eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
800 عکس
53 ویدیو
113 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بنویسید از او از همۀ زاویه ها تیترها پاورقی ها متن ها حاشیه ها همه جمعند سر سفرهء ارباب حسین رنگ و بوی علوی دارد اگر قافیه ها جای دارد که بیایند دوباره همگی به کمک ، مریم ها ، هاجرها ،آسیه ها همۀ هاشمیون منتظر یک خبرند حبس گردیده نفسهای همه در ریه ها قلب ها می تپد و ثانیه ها حساس است می شمارند همه تک تکِ این ثانیه ها نوهء ماهرخِ حضرت زهرا آمد علیِ سوم ارباب به دنیا آمد @hosenih خانۀ حضرت ارباب معطر شده است رونق خانۀ اوچند برابر شده است خانه ای با سه برادر ، سه قمر ، سه خورشید پدری محو رخِ این سه برادر شده است روی یک دوش ، رقیه ، علی اصغر حالا جاش دوشِ دگرِ ساقی لشگر شده است ز دو چشمش همه آثار بزرگی پیداست چقَدَر زود شبیه علی اکبر شده است همه تبریک بگوئید به ارباب و ربا ب راحت جان پدر ، هستی مادر شده است پدرش هرچه که خواهیم به ما می بخشد حتماً این بار به ما کرببلا می بخشد @hosenih مثل خورشید به دل سرزد و تابید علی صورتش مثل قمر بود و درخشید علی آمد وآمدنش خنده به لبها آورد آمد و بر پدرش روحیه بخشید علی زیر و رو شد دل ارباب چو خندید رباب عمه خندید ، لبش وا شد وخندید علی رحمتی بود که بر اهل زمین نازل شد به کویرِ دلِ خشکِ همه بارید علی عاشق نام علی بود حسین ابن علی پسرش را به همین قاعده نامید علی آمد ونامِ علی شایع و رایج شده است مثل عباسِ علی باب حوائج شده است @hosenih پاکی ات رفته به زهرا و شمایل به علی رنگ و بوی تو چو زهراست و مایل به علی خلق وخویت چو حسین است وابالفضل ، ولی رفته جذابیت چشم تو کامل به علی دلِ خود را به پدر باختی و دل به پدر پدرت باخته که باخته ای دل به علی محفل ذکر علی عادت دیرینۀ ماست هست اصلاً همۀ عشقِ محافل به علی هر که بر دامن تو دست توسل زد ، شد بی کم وکاست دل او متمایل به علی به علی رفته تماماً وجنات و سکنات به علی شیر خدا و نوهء او صلوات ⏹ @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ یم عشق و وفا را گوهر آمد سپهر سرخ خون را اختر آمد نهال آرزوی کربلا را به گلزار ولایت نوبر آمد امیرالمؤمنین چشم تو روشن ذبیحت را ذبیح دیگر آمد بنی هاشم بنی هاشم مبارک که میلاد علیِّ اصغر آمد ذبیحان را ذبیح شیر خواره شهیدان را شهید دیگر آمد حسین بن علی را آخرین گل که شد تقدیم حیّ داور آمد جهان را لاله باران کرده این گل خزان‌ها را بهاران کرده این گل @hosenih همای وحی طبعم این خبرداد خدا بر شمس دین قرص قمر داد به نجل شیر یزدان شیرخواری ز شیران شجاعت، شیرتر داد عروس فاطمه چشم تو روشن که نخل آرزوهایت ثمر داد خدا را یوسف مصر ولایت به حُسن ماه کنعانت پسر داد پسر نه، مُهر طومار شهادت پسر نه، رایت فتح و ظفر داد ببین مادر سفیدی گلویش خبر از روز ایثار پدر داد از آن ساعت که چشم خویش بگشود نگاهش بر سر دوش پدر بود @hosenih یم ایثار را گوهر مبارک سپهر عشق را اختر مبارک پیام آید ز خون هر شهیدی که میلاد علی اصغر مبارک شب میلاد مسعود برادر به سجّاد و علی‌اکبر مبارک سکینه با گل لبخند گوید پسر آورده‌ای مادر مبارک طلوع اختر برج ولایت بر ای آل پیغمبر مبارک حسین بن علی چشم تو روشن محمد فاطمه حیدر، مبارک شفیع محشرکبری خوش آمد ذبیح کوچک زهرا خوش آمد @hosenih زهی طفل و زهی قدر و جلالش فلک مات و ملک محو کمالش رخ نورانی‌اش ماه دو هفته ملک در پیش رو همچون هلالش دو دست کوچکش دست خداوند محمد جلوه کرده در جمالش چنان افکنده شور و حال داده که مادر گشته محو شور و حالش پرد بر دوش بابا چون کبوتر کند سیرالی الله بال بالش دهان خویش را ناشسته از شیر بود آهنگ میدان قتالش جهان لبریز از هنگامۀ اوست سپیدیِّ گلو خون نامۀ اوست @hosenih مهی سرزد که گردون محو رویش گلی بشکفت عالم مست بویش پدر می‌دید در لب‌های خاموش هزاران قصه در سرّ مگویش نشان می‌داد کز صبح ولادت شهادت بود عشق و آرزویش بنازم طفل شیری را که اسلام سرافراز است از خون گلویش به ظاهر طفل و پیران کمالند گدای آستان، زوّار کویش ولادت یافت از مادر که بابا کند با تیر قاتل روبرویش رود معراج تا باروی گلگون عروج خویش را می‌دید در خون @hosenih ز بس بودش به سر شور شهادت تبسّم داشت بر لب از ولادت علی بن الحسین است این کز آغاز شهادت را نبیند جز سعادت خدایا این کدامین طفل شیر است که شیران را دهد درس شهادت چگونه کودک شیریش خوانم که بر پیر خرد دارد سیادت شهادت را از او مهر قبولی شهیدان را به وی عرض ارادت نمی‌دانم بگریم یا بخندم که امشب هر دو را دانم عبادت دلم آئینۀ مهر رخ اوست بخندم یا بگریم هر دو نیکوست @hosenih حسین بن علی گل، او گلاب است مدینه سایه و او آفتاب است ولادت نامه‌اش یک آسمان نور شهادت نامه‌اش یک انقلاب است به قربان دو چشم نیم بازش که نه بیدار می‌باشد نه خواب است حیاتش بسته بر تیر محبت عروجش بر فراز دوش باب است به شیر مادرش سوگند کاین طفل وجودش تشنۀ اسلام ناب است مگر تیرش کند سیراب از آب وگرنه بحر، پیش او سراب است به خود گوید که من مشتاق تیرم اگر چه طفل شیرم طفل شیرم @hosenih من آن طفلم که لب ناشسته از شیر سپر کردم گلوی خویش بر تیر کتاب عشقبازی آیه آیه به خون حنجرم گردیده تفسیر دلم آرام و جانم در تب و تاب لبم خاموش و فریادم جهانگیر خدا از شیرخواری عاشقم کرد که شستم دل ز آب و دست از تیر چو خندیدم به پیکان در دم مرگ ملک فریاد زد تکبیر، تکبیر به بذل جان، علی گردید پیروز به خون خویش اصغر کرد تطهیر اگر چه از نوا گردید خاموش زند از نخل (میثم) خون او جوش ⏹ @ghararenokary
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد با نی خلق جهان را نفس کوثر کرد هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا نمک سفره این طایفه را حیدر کرد جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده چشمه هایی که زمین را زفلک برتر کرد وخدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر صورت و سیرت او را علی دیگر کرد عالمی تشنه این طایفه چشمه شدند کاش میشد زغبار رهشان لب تر کرد بازهم هردوجهان نیز گرفتار شده دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده @hosenih پسری که رخ او جلوه مولا دارد پسری که نمک حضرت زهرا دارد چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین به کفش باز عصا حضرت موسی دارد به تماشای قدش زنده شود گورستان این که در مهد قدی محشر کبری دارد به غبار قدم پیر غلامش سوگند نفس نوکر او بوی مسیحا دارد آنچنان آینه حیدر کرار شده کعبه بردارد اگر باز ترک جادارد نام توشد علی ویاد پدر بود حسین نام تو نام پدر بود پسربود حسین @hosenih خنده روی لبت زندگی مادر شد لای لایی شبت هر نفس خواهر شد هرکه پرسیدکه دختر شده یا اینکه پسر همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد سیب سرخی و پدر هرچه تو را وصف نمود نیمه ای حیدر یک نیمه تو کوثر شد همه از هیبت عباسی تو میگویند باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد زینت دوش ابالفضل رقیه است اگر تن تو زینت آغوش علی اکبر شد توفقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند در غم را به دل مادر غمدیده ببند @hosenih چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم رخت میلاد تورا تا به شب دامادی... چه قدر پارچه پای تو برید م پسرم لای لایی ششم خواب تورا می گیرد اینقدر خفتن با ناز ندیدم پسرم کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم نذر کردم که علمدار پدر باشی تو علم و مشک برای تو خریدم پسرم آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد @hosenih هرچه کردند نشد قطره آبی برسد قطره آبی به لب خشک وکبابی برسد هرچه کردند نشد گریه تو بند شود کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد پدرت برد که تا منت دشمن بکشد خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد آنچنان دست پرش کرد عدو, هیچکسی اینچنین حدس نمی زد که جوابی برسد خون او را به فلک داد مبادا مردم به سرلشگر نامرد عذابی برسد چشمه عشق که جوشید خدا لب ترکرد بانی مجلس ما را علی اصغر کرد ⏹ @ghararenokary
رُباب روزِ تَولد به گریه گُفت: حسین عصایِ پیریمان می شَود علی اصغر شاعر: © @ghararenokary
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد @hosenih باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را در این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَ ان یکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند @hosenih در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم شاعر: @ghararenokary
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد @hosenih باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را در این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَ ان یکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند @hosenih در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم شاعر: @ghararenokary