مویِ تو پریشانم حسین جان
چهل روز است می خوانم حسین جان
حسین جانم حسین جانم حسین جان
تویی ذکر لبم الحمدلله
حسینی مذهبم الحمدلله
همین جا شیرخواره گریه می کرد
ربابِ بی ستاره گریه می کرد
گهی بر گاهواره گریه می کرد
گهی بر مشکِ پاره گریه می کرد
خدایا از چه طفلم دیر کرده؟
مرا بیچاره کرده ، پیر کرده ...
همین جا دورِ اکبر را گرفتند
زِ ما شبه پیمبر را گرفتند
ولی از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند
به تو گفتم که ای افتاده از پا
ز جا بر خیز ور نه معجرم را ...
همین جا بود که سقایِ ما رفت
به سمتِ علقمه دریای ما رفت
پناهِ عصمتِ کبرای ما رفت
پی او گوشواره هایِ ما رفت ...
فقط از علقمه یک مشک برگشت
حسین بن علی با اشک برگشت
همین جا بود که دل ها گرفتُ ...
کسی رویِ تن تو جا گرفتُ ...
سرت را یک کمی بالا گرفتُ ...
و از پشتِ سرت سر را گرفتُ ...
همین که بر گلویت خنجر آمد
صدایِ نالۀ زهرا در آمد ....
همین جا بود الف را دال کردند
تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گودال کردند
تو را با سّم مرکب چال کردند
اگر خواندم قلیلت علت این بود
که یک تصویری از تو بر زمین بود
تو ماندی و کبوتر رفت کوفه
تو را کشتند و خواهر رفت کوفه
خودم در راه و معجر رفت کوفه
چه بهتر زودتر سر رفت کوفه
و گر نه دردها می کشت ما را
نگاه مردها می کشت ما را
بهاری داشتم اما خزان شد
قدی که داشتم بی تو کمان شد
عقیق تو به دستِ ساربان شد
طلایِ من نصیب کوفیان شد
خبر داری مرا بازار بردند
میان مجلس اغیار بردند
همین جا بود افتادند تن ها
همین جا بود غارت شد بدن ها
تمامی کفن ها، پیرهن ها
بدون تو کتک خوردند زن ها
همین جا بود گیسو می کشیدند
به هر سو دخترانت می دویدند
همین جا بود تازیانه باب گردید
رخ ما در کبودی قاب گردید
ز خجلت خواهر تو آب گردید
که معجر بعد تو نایاب گردید
سکینه معجر از من خواست اما
خودم هم بودم آن جا مثل آن ها ...
ز جا برخیز غم خواری کن عباس
دوباره خیمه را یاری کن عباس
برای عزتم کاری کن عباس
علم بردار علم داری کن عباس
سکینه می کند زاری ابالفضل
چه قبر کوچکی داری ابالفضل
علی اکبر لطیفیان
@ghararenokary
رباعی و دوبیتی های مناسب اربعین سالار شهیدان
*************************************
خدایا لاله ی من یاس من کو ؟
مهی کز مهر دارد پاس من کو ؟
همه اطراف من خار است و خاشاک
گل ام البنین عباس من کو ؟
انسانی
*********************************
چرا از دیده و دل خون نگریم
چرا از ابرها افزون نگریم
بسان نخل در باران اگر من
زسر تا پا نگریم چون نگریم
انسانی
**********************************
از شام رسیده زائر کوی توام
برخیز و ببین که زنده از بوی توام
از طفل سه ساله ات مپرس از خواهر
تا حشر خجالت زده روی توام
سید محمد رستگار
**********************************
مپرس از من چرا از پا فتادم
که از داغ تو در صحرا فتادم
چو می خوردم ز دشمن تازیانه
به یاد مادرم زهرا فتادم
سید هاشم وفایی
**********************************
دلم از درد و داغ اندوهگین بود
گل سرخم در آغوش زمین بود
گذشت از داغ تو یک اربعین لیک
برای من هزاران اربعین بود
محمود تاری
*********************************
ز داغ لاله ها زینب غمین است
پریشان موی زین العابدین است
دوباره کربلا شد عرصه ی غم
شهیدان خدا را اربعین است
محمود تاری
**********************************
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
غلامرضا سازگار
***********************************
حسینم وا حسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان چه در ویرانۀ شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
غلامرضا سازگار
**********************************
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
غلامرضا سازگار
* *****************************************
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
سید رضا موید
***********************************
بین قافله ات چه سوز و آهی دارد
این خواهر تو عجب سپاهی دارد
احوال سه ساله را اگر می پرسی
در کنج خرابه بارگاهی دارد
محمود ژولیده
***********************************
دلِ خون، حالِ خسته، اشکِ جاری
غریبی، بی پناهی، بی قراری
اسارت، آه غربت، روی نیلی
چهل روز و هزاران یادگاری
یوسف رحیمی
********************************
نگاه ابری اش دارد زمینه
شده دلتنگ مهتاب مدینه
پس از یک اربعین، سر باز کرده
کنار عقلمه بغض سکینه
یوسف رحیمی
* ****************************************
نوای ناله و غم ها رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بی قراری
همه برگشته اند اما رقیه ...
یوسف رحیمی
*********************************
غریبی، بیکسی، منزل به منزل
خبر دارد ز حالم چوب محمل
چهل روز است در سوز و گدازم
فقط خاکستری جا مانده از دل
یوسف رحیمی
*********************************
چه بارانی دو چشم آسمان است
چه طوفانی دل این کاروان است
کنار قبر سالار شهیدان
همه جمعند و زینب روضه خوان است
یوسف رحیمی
**********************************
شبیه آتش است این اشک خاموش
که می بارد ز چشمان عزاپوش
رباب است این که با لالایی خود
کنار خیمه ها رفته ست از هوش
یوسف رحیمی
@ghararenokary