eitaa logo
قرار نوکری
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
79 ویدیو
258 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش @hosenih دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش @hosenih لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! شاعر: @ghararenokary
تمام عمر خود، آزار دیدم جهان را بر سرم آوار دیدم عزیزان خدا را خوار دیدم میان مجلس اغیار دیدم چهل منزل که نه، عمری حزینم چهل سال است من چله نشینم شبانه روز، یاد اربعینم همیشه چشم خود، پُربار دیدم @hosenih کنارِ گریه دوشادوش ماندم فقط خیره شدم، خاموش ماندم گمانم ساعتی بیهوش ماندم همینکه آب، بالاجبار دیدم شده اشکم روان، با که بگویم غمِ هفت آسمان با که بگویم ازین داغ گران با که بگویم حرم را بر سرِ بازار دیدم الهی که زنی مضطر نماند میان کوچه، بی یاور نماند اگر هم ماند، بی معجر نماند خودم این درد را ناچار دیدم ازین غصه گریبان می دهم چاک میان خنده های قوم ناپاک عقیله عمه ام را بر روی خاک... به زیر کعب نی، بسیار دیدم نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه نرفت از خاطر من، حرمله... نه از آن ملعون غمی دشوار دیدم مداوا کرد چشم تار ما را تسلا داد قلب زار ما را خدا خیرش دهد، مختار ما را سر شمر و سنان بر دار دیدم رباب و گریه اش... ای داد، ای وای صدای گریه ی نوزاد، ای وای کشیدم از جگر فریاد ای وای... پرِ گهواره را هر بار دیدم نمی دانم، گمانم خواب بودم میان خیمه ها بی تاب بودم مریض اما پیِ ارباب بودم به حال زار، داغ یار دیدم @hosenih به روی سینه اش دیدم دویدند تنش را سمت گودالی کشیدند سرش با خنجر کندی بریدند خودم دیدم، اگرچه تار دیدم بمیرم عاقبت انگشترش را لباسِ دستباف مادرش را عبا، عمامه ی پیغمبرش را میان دکه ی تجار دیدم شاعر: @ghararenokary
وضو گرفته ای از خون سلسله هر روز شده است بزم بکائت چو نافله هر روز چه روضه ها که ندیدی امیر لشکر اشک چه آه ها که کشیدی ز "کَربَله" هر روز @hosenih هنوز گوشه ی گودال بی رمق ماندی ز کربلا نگرفتی تو فاصله هر روز نبود جای شما در خرابه ها هر شب و زیر تابش خورشید در دلِ هر روز بلند مرتبه رأس حسین تا افتاد ز نیزه دار، تو کردی به دل گِله هر روز هزار مرتبه جان تو رفت تا دیدی به پای خواهر خود، خون و آبله هر روز تو دیده ای که چگونه رباب می شد آب به پای خنده ی بدجور حرمله هر روز تو خواستی سپر عمه باشی اما حیف نداشتی تو توان مقابله هر روز بگو نگاه پلید سنان و خولی و شمر کجا و زینب پاک و مجلله هر روز؟! هزار روضه ی مکشوفه ات سه بار "الشام" چه ها کشیده ای ای مرد قافله هر روز دلیل آرزوی مرگ تو چه بوده به شام چگونه بگذری از شرّ مسأله هر روز چه کرده با دل تو خیزران و مِی عمری چه کرده با دل تو یاد هلهله هر روز بگو چگونه سپردی رقیه را تو به خاک که قلب خاک شود غرق ولوله هر روز @hosenih تو ای عزیز نبودی اسیر، بلکه عدو ز خطبه های تو افتاد در تله هر روز هنوز پایه ی کاخ یزید می لرزد که از کلام تو برپاست زلزله هر روز شاعر: @ghararenokary
بعد چهل سال گریه و آشوب کور شد یوسف از غم یعقوب پلکها زخم‌ چشم ها مرطوب سینه زد پای‌ صبر من ایوب ابر از‌ چشم من خجل میشد خاک‌ از گریه هام گل میشد @hosenih همه جا دیده ی تر آوردم بین هرکوچه منبر آوردم آنقدر حرف خنجر آوردم اشک قصاب را درآوردم ذبح یک‌ گوسفند را دیدم به لب خویش مشت کوبیدم خاطرم هست تا غضب میکرد شمر توهین بی سبب میکرد خنجر کهنه ای طلب میکرد نوک آن را فرو به لب میکرد سر نمیشد جدا و لج میکرد صورتت را به خیمه کج میکرد بی تو خورشید از آسمان افتاد آب دیگر ز چشممان افتاد به حرم چکمه سنان افتاد زجر دنبال کودکان افتاد بین عباس وخیمه فاصله بود پاسبان خیام حرمله بود به سکینه نگاه تا کردیم یاد بازار شام را کردیم با کنیران‌ چه گریه ها کردیم چادری را به گریه تا کردیم چادری که‌رقیه بر سر داشت زجر بازور از سرش برداشت @hosenih زخم قلبم بدون تسکین بود کاخ شوم یزید آزین بود جای ما بین کاخ پایین بود خیزرانش عجیب سنگین بود به لبی که پیمبرش بوسید مست می‌کرد و چوب میکوبید شاعر: @ghararenokary
آه برخیز و غرور خواهرت را پس بگیر قامت اکبر گلوی اصغرت را پس بگیر کل اعضای تنت را پخش کردی بینشان لااقل انگشت یا انگشترت را پس بگیر @hosenih عمه روی عزت این یک قلم حساس بود تا ندیده، یادگار مادرت را پس بگیر آه بابا جان بیا و این النگو را بده جاش مشک پاره آب آورت را پس بگیر باد دارد می رود از سمت گودال ای پدر گر میسر بود موی دخترت را پس بگیر @hosenih بالش زیر سرت پای رسول الله بود خواهشاً برخیز و از خولی سرت را پس بگیر نانجیبی رو به..... کرد و با تحقیر گفت راست می گویی بیا و معجرت را پس بگیر شاعر: @ghararenokary
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود از غم لب‌های خشکش چشم تر دارم هنوز @hosenih با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز @hosenih دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز شاعر: @ghararenokary
چهل سال است مانوسم به گریه طبیب درد افسوسم به گریه همان پیراهنی را که ربودند چهل سال است میبوسم به گریه * چهل سال از جگر آهم درآمد که جوشن از تن شاهم درآمد فراموشم نخواهد شد همان شب که روی نیزه ها ماهم درآمد * قرار قلب زارم گریه بوده همه دارو ندارم گریه بوده نپرسید از چه پلکم زخم برداشت چهل سال است کارم گریه بوده * همین که در دلم آشوب افتاد به پای گریه ام یعقوب افتاد چنان ضربه به لبهای پدر خورد که رنگ خون لب بر چوب افتاد * گلوی دلبر دلخواه زخم است میان سینه حتی آه زخم است دلیل گریه ی چل ساله ی من هزارو نهصدو پنجاه زخم است * به سر میریخت آتش از روی بام امان از تشت زر ای وای از جام تمام روضه ی های من همین است نپرسید از دلم الشام الشام... شاعر: @ghararenokary
منی که آسمان خاک رهم بود تمام هستیم زیر و زبر شد تمام مردها رفتند اما نصیب من فقط خون جگر شد اگر چه نیمه جان بودم پدر جان ولی خیلی بجانت راه رفتم برایم باورش سخت است اما کنار قاتلانت راه رفتم @hosenih میان نیزه داران حرامی کجا آخر مجال خواب میشد بروی ناقه ی رم کرده بودم تکان میخورد و پایم آب میشد نمک نشناس های شهر کوفه به اشک چشم عمه خنده کردند به ما خرما و نان خیرات دادند مرا پیش سرت شرمنده کردند میان حلقه دستم جا نمیشه نمیدانم چرا بازش نکردند گل اتش سرم افتاد بابا ولی عمامه را بازش نکردند همه بر بام خانه جمع بودند امان از اتش و از دود در شام در آن اوضاع سهل ساعدی دید تمام چکمه ام خون بود در شام @hosenih میان مجلس یک عده عیاش توان خویش را از دست دادیم همه بر صندلی هاشان نشستند ولی ما چند ساعت ایستادیم نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ نمیخواهم بدانی اوج غم را که من بر هیچکس حتی تو بابا نگفتم روضه ناموسیم را شاعر: @ghararenokary
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ‌های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد @hosenih فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد @hosenih خیال کن همه‌اینها که گفته‌ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد @hosenih و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد شاعر: @ghararenokary
یقین دارم که با دعوت رسیده هر آن کس بر در هیئت رسیده اگر بر روضه ها ایمان نداریم به باورهایمان آفت رسیده محرم ماه بیعت با حسین است زمان ترک معصیت رسیده @hosenih نشد صادر به جز رحمت ازین در اگرچه از گدا زحمت رسیده به قدر لحظه ای غافل نشد، نه به ما ارباب، با دقت رسیده هر آنچه هست از لطف حسین است هر آنچه هست، بی منت رسیده گذشت از کل دارایی خود تا به ما فرهنگ این نهضت رسیده فیوضاتش که خسران ناپذیرند به هر کس قدر ظرفیت رسیده حسن در روضه هایش سفره دار است چقدر از سفره اش برکت رسیده به یاد مرقد شش گوشه اش باز سرم در سجده بر تربت رسیده @hosenih بزرگی در بکاء بر حسین است به ما هم برترین عزت رسیده چه ها کردند با سبط پیمبر به غارت کردنش صحبت رسیده زبانم لال پای بی حیایی به روی سینه ی حضرت رسیده شاعر: @ghararenokary
دارم برای شام بلا گریه می کنم بر ماجرای کرب و بلا گریه می کنم بعد از غروب روز دهم، هر غروب من بر جسم های مانده رها گریه می کنم @hosenih هر جا که حرف زینت و خلال و معجر است بر اهل بیت خون خدا گریه می کنم هر جا که آب باشد و هر جا که تشنه ام بر خشکی لب شهدا گریه می کنم هر جا که طفل شیرخواره به دامان مادر است بر طفل سیدالشهدا گریه می کنم هر جا به هر زنی که ظلم شود گریه می کنم بر طعنه های بر اُسرا گریه می کنم @hosenih هر جا که خیزران به کسی خورده است، من بر رأس بین طشت طلا گریه می کنم یعقوب کربلایم و چِل سال آزگار دارم برای شام بلا گریه می کنم شاعر: @ghararenokary
زمینه؛ از این دنیا سیرم.mp3
زمان: حجم: 1.33M
علیه‌السلام 🔹تسبیح تربت🔹 آتش به نوحه زد، شور زمینه‌ات راهی شده دلم، سمت مدینه‌ات سجاده دارم از بال ملائک هنگام گریه کردن تویی دلیل آه و گریه‌هایِ تسبیح تربت من آماده، شده جاده، تا که این دل ساده آید به بقیعت دل داده، به سجاده، در پای تو افتاده سرزد به بقیعت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قلبم به یاد تو، آیینه‌کاری است اشک رواق چشم، بر گونه جاری است چگونه از غریبی‌ات نگوید چشم بی‌قرار، ای وای نشسته بر روی صحیفه وقتی چون قبرت غبار، ای وای ای روح عباداتم، مشتاق مناجاتم با عطر دعایت با یاد تو می‌بارم، در سوگت عزادارم جان من فدایت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بعد از شهادتت، ای با غم آشنا حتی مدینه شد، دلتنگِ کربلا شنیده‌ام که ناقۀ تو دق کرد بر روی مزار تو چگونه پس نباشد این دل من امشب بی‌قرار تو با داغی چهل ساله، بودی همدمِ ناله غرق آه و دردی تا چشمت به آب افتاد، از شش‌ماهه کردی یاد هر جا گریه کردی شاعر: نغمه‌پرداز: 🌐 shereheyat.ir/node/4011@ShereHeyat_Nohe @ghararenokary