eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
818 عکس
53 ویدیو
118 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد با نی خلق جهان را نفس کوثر کرد هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا نمک سفره این طایفه را حیدر کرد جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده چشمه هایی که زمین را زفلک برتر کرد وخدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر صورت و سیرت او را علی دیگر کرد عالمی تشنه این طایفه چشمه شدند کاش میشد زغبار رهشان لب تر کرد بازهم هردوجهان نیز گرفتار شده دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده @hosenih پسری که رخ او جلوه مولا دارد پسری که نمک حضرت زهرا دارد چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین به کفش باز عصا حضرت موسی دارد به تماشای قدش زنده شود گورستان این که در مهد قدی محشر کبری دارد به غبار قدم پیر غلامش سوگند نفس نوکر او بوی مسیحا دارد آنچنان آینه حیدر کرار شده کعبه بردارد اگر باز ترک جادارد نام توشد علی ویاد پدر بود حسین نام تو نام پدر بود پسربود حسین @hosenih خنده روی لبت زندگی مادر شد لای لایی شبت هر نفس خواهر شد هرکه پرسیدکه دختر شده یا اینکه پسر همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد سیب سرخی و پدر هرچه تو را وصف نمود نیمه ای حیدر یک نیمه تو کوثر شد همه از هیبت عباسی تو میگویند باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد زینت دوش ابالفضل رقیه است اگر تن تو زینت آغوش علی اکبر شد توفقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند در غم را به دل مادر غمدیده ببند @hosenih چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم رخت میلاد تورا تا به شب دامادی... چه قدر پارچه پای تو برید م پسرم لای لایی ششم خواب تورا می گیرد اینقدر خفتن با ناز ندیدم پسرم کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم نذر کردم که علمدار پدر باشی تو علم و مشک برای تو خریدم پسرم آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد @hosenih هرچه کردند نشد قطره آبی برسد قطره آبی به لب خشک وکبابی برسد هرچه کردند نشد گریه تو بند شود کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد پدرت برد که تا منت دشمن بکشد خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد آنچنان دست پرش کرد عدو, هیچکسی اینچنین حدس نمی زد که جوابی برسد خون او را به فلک داد مبادا مردم به سرلشگر نامرد عذابی برسد چشمه عشق که جوشید خدا لب ترکرد بانی مجلس ما را علی اصغر کرد ⏹ @ghararenokary
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ عشق زیباست خداوند از آن زیباتر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر هرکسی سائل درگاه خداوند شود میشود بین خلائق به خدا آقا تر درِ درگاه خداوند حسین است حسین هرکه دلباخته اوست شود لیلاتر به خدا گر که بگردی همه عالم را غیر عباس کسی نیست به او شیداتر اینچنین شد که خدا کرد تجلی آری عشق زیباست ابالفضل ازآن زیباتر تا قیامت علم عشق ابالفضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست @hosenih نام عباس که آمد دهنم آب افتاد گوییا روی لب من عسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شده اند تاکه تصویر رخ ماه تو در قاب افتاد نمک بین نگاهت چقدر شیرین است دل فرهادی ام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابروی تورا کافر بی ایمان دید سجده کرد و همه عمر به محراب افتاد بگذارید که یک عمر عسل نوش شوم نام عباس که آمد دهنم آب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معرکه سقا گشته @hosenih روز میلاد تو جبریل خبر آورده که خدا از صدف عرش گوهر آورده انقدرشور شغف خانه مولا دارد گوییا حضرت زهراست پسرآورده آسمان شب مولاپس از این مهتابی است حق برای دل خورشید قمر آورده این که با خنده خود دارد اشاره به همه کاشف کرب حسین آمده سرآورده پاسبان حرم زینب کبری آمد این که در سینه خود کوه جگر آورده زحمت ام بنین بود که عباس شود مرداز دامن مادرسوی معراج رود @hosenih پسرم گوش بده حرف دل ام بنین آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایستاده است فلک قد تورا سیر کند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض وسما محضر آل علی چشم بینداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس ,که او هست نگین نکند لفظ اخارا توبگویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنقدر خاک نشین قدم یار شدند هر دو در هردوجهان صاحب دربار شدند @hosenih با قدمهای ابالفضل زمین می لرزید دشمن از طرز رجزخواندن او می ترسید وسط معرکه می رفت که محشر بشود شاه شمشاد قدان تا که کمی می غرید راه و بیراهه اش از هول ولا گم میشد تا که چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب می خواندند تا که شمیر ابالفضل کمی می رقصید میزد از میمنه از میسره میرفت برون با هجومی همه لشگریان می پاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گفته لا حول و لا قوت الا بالله @hosenih بنویسید ابالفضل بخوانید حیا بنویسید علمدار بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات بخوانید روا دیده او همه را یاد جنان می انداخت بنویسید از آن چشم بخوانید بلا بنویسد که سقاست بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتاد ی وارباب افتاد پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود ⏹ @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ عشق رختیست که بر قامت جان دوخته ایم این متاعی است که جان داده و نفروخته ایم ترس از فقر ونداری دو جهان در ما نیست عشق رزقیست که تا آخرت اندوخته ایم عشق مشقیست که هرشب بنویسیم علی عشق درسیست کز آن زیستن آموخته ایم عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ شعله هستی از این عشق بر افروخته ایم یازده بار علی بعد علی آمده است یازده مرتبه از عشق علی سوخته ایم گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی است آخرین عشق از این سلسه لیلای علی است @hosenih او همانیست که جا در دل ایمان دارد عاشق عاقل و دیوانه فراوان دارد او همانیست که از آل علی دل برده جان زهراست که جا در دل جانان دارد گرکه شانه بکشد سیل بَلاکش ریزد سر هر زلف خمش حلقه رندان دارد هر که رفته به تماشای نگاهش گفته جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد اوهمانیست که هر چند ندیدند او را یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد خبر آمدنت را که ملائک دادند همه ازشوق تو بر سجده ی شکر افتادند @hosenih خبر آمد گل بی خار به دنیا آمد عاشقان حضرت دلدار به دنیا آمد کُلُّهم نور نبی اند پسرهای علی آخرین احمد مختار به دنیا آمد یازه زاده زهرا همه شیرند و کنون آخرین حیدر کرار به دنیا آمد گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است او حسینیست که نُه بار به دنیا آمد سیزده کعبه به دور سر او می گردند نقطه‌ی مرکز پرگار به دنیا آمد اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد مهدی ماست که با حُسن خدا داد آمد @hosenih عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوشتر حلقه دام بلا نیست از این مو خوشتر سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز قبله ای نیست به والله از این سو خوشتر نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته کی بهشت است به اندازه این رو خوشتر گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوشتر روی لبهای تو انگار سلیل است روان هست از آب بقا، کوثر این جو خوشتر جان فدای لب تو باد که در دید ه مست چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست @hosenih نَقل کردند که تو هیبت طاها داری نَقل کردند که تو عصمت زهرا داری بی گمان پشت ندارد زره ات چون حیدر نَقل کردند که تو قدرت مولا داری دشمنت هر که شود قبر خودش راکنده همه جا پر شده که دیده سقا داری گر رجز خوان بشوی اهل زمین می لرزند این نشانیست که از اکبر لیلا داری تو خودت یک تن یک کرببلایی آقا این مرامیست که از زینب کبری داری ای گل سر سبد عرش خدا یا مولا جان زهرا قسمت می دهم آقا که بیا ⏹ @ghararenokary
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پاک در بندگی ام قافیه را باخته ام فرصتی را که به من داد خدا، باخته ام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت بازهم عمردوسر باخته را باخته ام @hosenih من که از دوست به غیر از خودِ او خواسته ام متن دل را به همین حاشیه ها باخته ام مست از میکده ها سهم خودش را برده من ولی حال دعا را به ریا باخته ام نفس هر طور که میخواست مرابازی داد سرو پا را به همین بی سروپا باخته ام در پس پرده حنایم چقدر بی رنگ است آبرویی که تو دادی همه جا ، باخته ام باختن در همه اوقات ولیکن بد نیست من دلم را به غم کرببلا باخته ام @hosenih باختم دل به حسین و به حقیقت بردم سجده شکر کنم بس که به جا باخته ام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جدا باخته و عقل جدا باخته ام ⏹ @ghararenokary
خوشا ما که همسایه جنتیم به خان کریمش همه دعوتیم گدای رضاییم و در عزتیم به دست کریمش چه خوش عادتیم رضا پادشاه است و ما رعیتیم فدای غلام مسیحا دمش به سرهای ما  سایه ی پرچمش بود چشم ما جای آن مقدمش بداند دو عالم که یک امتیم رضا پادشاه است و ما رعیتیم @hosenih کسی را ندیدم برانی ز در تویی مهربانتر زمادر پدر مرا هم برای غلامی بخر که با تو همه عاری از محنتیم رضا پادشاه است  و ما رعیتیم منم سائل سر به راه شما همان آهوی دل به خواه شما بود روزی ام از نگاه شما @hosenih همه سائل سفره رحمتیم رضا پادشاه است و ما رعیتیم زمانی که حق قلب ما را سرشت محب الرضا سر در آن نوشت به مشهد عطا کرد ارض بهشت همه آفریده از این حکمتیم رضا پادشاه است و ما رعیتیم خوشا آنکه دل سوی مشهد کند مگر می شود او کسی رد کند نگفته خودش لطف بی حد کند و ما کشته این همه رأفتیم رضا پادشاه است و ما رعیتیم شاعر: @ghararenokary
رو دوشم غم تموم عالمه واسه این غم بمیرم بازم کمه حالا من چطور به روت نگا کنم بردن آبرومو پیش فاطمه @hosenih کوچه هاش برو بیایی نداره اینجا تنها شلوغی توبازاره همه خنجراشونو تیز می کنن الا شمری که تیغ کندی داره اینجا فکر همگی سیم و زره بحثشون همه رو قیمتِ سره الهی که نشنوه اینو رباب سرشیرخوار از همه گرونتره اگه حالا توی زنجیر افتادم توی کوچه ها زمین گیر افتادم مثل مادرِ تو بی پناه شدم توی تنگی کوچه گیر افتادم الهی که غم تورو پیر نکنه تورو غصه ها زمین گیر نکنه الهی علی اکبرت حسین توی تنگی کوچه گیر نکنه اینجا غم از در و دیوار می‌باره کوچه‌ی بنی هاشم زیاد داره مادرت یه کوچه دید ای وای اگه زینبت تو کوچه هاش پا بزاره @hosenih الهی که من فدای دخترات دور نکن سقارو از مخدرات حرف گوشواره و خلخال شنیدم فکر سوغاتن تموم دشمنات شاعر: @ghararenokary
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود از غم لب‌های خشکش چشم تر دارم هنوز @hosenih با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز @hosenih دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز شاعر: @ghararenokary
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود @hosenih تشت از حرارت جگرم داد می کشید از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود «زهری که می شکافت دل سنگ خاره را » با من چه کرد که نفسم در شماره بود خون دهان مجال سخن را زمن گرفت در بسترم وصیت من با اشاره بود خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر این راز سر به مهر گریبان پاره بود درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز آهی که از شکستن یک گوشواره بود قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود من که نخفته بودم از این غم تمام عمر تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود قسمت نبود در دل تابوت خفتنم تشییع تیر روضه این سوگواره بود @hosenih تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ... تشییع جسم پر پر او چند باره بود بس که ستور از تن او رفت و باز گشت چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود شاعر: @ghararenokary
شمس حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شان نزول انما زینب است فاطمه کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر وفا درناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است شب که به امید سحر آرمید صدای تکبیر فلک را شنید شب زدگان نسیم رحمت وزید دوباره شمس روی حیدر دمید آینه ای به دست زهرا رسید فاطمه ی علی نما زینب است @hosenih دانه تسبیح تو شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایه تو عرش خدا نه فلک از خاک رهت شد بنا خانه تو مطاف ارض و سما کعبه سیار خدا زینب است بیا و جلوه ی پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامه سوره کوثر ببین حسن حسن نیز مکرر ببین دوباره یک حسین دیگر ببین پنج تن زیر کسا زینب است آمدی ای جان جهان حسین آمدی ای روح و روان حسین آمدی ای دل نگران حسین جان حسین جان تو جان حسین آمدی و زد ضربان حسین حسین مروه و صفا زینب است شمس چراغ در این خانه ات ماه غبار در کاشانه ات ارض و سما گر شده پروانه ات یافته این گونه شفاخانه ات تهمت عقل است به دیوانه ات دوای ما نعره ی یا زینب است هیبت روی تو سر ا پا علی فاطمه ای به شکل مولا علی نیست کسی مثل توالا علی میوزد از نطق تو هرجا علی لعن علی عدوک یا علی کوری چشم خصم با زینب است کرببلا دیده که پیغمبری فاطمه ای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو خواهری حسین را برادر دیگری حسن به دشت کربلا زینب است پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه ای بار دگر خلق کن به بانگ اسکوتو جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه دار مرتضی زینب است گرمی عشق و هرم این تب یکی است تا به سحر مسیر هر شب یکی است هر چه نوشتیم مرکب یکی است چنان که نام خالق و رب یکیس نام حسین و نام زینب یکیست جان میان هر دوتا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بی سر و سامان صف محشراست عرصه حشر از نم گریه تر است هر که خودش مانده و بی یاور است غم نخورد آن که تورا نوکر است سایه روی سر ما زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نفست دهر پر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حساس بود پله منبر تو عباس بود ستون خیمه سما زینب است @hosenih سیل کرم لحظه باریدنت گل بکشد منت گل چیدنت یاس در آرزوی بوییدنت هیچ گلی ندیده خندنت مگر به لحظه حسین دیدنت حسین را چهره گشا زینب است ازنگهت نور خدا منجلی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی هیبت تو قصه هر محفلی خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بود در بر دخت علی حیدر صحرای بلا زینب است آمده بر جنگ تو غم از الست کرببلا غم به بلا داد دست جنگ تورا حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را تنوان دست بست فصل خطاب خطبه ها زینب است شاعر: @ghararenokary
یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من هر  روز و شب تویی همه جا رو به روی من در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من @hosenih تصویر قتلگاه تو یادم نمی رود یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من از خاطرات آن شب مقتل کنار تو مانده هنوز لالۀ سرخی به روی من یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من @hosenih سنگین ترین  غمم  غم دفن سه ساله بود او رفت و رفت پیش شما آبروی من بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم دیگر بس است بادۀ غم در سبوی من شاعر: @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ میخوام بگم ببخش منو روم نمیشه بگم گناهامو به تو روم نمیشه @hosenih هیچوقت نیاوردی به روم گناهکارم میخوام بگم غافر بشو روم نمیشه میخوام بیام درخونت در بزنم با گناهای نوبه نو روم نمیشه هیچی نکاشتم که امید داشته باشم بی حاصلم وقت درو روم نمیشه گفتم میخوام که پاک بشم گفتی به من بازم به کربلا برو روم نمیشه @hosenih چقد حسینو واسطه قرار دادم بازم بگم واسطه شو روم نمیشه ⏹ @ghararenokary
افتخار دین و آیین را اگر می شد سرود شعر اول از خدیجه لب به گفتن می گشود ای که بر شأن بلندت کوه ها زانو زدند وی که بر خاک قدمهایت فلک دارد سجود @hosenih تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده قوس صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی که مقامت را محمد می ستود از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی غیر تو بانو کسی شایسته کوثر نبود اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است جود تو شد مبدا تاریخی هجری جود هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدن تو بخت خود را می گشود آبرو جبریل از آب وضویت می‌گرفت در پی این بحر می شد هر چه اقیانوس رود با چنین شان و مقامی در زمان احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی آه پیغمبر زدل برخاست تا رب ودود ناگهان از سوی حق بر دست های جبرئیل پنج پیراهن برای پنج تن آمد فرود پنجمین پیراهن این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود فاطمه که دید می ماند حسینش بی کفن بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا بافتش با اشک تار و بافتش با آه پود از حریر کهنه ای آن پیراهن را بافت تا وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود وقت غارت گشت یک لشگر به آن گودال ریخت یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خود بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت می کشیدند از تنش از هر طرف قوم جهود @hosenih پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود رفت غارت ماند یک انگشتر و یک ساربان ختم غارت شد به خاتم... خنجری آمد فرود... شاعر: @ghararenokary
به مناسبت هر چند انتهای فلک خاک این در است خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است بال فرشته منت از این خاک می کشد جنت کجا به گرد و غبارش برابر است @hosenih بوی بهشت واقعه هرچند دلرباست این قطعه از بهشت خدا دلرباتر است برما مجال خادمی او نمی رسد وقتی که جبرئیل دراین خانه نوکر است تشبیه مهر و ماه بر این آستان خطاست خورشید ماه پرتو فانوس این در است گیسو زغم کشیده به چهره مگر بقیع کز این حجاب خاطر هر شب مکدر است نام بقیع میشنوم بغض میکنم خاکی که نام بردن از او غربت آور است تخریب شد بقیع پس از آن غروب شد گویا فلک به خون جگر ها شناور است بی سایبان مزار امامان بی حرم این روضه از کران به کران آه گستر است هر یک که خفته اند در این آستان غم بر سینه هایشان همه داغی مکرر است آن داغ مشترک حرم و آتش است و دود این آه پاگرفته زیک روح و پیکر است هریک به چشم دیده چگونه عزیزاو درشعله ها شبیه سپندی به مجمر است دیده است بین خانه امامی میان دود وحشت به جان همسر و اطفال مضطر است دیده به خیمه گاه امامی به چشم خود در بین دود ، شعله به دامان خواهر است دیده میان آتش و خون سیل لشگری دنبال گوشواره و خلخال معجر است در کربلا وجب به وجب روضه ریخته آری عزای کرببلا داغ اکبر است @hosenih اما تمام چشمه این روضه های سخت درشعله و شکستن آیات کوثر است خاکی اگر که مانده ملک خانه ی بقیع سِرَّش همه زچادر خاکی مادر است شاعر: @ghararenokary
السلام علیک یا امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام رسانی غدیر مطهر خود را قلم حافظ اگر فرض کنیم صد واژه ی ناب از این و آن قرض کنیم هرگز نتوانیم که حتی یک بیت از طول کرامات علی عرض کنیم شاعر: @ghararenokary
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام رسانی چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من به ماه روضه تو خویش را رساندم من چگونه شکر بگویم اجل امانم داد که باز چشم تر من به بیرقت افتاد @ghararenokary چه قدر شور دلم زد به ماه غم نرسم به زیرسایه این بیرق و علم نرسم به شوق این دهه ی شور وماتمت آقا تمام سال شمردم همه نفس ها را چگونه شکر بگویم که باز گریانم شبیه زلف پریشان تو پریشانم تمام ترس من این بود با دلی حیران شب رقیه نباشم میان گریه کنان امان دهید خودم بین روضه میمیرم شب ششم جگرم را به دست میگیرم برای روضه هفتم چه نذرها کردم که لای لای بخوانم به دور اوگردم سپرده ام به دو دستم کند گریبان چاک برای آن همه اکبر که اوفتاده به خاک میان روضه سقا که جان به لب آید شبیه دخترکان تو لطمه خواهم زد به چشم گفته ام از اشک پر کند مشکی مگر ز شرم نریزد دگر عمو اشکی شب دهم نفسم را دگر نمی خواهم برای شام عزایت سحر نمیخواهم تمام حاجتم این است تا که ظهر دهم جنازه ام برود روی دوش این مردم همان زمان که سماوات بر زمین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد میان خیل شغالان فتاد چون شیری یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری @ghararenokary همه زدندو سپس شمر آمد و خنجر نشست روی ورق های مصحف پرپر برید سر زتنت با دوازده ضربه جداشد اخر سرعرش از تن کعبه شاعر: @ghararenokary
شمس حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شان نزول انما زینب است فاطمه کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر وفا درناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است شب که به امید سحر آرمید صدای تکبیر فلک را شنید شب زدگان نسیم رحمت وزید دوباره شمس روی حیدر دمید آینه ای به دست زهرا رسید فاطمه ی علی نما زینب است دانه تسبیح تو شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایه تو عرش خدا نه فلک از خاک رهت شد بنا خانه تو مطاف ارض و سما کعبه سیار خدا زینب است بیا و جلوه ی پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامه سوره کوثر ببین حسن حسن نیز مکرر ببین دوباره یک حسین دیگر ببین پنج تن زیر کسا زینب است آمدی ای جان جهان حسین آمدی ای روح و روان حسین آمدی ای دل نگران حسین جان حسین جان تو جان حسین آمدی و زد ضربان حسین حسین مروه و صفا زینب است شمس چراغ در این خانه ات ماه غبار در کاشانه ات ارض و سما گر شده پروانه ات یافته این گونه شفاخانه ات تهمت عقل است به دیوانه ات دوای ما نعره ی یا زینب است هیبت روی تو سر ا پا علی فاطمه ای به شکل مولا علی نیست کسی مثل توالا علی میوزد از نطق تو هرجا علی لعن علی عدوک یا علی کوری چشم خصم با زینب است کرببلا دیده که پیغمبری فاطمه ای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو خواهری حسین را برادر دیگری حسن به دشت کربلا زینب است پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه ای بار دگر خلق کن به بانگ اسکوتو جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه دار مرتضی زینب است گرمی عشق و هرم این تب یکی است تا به سحر مسیر هر شب یکی است هر چه نوشتیم مرکب یکی است چنان که نام خالق و رب یکیس نام حسین و نام زینب یکیست جان میان هر دوتا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بی سر و سامان صف محشراست عرصه حشر از نم گریه تر است هر که خودش مانده و بی یاور است غم نخورد آن که تورا نوکر است سایه روی سر ما زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نفست دهر پر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حساس بود پله منبر تو عباس بود ستون خیمه سما زینب است سیل کرم لحظه باریدنت گل بکشد منت گل چیدنت یاس در آرزوی بوییدنت هیچ گلی ندیده خندنت مگر به لحظه حسین دیدنت حسین را چهره گشا زینب است ازنگهت نور خدا منجلی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی هیبت تو قصه هر محفلی خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بود در بر دخت علی حیدر صحرای بلا زینب است آمده بر جنگ تو غم از الست کرببلا غم به بلا داد دست جنگ تورا حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را تنوان دست بست فصل خطاب خطبه ها زینب است شاعر: @ghararenokary
دست در دست حسن بود که بیرون آمد مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رود در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی گام مردانه او لرزه به عالم انداخت گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه احد زانو زد آسمان سجده به خاک قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگر روزی خود را بستید همگی ریزخور حیدر و زهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است اگر از بند به بند تن من جان برود نگذارم که علی بی کس تنها بشود به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم تا زمانی که نفس هست علی میگویم حرمت نان نمک حق علی بود علی غرض از باغ فدک حق علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدک فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیر مکرر می گفت ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن دست در دست حسن بود که بیرون آمد بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور کوچه ها از قدمش پُرشد از احساس غرور ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد بند بند فلک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به خودش می بالید تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد گفت این حق شما، خنده کنان رفت که رفت با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه با پر بال وشکسته نفسش بند آمد نفس همقدم و هم نفسش بند آمد راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد شاعر: @ghararenokary
آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد اشک را از باده ساقی کوثر آفرید در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد تا که دست موج ها بر دامن ساحل رسد در دل هر عاشقی دریای ناآرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را برگرد آن ها جامه‌ی اِحرام داد هرکسی پیغمبری می‌کرد در آل علی همچو ختم الانبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیغمبری که بعد پیغمبر رسید @hosenih نام زیبایش محمد بود و سیمایش علی قآبی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی خُلق احمد خلق احمد خوی احمد بود و بس پای تا سر احمد و قد دلارایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپای علی ساحل از پیغام‌های او پر از دُّر و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه اش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلک هایش پرده ی گنجینة الاسرار بود چشم او قاب رسول و حیدر کرار بود @hosenih مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را می شکافد نورِ علمش سینه‌ی آفاق را هر ستاره یک شرار از شعله های علم اوست با رصد قلبم منجم میچشد احراق را نردبانی تا فلک باید که باشد بنگریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هرگل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره ی مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران می برد مور از درگاه او تخت سلیمان می برد @hosenih قال باقرهای او تحکیم قرآن حکیم قال باقر های او یعنی صراط المستقیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را می دهد نشنود آوای سائل های خودرا این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشیدند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد می شود اینجا ندیم بس که بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر @hosenih شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رأیت الا جمیلا را زچشمانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هرمرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرهاچون زلف شد مو به مواین قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحرمان و دختران بی پناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام شاعر: @ghararenokary
قلمم روی ورق باز زمین گیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بلندی فلک باید عصا بردارم تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده از لغت نامه خورشید اگر واژه دهند مینویسم که چرا عشق فراگیرشده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالی طبع من و وصف تو تقدیر شده چه بگویم که قلم باز زجا برخیزد مددی فاطمه این طبع به زنجیر شده نام زهرا به لبم آمده، ای نور دو عین اذن دادند بگویم غزلی از تو حسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گوئیا رفت ملاقات خدا و برگشت هر که ازسجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبری ازچشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زینت دوش نبی و علی و فاطمه ای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشته ام وصف تو را نیست جزاین نور دو عین تو حسینی، تو حسینی، تو حسینی، تو حسین آسمان زیر قدم هات اقامت دارد به غبار ره تو عرض ارادت دارد هر کسی چشم تورا دید به پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد دید کافر قد و بالای تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد من از آن چهره زیبای تو فهمیدم که این همان وعده حقی است که جنت دارد عادت ما شده آقا که گدایت باشیم بس که بر جود و کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بنده عشق توأم خانه ات آباد حسین بنویسد مرا ریزه خور خان حسین بنویسید مرا دست به دامان حسین سرمن روی قدم هات به سامان برسد بنویسید مرا بی سرو سامان حسین بنویسید که ای کاش شوم مثل زهیر قاری آیه ای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنویسید مرا عبد مسلمان حسین در قیامت که خداوند بخواند حکمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین شاعر: @ghararenokary
عشق رختی‌ست که بر قامت جان دوخته‌ایم این متاعی‌ست که جان داده و نفروخته‌ایم ترس از فقر و نداری دو جهان در ما نیست عشق رزقی‌ست که تا آخرت اندوخته‌ایم عشق مشقی‌ست که هرشب بنویسیم علی عشق درسی‌ست کز آن زیستن آموخته‌ایم عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ شعله‌ی هستی از این عشق بر افروخته‌ایم یازده بار علی بعد علی آمده است یازده مرتبه از عشق علی سوخته‌ایم گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی‌ست آخرین عشق از این سلسه لیلای علی‌ست او همانیست که جا در دل ایمان دارد عاشق عاقل و دیوانه فراوان دارد او همانیست که از آل علی دل برده جان زهراست که جا در دل جانان دارد گرکه شانه بکشد سیل بَلاکش ریزد سر هر زلف خمش حلقه‌ی رندان دارد هر که رفته به تماشای نگاهش گفته جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد او همانی‌ست که هر چند ندیدند او را یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد خبرِ آمدنت را که ملائک دادند همه ازشوق تو بر سجده‌ی شکر افتادند خبر آمد گل بی خار به دنیا آمد عاشقان حضرت دلدار به دنیا آمد کُلُّهم نور نبی‌اند پسرهای علی آخرین احمد مختار به دنیا آمد یازه زاده‌ی زهرا همه شیرند و کنون آخرین حیدر کرار به دنیا آمد گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است او حسینی‌ست که نُه بار به دنیا آمد سیزده کعبه به دور سر او می‌گردند نقطه‌ی مرکز پرگار به دنیا آمد اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد مهدی ماست که با حُسن خداداد آمد عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوش‌تر حلقه‌ی دام بلا نیست از این مو خوش‌تر سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز قبله‌ای نیست به والله از این سو خوش‌تر نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته کِی بهشت است به اندازه این رو خوش‌تر گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوش‌تر روی لب‌های تو انگار سلیل است روان هست از آب بقا، کوثر این جو خوش‌تر جان فدای لب تو باد که در دیده‌ی مست چمن آرای جهان خوش‌تر از این غنچه نبست نَقل کردند که تو هیبت طاها داری نَقل کردند که تو عصمت زهرا داری بی گمان پشت ندارد زره‌ات چون حیدر نَقل کردند که تو قدرت مولا داری دشمنت هر که شود، قبر خودش را کنده همه جا پر شده که دیده‌ی سقا داری گر رجزخوان بشوی اهل زمین می‌لرزند این نشانی‌ست که از اکبر لیلا داری تو خودت یک تنِ یک کرببلایی آقا این مرامی‌ست که از زینب کبری داری ای گل سر سبد عرشِ خدا، یا مولا جان زهرا قسمت می‌دهم آقا که بیا ✍ @ghararenokary
پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم آتش دل را به آب دیده خامش می کنم آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم از تنم جان در نمی‌آید خلاص از غم شوم بعد عاشورا دگر زندانی پیراهنم دشتی از یاس و اقاقی و شقایق داشتم کربلا انداخت اما آتشی بر خرمنم گر گلی پژمرده شد بربلبلش گریه کنید حال من آن بلبلم که داغدار گلشنم باخبر از داغ ها در بین بستر می شدم تا که بر می خاست ازطف خنده‌های دشمنم سال‌ها از آن چهل منزل گذشت اما هنوز خستگی آن اسارت در نیامد از تنم هیچکس در آن سفر یارم‌نشد جز یک نفر دست می انداخت تنها ریسمان برگردنم خواهرم از من کمک میخواست دستم بسته بود تازیانه می زد او را خصم تا من بشکنم محمل پرده نشینان حرم بی پرده بود بین آن نامحرمان شد تار روز روشنم از کجای شام گویم از سر بازار یا دست بسته کوچه یوسف فروشی رفتنم شعله ای روی سرم افتاد دستم بسته بود سوختم مانند شمع و در نیامد شیونم گرچه مسمومم ولیکن می کشد این غم مرا همره ناموس ها بزم حرامی بردنم باد شیون می شود گر بگذرد از تربتم یک جهان مرثیه خوابیده میان مدفنم @nohe_sonnati @ghararenokary
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود @hosenih تشت از حرارت جگرم داد می کشید از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود «زهری که می شکافت دل سنگ خاره را » با من چه کرد که نفسم در شماره بود خون دهان مجال سخن را زمن گرفت در بسترم وصیت من با اشاره بود خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر این راز سر به مهر گریبان پاره بود درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز آهی که از شکستن یک گوشواره بود قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود من که نخفته بودم از این غم تمام عمر تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود قسمت نبود در دل تابوت خفتنم تشییع تیر روضه این سوگواره بود @hosenih تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ... تشییع جسم پر پر او چند باره بود بس که ستور از تن او رفت و باز گشت چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود شاعر: @ghararenokary
شمس حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شان نزول انما زینب است فاطمه کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر وفا درّ ناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است شب که به امید سحر آرمید صدای تکبیر فلک را شنید شب زدگان نسیم رحمت وزید دوباره شمس روی حیدر دمید آینه ای به دست  زهرا رسید فاطمه ی علی نما زینب است دانه تسبیح تو شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایه تو عرش خدا نه فلک از خاک رهت شد بنا خانه تو مطاف ارض و سما کعبه سیار خدا زینب است بیا و جلوه  ی پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامه سوره کوثر  ببین حسن حسن نیز مکرر ببین دوباره یک حسین دیگر ببین پنج تن زیر کسا زینب است آمدی ای جان جهان حسین آمدی ای روح و روان حسین آمدی ای دل نگران حسین جان حسین جان تو جان حسین آمدی و زد  ضربان حسین حسین مروه و صفا زینب است شمس چراغ در این خانه ات ماه غبار در کاشانه ات ارض و سما گر شده پروانه ات  یافته این گونه شفاخانه ات تهمت عقل است به دیوانه ات دوای ما نعره ی یا زینب است هیبت روی تو سر ا پا علی فاطمه ای به شکل مولا علی نیست کسی مثل تو الّا علی میوزد از نطق تو هرجا علی لعن علی عدوک یا علی کوری چشم خصم با زینب است کرببلا دیده که پیغمبری فاطمه ای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو خواهری حسین را برادر دیگری حسن به دشت کربلا زینب است  پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه ای بار دگر خلق  کن به بانگ اسکوتو جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه دار مرتضی زینب است گرمی عشق و هرم این تب یکی است تا به سحر مسیر هر شب یکی است هر چه نوشتیم مرکب یکی است چنان که نام خالق و رب یکیس نام حسین و نام زینب یکیست   جان میان هر دوتا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بی سر و سامان صف محشراست عرصه حشر  از نم گریه تر است هر که خودش مانده  و بی یاور  است غم نخورد آن که تورا نوکر است  سایه روی سر ما زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نفست دهر پر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حساس بود پله منبر تو عباس بود ستون خیمه سما زینب است سیل کرم لحظه باریدنت گل بکشد منت گل چیدنت یاس در آرزوی بوییدنت هیچ گلی ندیده خندیدنت مگر به لحظه حسین دیدنت حسین را چهره گشا زینب است از نگهت نور خدا منجلی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی هیبت تو قصه هر محفلی خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بود در بر دخت علی حیدر صحرای بلا زینب است آمده بر جنگ تو غم از الست کرببلا  غم به بلا داد دست جنگ تورا حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را تنوان دست بست فصل خطاب  خطبه ها زینب است @ghararenokary
شب بود قبله جا نمازی سوی او داشت کعبه برای دیدن رویش وضو داشت رشک ملک بود آن حصیر زیر پایش هر شب خدا مشتاق صوت ربنایش چشم سیاهش روشنای راه ایمان هر ناوک مژگان او یک خط قرآن از خلوتش گرچه دو عالم فیض می‌برد اوج مصیبت در دل این شب رقم خورد ناگاه قومی بی ادب حرمت شکستند تسبیح فیض خلق را از هم گسستند پای برهنه، سربرهنه در دل شب بردند او را و فلک در تاب و در تب خالی‌ست جای فاطمه انگار اینجا تا که بگیرد باز دامان علی را در کوچه‌های بی کسی او را کشیدند با هر قدم آه از نهاد او شنیدند از داغ این غم عالمی در پیچ و تاب است سر منزل این کوچه‌ها بزم شراب است بزم شراب اما خبر از خیزران نیست ناموس او در مجلس نامحرمان نیست از سامرا برخاست آهِ شام آن شب یک سوی صد نامحرم و یک سوی زینب یک سو، سری بر تشت زر، یک سو رقیه یک سو سراسر خنده و یک سوی گریه یک سوی چوب خیزران می‌خورد بر لب یک سو مزن ظالم به لب‌ها داشت زینب... ✍ 📝@ghararenokary
شمسِ حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شأن نزول إنّما زینب است فاطمه‌ی کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر وفا دُرّ ناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است شب که به امید سحر آرمید صدای تکبیر فلک را شنید شب‌زده‌گان! نسیم رحمت وزید دوباره شمسِ روی حیدر دمید آینه‌ای به دست زهرا رسید فاطمه‌ی علی‌نما زینب است دانه تسبیح تو شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایه‌ی تو عرش خدا نُه فلک از خاک رهت شد بنا خانه‌ی تو مطاف ارض و سما کعبه‌ی سیار خدا زینب است بیا و جلوه‌ی پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامه‌ی سوره کوثر ببین حَسن حَسن نیز مکرر ببین دوباره یک حسینِ دیگر ببین پنج تنِ زیر کسا زینب است آمدی ای جان جهان حسین! آمدی ای روح و روان حسین! آمدی ای دل نگران حسین! جان حسین جان تو جان حسین آمدی و زد ضربان حسین حسین مروه و صفا زینب است شمس، چراغ در این خانه‌ات ماه، غبار در کاشانه‌ات ارض و سما گر شده پروانه‌ات یافته این گونه شفاخانه‌ات تهمت عقل است به دیوانه‌ات دوای ما نعره‌ی یا زینب است هیبت روی تو سرا پا علی فاطمه‌ای به شکل مولا علی نیست کسی مثل تو، الا علی می‌وزد از نطق تو هرجا علی لعن علی عدوک یا علی کوری چشم خصم با زینب است کرببلا دیده که پیغمبری فاطمه‌ای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو خواهری حسین را برادر دیگری حسن به دشت کربلا زینب است پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه‌ای بار دگر خلق کن به بانگ اسکوتو جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه‌دار مرتضی زینب است گرمی عشق و هُرم این تب یکی‌ست تا به سحر مسیر هر شب یکی‌ست هر چه نوشتیم مرکب یکی‌ست چنان که نام خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست جانِ میانِ هر دوتا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بی سر و سامان صف محشر است عرصه‌ی حشر از نم گریه، تر است هر که خودش مانده و بی یاور است غم نخورد آن که تورا نوکر است سایه‌ی روی سر ما زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نفست دهر پُر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حساس بود پله‌ی منبر تو عباس بود ستون خیمه‌ی سما زینب است سیل کرم لحظه‌ی باریدنت گُل بکشد منت گل چیدنت یاس در آرزوی بوییدنت هیچ گلی ندیده خندیدنت مگر به لحظه‌ی حسین دیدنت حسین را چهره‌گشا زینب است از نگهت نور خدا منجلی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی هیبت تو قصه‌ی هر محفلی خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بُوَد در بر دخت علی حیدر صحرای بلا زینب است آمده بر جنگ تو غم از الست کرببلا غم به بلا داد دست جنگ تورا حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را تنوان دست بست فصلِ خطاب خطبه‌ها زینب است ✍ 🆔@ghararenokary
شب بود قبله جا نمازی سوی او داشت کعبه برای دیدن رویش وضو داشت رشک ملک بود آن حصیر زیر پایش هر شب خدا مشتاق صوت ربنایش چشم سیاهش روشنای راه ایمان هر ناوک مژگان او یک خط قرآن از خلوتش گرچه دو عالم فیض می‌برد اوج مصیبت در دل این شب رقم خورد ناگاه قومی بی ادب حرمت شکستند تسبیح فیض خلق را از هم گسستند پای برهنه، سربرهنه در دل شب بردند او را و فلک در تاب و در تب خالی‌ست جای فاطمه انگار اینجا تا که بگیرد باز دامان علی را در کوچه‌های بی کسی او را کشیدند با هر قدم آه از نهاد او شنیدند از داغ این غم عالمی در پیچ و تاب است سر منزل این کوچه‌ها بزم شراب است بزم شراب اما خبر از خیزران نیست ناموس او در مجلس نامحرمان نیست از سامرا برخاست آهِ شام آن شب یک سوی صد نامحرم و یک سوی زینب یک سو، سری بر تشت زر، یک سو رقیه یک سو سراسر خنده و یک سوی گریه یک سوی چوب خیزران می‌خورد بر لب یک سو مزن ظالم به لب‌ها داشت زینب... ✍ 🆔@ghararenokary