#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم
من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز
از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز
@hosenih
از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا
جان سپاهی را به لب آوردم آقا
هر کار از دستم برآمد کردم آقا
بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا
سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم
من از برادر زاده های مرتضایم
کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد
کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد
ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد
قد تمام کاروانت سنگ دارد
خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است
دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است
تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره
تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره
آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره!
ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره!
از من که گفتن بود ، تیغ تیز دارند
شرمنده ام خیلی نگاه هیز دارند
@hosenih
از خیر اهل کوفه بگذر، جان زهرا
یا رحم کن بر حال خواهر، جان زهرا
آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا
انگشترت را در بیاور جان زهرا
ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت
خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟
برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟
به هر دری زدم اما نشد پیام دهم
به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم
تمام شب سر بازار راه رفتم من
غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من
@hosenih
اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن
نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن
قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم
تمام شهر به یکباره ریختند سرم
دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری
خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری
همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین
تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین
به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند
شبیه شهر مدینه بلند خندیدند
خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست
ولی غرور عمویم میان کوچه شکست
بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست
اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست
بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است
مسیر قافله آخر به سوی بازار است
ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟
خداکند که تو چادر اضافه برداری
مسیر قافله را از عراق برگردان
خداکند نشوی بین کوفه سرگردان
سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد
قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد
@hosenih
خداکند که صدایم به کاروان برسد
وگرنه زیور زنها به ساربان برسد
خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت
حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت
بجای من پدری کن برای دخترمن
خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن
شاعر: #قاسم_نعمتی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوفه نمانده است دیگر مردی
ای کاش زن و بچه نمیآوردی
من با سرم آمدم دم دروازه
تا بلکه مرا ببینی و برگردی
شاعر: #علی_سلیمیان
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
گفتم بیا حالا پشیمانم که گفتم
ازبسکه یاد خواهرت زینب میفتم
آقای من برگرد وقت روزدن نیست
اینجا برای کشته های تو کفن نیست
بازارشان رونق ندارد سال تا سال
چوب حراجی میزنند اینجا به خلخال
@hosenih
لشکر بیاور باخودت دختر نیاور
جان علی! شش ماهه را دیگر نیاور
آهن فروشان تا سحر بازند اینجا
از شاخه هم سر نیزه میسازند اینجا
اصلاً شما داری چه اصراری بیایی؟
مشک اضافه کاش برداری بیایی
می تازد اینجا روی چشمت خواب، حتی
اینجا طرفدارت نمانده آب، حتی
گفتم حسین و خنجری از پشت خوردم
یک مُشت، کوفی آمدند و مُشت خوردم
تکیه به دیواری زدم که بر سرم ریخت
از دار افتادم تمام پیکرم ریخت
با تو سر دعوا و حرص مال دارند
اینجا برای جنگشان گودال دارند
@hosenih
در شهر پیچیده خبرهای زیادی
پای تجارت رفته سرهای زیادی
بد اخمی و زخم زبان ها را ندیدی
کندی خنجرهای آن ها را ندیدی
انگشتر پیغمبری را در بیاور
جای عبا و پیرهن، معجر بیاور
شاعر: #رضا_دین_پرور
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بر سرم شوریست کز، بر نیزه رفتن باک نیست
وز تنِ بی سر، غمِ غلتان شدن بر خاک نیست
دیده ی بارانی اَم، بر غربتم نمناک نیست
اشکم از ترسِ دو چشمِ اشکبار زینب است
وای اگر گویند با کوفه قرار زینب است
@hosenih
اینکه افتاده به قلب بیقرارم شور و شین
ترسم از روزیکه بینم روی نی، راس الحسین
بازگَرد از راهِ کوفه، ای امام عالمین
کوفه دیگر جای زینب نیست ای نور دو عین
سنگهای تیزِ بامش بیقرار زینب است
@hosenih
سینه ی مغمومم از آهِ خروشان پُر شده
رگ رگم در راه تو از خونِ جوشان پر شده
کوچه و بازار از نیزه فروشان پر شده
شهرِ اَشباهُ الرجال است، از خموشان پر شده
پایتخت مرتضی چون شام تار زینب است
@hosenih
زمره ی نامه نویسان را مرامی فانی است
شیوه ی دینداریِ این دین فروشان آنی است
غصه ی اینها نه ایمانی و نه قرآنی است
چِشم و هم چشمی برای سبقتِ شیطانی است
شاهد این غصه قلب داغدار زینب است
@hosenih
اِرباً اِربا میشود اکبر ز خیلِ نیزه دار
قاسمت مقتول و عبدالله میگردد شکار
میخورد تیر سه شعبه بر گلوی شیرخوار
میشود عباس پرپر با تمام اقتدار
داغ هفتاد و دو تن در انتظار زینب است
@hosenih
مردمِ این شهر، نامردی به آخر میبرند
کشته چون بینند، مرکب روی پیکر میبرند
هدیه در نزدِ امیرِ ظالمش، سر میبرند
از زنان و دختران، خلخال و معجر میبرند
روزِ بی مَحرم شدن، روز فرارِ زینب است
@hosenih
مادرت طاقت ندارد بیندَت در اضطراب
یا که روی سینه اَت گرگی نشسته با نقاب
حنجرت را زیر خنجر، تشنه ی یک جرعه آب
جسمِ بی پیراهنت عریان میان آفتاب
تا قیامت مادر تو ناله دار زینب است
@hosenih
وای از روز بلای کوفه و شام خراب
وای از داغ اسارت وای از قلب کباب
آن اسارت جای خود، ای وای از بزم شراب
تا رقیه گِریَد، آیَد سر در آغوش رباب
از همین حالا دلِ من سوگوار زینب است
@hosenih
ذلت اصلاً سخت، اما بر عزیزی سخت تر
اشک نتوان گر که بر داغی بریزی سخت تر
در میان درد و غمها درد هیزی سخت تر
از اسیری هست عنوان کنیزی سخت تر
منتقم، تا انتقامش، اشکبار زینب است
شاعر: #محمود_ژولیده
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
رو دوشم غم تموم عالمه
واسه این غم بمیرم بازم کمه
حالا من چطور به روت نگا کنم
بردن آبرومو پیش فاطمه
@hosenih
کوچه هاش برو بیایی نداره
اینجا تنها شلوغی توبازاره
همه خنجراشونو تیز می کنن
الا شمری که تیغ کندی داره
اینجا فکر همگی سیم و زره
بحثشون همه رو قیمتِ سره
الهی که نشنوه اینو رباب
سرشیرخوار از همه گرونتره
اگه حالا توی زنجیر افتادم
توی کوچه ها زمین گیر افتادم
مثل مادرِ تو بی پناه شدم
توی تنگی کوچه گیر افتادم
الهی که غم تورو پیر نکنه
تورو غصه ها زمین گیر نکنه
الهی علی اکبرت حسین
توی تنگی کوچه گیر نکنه
اینجا غم از در و دیوار میباره
کوچهی بنی هاشم زیاد داره
مادرت یه کوچه دید ای وای اگه
زینبت تو کوچه هاش پا بزاره
@hosenih
الهی که من فدای دخترات
دور نکن سقارو از مخدرات
حرف گوشواره و خلخال شنیدم
فکر سوغاتن تموم دشمنات
شاعر: #موسی_علیمرادی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
درازدحام کوچه های کوفه ، یادِ
اهل وعیالِ مضطر تو گریه کردم
@hosenih
تا مادران را در بر اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت آن در
با روضه های مادر تو گریه کردم
تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
@hosenih
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لب تشنه یاد حنجر تو گریه کردم
شاعر: #محمدجواد_مطیع_ها
@ghararenokary
#مناجات_روز_عرفه
#مناجات_با_خدا #دلتنگ_محرم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
بعدِ آن شبها که با امید غفران آمدم...
بار دیگر محضرت العفو گویان امدم
فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟؟
نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم!
من تورا که میشناسم ،تو نمیگیری به دل..
گیرم اصلا با گناهان دوچندان آمدم
@hosenih
این غرورم را نبین! ردم کنی دق میکنم
بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم
آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم..
سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم
خواستی راهم نده اما نگو "در" هم نزن
تو که میبینی دم این خانه حیران آمدم
میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم
سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم
مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است
روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم
من دلم شور محرم میزند کاری بکن..
از تو پنهان نیست تا اینجا پریشان آمدم
تازه فهمیدم که قدر روضه را نشناختم
سالها در روضهی آقا چه آسان آمدم
کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است
به هوای قافله سوی بیابان آمدم
مسلمش روی قناره ،او خودش صحرانشین
کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم
@hosenih
من خبر دارم که ارباب مرا بد میکشند
به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم
یک نفر با شمر میگوید که ذبحش مال تو
شمر میگوید که جسمش را بچرخان! آمدم!
آی مردم ذبح نه! والله اقا نحر شد
بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
چاووش غم سروده لبم در عزای تو
نوشیده جرعه ی عطشی از بلای تو
دندان من شکسته ثناگوی تو شده
مرثیه خوان ماتم تشت طلای تو
گفتم شراره وار بگوش تنورها
نانش حرام، هر که نسوزد برای تو
@hosenih
در پیشواز حنجر تو ذبح می شوم
نالایقم که جان بدهم در منای تو
از تیغ کُند، آرزویم را سوال کن!
میخواستم که جان بسپارم به جای تو
بر بام عرش پا ننهم جز به این امید
نقاشی ام کنند مگر زیر پای تو
شاید هزار مرتبه، شاید که بیشتر
کشته مرا مصیبت و دلشوره های تو
دلواپسم که جان بدهی زیر آفتاب
گرمای رمل ها بشود متکای تو
روزی عصا به حرمت تو حمله می کند
ای آنکه عرش تکیه زند بر عصای تو
@hosenih
زلف تو را که شانه کند؟ پنجههای باد؟
در دست کیست حرمت زلف رهای تو؟!
پیراهن عفیف تو را گرگ می درد
بعدش حریرخون تو، گردد قبای تو
آغوش شهر کوفه که مهمان نواز نیست
آغوش گرم وا بکند بوریای تو
شاعر: حجت الاسلام #محسن_حنیفی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم
من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز
از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز
@hosenih
از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا
جان سپاهی را به لب آوردم آقا
هر کار از دستم برآمد کردم آقا
بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا
سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم
من از برادر زاده های مرتضایم
کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد
کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد
ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد
قد تمام کاروانت سنگ دارد
خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است
دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است
تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره
تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره
آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره!
ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره!
از من که گفتن بود ، تیغ و نیزه دارند
شرمنده ام ! الوات های هرزه دارند
@hosenih
از خیر اهل کوفه بگذر جان زهرا
یا رحم کن بر حال خواهر جان زهرا
آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا
انگشترت را در بیاور جان زهرا
ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت
خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
مسلمم سلمانُ منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبله گاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم ! من حسینی مذهبم
دست بوس بچّه های زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق ، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو ، اشتیاقش بیشتر
می خورد سبک و سیاقش بیشتر ...
... به اُویسی که « ندیده » عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
@hosenih
کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست
رسم این ها رسم بی فرهنگ هاست
صورت ما سجده گاه سنگ هاست
فاصله گر بین ما فرسنگ هاست ...
... عطر سیبت به مشامم می رسد
سوی تو پیک سلامم می رسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن ، بعد از سه روز ...
... این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز ...
... در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد ...
... من مگر مُردم ، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا ؟!
کلبه ای دارم قدم رنجه نما
ـ مرحبا به غیرت او مرحبا ـ
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه ، مَردتر از مَرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعله ها
جان زهرا ، طوعه ! پشت در نیا
گر چه بین کوچه های غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغ ها روی تنم آمد فرود
در پی ام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کرده ام بی اختیار
یاد زینب کرده ام بی اختیار
@hosenih
کوفه از ما بهتران دارد ، نیا
خولی و شمر و سنان دارد ، نیا
مردمان بد دهان دارد ، نیا
حرمله تیر و کمان دارد ، نیا
به سپیدی ها اشاره می کند
حنجری را پاره پاره می کند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد ، اینجا محشری ست
وعده ی سوغات این ها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعل های تازه دارند آه آه
شاعر: #محمد_فردوسي
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
از چشمِ شورِ شهر كوفه آخرش افتاد
در كوچه اوّل پيكرش بعدش سرش افتاد
بالَش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل حسابي سوخت و بعدش پرش افتاد
@hosenih
دندان ارباب دو عالم ريخت بين طشت
دندان مسلم چون ز رويِ منبرش افتاد
با اينكه مي لرزيد از فرداي زينب ها
لرزه به كوفه از دمِ "ياحيدرش"افتاد
"روز نُهُم"مسلم اسير خدعه هاشان شد*
"روز دهم"هم زير سُم ها دخترش افتاد*
شكر خدا او زودتر از بچّه هايش رفت
ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد
@hosenih
كوفه مياي مسلمش را بيشتر حس كرد
چشمش كه بر حلق عليّ اصغرش افتاد
از اسب خود افتاد وقتي در دل گودال
در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد
شاعر: #محمد_قاسمی
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_روز_عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#يوسف_رحيمي
▶️
تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا مي گيره
دلم هوايي مي شه و بونۀ آقا مي گيره
اين روزايي كه دم به دم غريبي رو حس مي كنم
با گريه ياد غربت عزيز نرگس مي كنم
تا كه بياي تو از سفر تا كه ببيني حالمو
نذر نگاهت مي كنم اين اشكاي زلالمو
@hosenih
ميون طوفان غمت شكسته بال و پر من
كاشكي بياي پا بذاري به روي چشم تر من
كوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوي گلاب
با مژه جارو مي زنيم با اشكامون مي پاشيم آب
كاشكي بياي و سوغاتي برام بياري بوي سيب
يا كه يه مهر و تسبيح از تربت ارباب غريب
كاشكي بياي برامون از تشنگي و آب بخوني
بياي رو منبر بشيني روضۀ ارباب بخوني
مسلميه دم بگيري با گريه و شور و نوا
بياي و با هم بخونيم "حسين من كوفه نيا"
كوفه نيا كه اينجاها قحطي آبه به خدا
حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا
اينجا تموم مردمش تشنۀ خون لاله اند
با كعب ني منتظر رقيۀ سه ساله اند
همه با فكر انتقام روز مي كنن شباشونو
نعلاي تازه مي زنن تموم مركباشونو
رو خاك گرم كربلا سه روز مي مونه پيكرت
خورشيد نيزه ها مي شه اينجا سر مطهرت
⏹@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه پُر است از مردم نامَرد، برگرد
تا غنچهی سُرخت نگشته زرد، برگرد
در بینِ بازار کسادِ حق پرستی
باطل... بساطِ فتنه را گسترد، برگرد
سنگِ محک آوردمو در کوفه غیر از
یک پیرزن دیگر ندیدم مرد، برگرد
از نعلهای تازه و سَر نیزه، پیداست
آهنگران، بازارشان گُل کرد، برگرد
میترسم از تکرارِ آن کاری که فتنه
بر روزگارِ مادرت آورد، برگرد
اینجا، سلامِ گرگهایش بی طمع نیست
نام آشنایِ کوچههای درد برگرد
منزل به منزل، کو به کو، تنهای تنها
حالا شدم یک عابرِ شبگرد، برگرد
مولا، نگاهی کن به سمتِ برج کوفه
با التماس چشم من، برگرد، برگرد
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
من که چون روح امامم اینجا
بی جواب است سلامم اینجا
هر چه در بود به رویم بستند
کوفیان هر چه بگویی هستند
عشقِ کشتن به دل و جان دارند
من ندانم به چه ایمان دارند
کودکانش همه پر نیرنگند
فکر سوغاتی بعد از جنگند
سنگ در دست به فکر محکاند
فکر خندیدن بعد از کتکاند
شهر از مرگ نشانها دارد
خولی و شمر و سنانها دارد
کوفه تمرین علی کشتن کرد
تازه این است شروعش برگرد
لشکری تشنهی جانت شده است
اشک من نامه رسانت شده است
هیچ کس منتظرت نیست نیا
کوفه شهر پدرت نیست نیا
نیزهها بر تو ولی منتظرند
نیزهها از همه خون خوارترند
دخترت تا که نلرزد برگرد
سرت از نیزه نیافتد برگرد
پسر حضرت زهرا برگرد
حرف ناموس شد اینجا برگرد
آتش افتاد و سرم را سوزاند
فکر فردا جگرم را سوزاند
آسمان روی سرم گشت خراب
میکِشد قلبم از این فکر، عذاب
چه عذابیست به جانم افتاد
دَخَلَتْ زینب علی ابن زیاد؟
✍ #حسن_کردی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
سروده گروه شعری #یا_مظلوم
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
در ازدحام کوچههای کوفه یادِ
اهل و عیالِ مضطر تو گریه کردم
تا مادران را در برِ اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر
با روضههای مادر تو گریه کردم
تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لبتشنه یاد حنجر تو گریه کردم
✍ #محمدجواد_مطیع_ها
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همهی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
باورم نیست که آوارهی صحرا شدهای
باورم نیست که تو یکه و تنها شدهای
کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است
کوچههاشان همگی مثل مدینه تنگ است
رفته از کف همهی تاب و توانم چه کنم
نامه دادم که بیا، دلنگرانم چه کنم
نگرانم نکند زینبت اینجا برسد
تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد
چقدَر نقشهی شوم است که در سر دارند
نکند دخترکان معجر نو بر دارند
وعدهی زیور و خلخال به هم میدادند
وعدهی غارت گودال به هم میدادند
نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار
آه آقای غریبم کفنت را بردار
چند تا مشک پر از آب بیاور حتماً
آه! لبتشنه شدم، آب ندادند به من
کوفه در فکر اسیرند، چه بد خواهد شد
خیزران دست بگیرند، چه بد خواهد شد
کوفه از قَهقهی حرملهها سرمست است
کمر قتلِ غریبانهی مهمان بسته است
✍ #وحید_محمدی
@ghararenokary
#مناجات_روز_عرفه
#مناجات_با_خدا #دلتنگ_محرم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
بعدِ آن شبها که با امید غفران آمدم...
بار دیگر محضرت العفو گویان امدم
فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟؟
نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم!
من تورا که میشناسم ،تو نمیگیری به دل..
گیرم اصلا با گناهان دوچندان آمدم
@hosenih
این غرورم را نبین! ردم کنی دق میکنم
بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم
آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم..
سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم
خواستی راهم نده اما نگو "در" هم نزن
تو که میبینی دم این خانه حیران آمدم
میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم
سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم
مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است
روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم
من دلم شور محرم میزند کاری بکن..
از تو پنهان نیست تا اینجا پریشان آمدم
تازه فهمیدم که قدر روضه را نشناختم
سالها در روضهی آقا چه آسان آمدم
کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است
به هوای قافله سوی بیابان آمدم
مسلمش روی قناره ،او خودش صحرانشین
کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم
@hosenih
من خبر دارم که ارباب مرا بد میکشند
به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم
یک نفر با شمر میگوید که ذبحش مال تو
شمر میگوید که جسمش را بچرخان! آمدم!
آی مردم ذبح نه! والله اقا نحر شد
بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
سر به دیوارِ غصه، بغضم را
مستحقِ نگاه می بینم
جگر گُر گرفته ی خود را
زخمی تیغِ آه می بینم
زودتر از شما سفیرت را
راهیِ قتلگاه می بینم
گریه گاهی به مرد می چسبد
به درِ بسته خورده ام آقا
غم تو آمد و غم خود را
دیگر از یاد بُرده ام آقا
غمم این بود بچه هایم را
دستِ دشمن سپرده ام آقا...
@hosenih
باغ پُر میوه ای ندیدم من!
دیدنی نیست این خزان برگرد
کوفه با تو پدرکُشی دارد!
جانِ مولا به شهرمان برگرد
شمر تا چکمه را نپوشیده
به مدینه حسین جان برگرد
سرِ ارباب من سلامت باد
به فدای سرت شکست سرم
نذر کردم مدینه برگردد
نذر آن خواهرت شکست سرم
کوچه ای تنگ هم مقصر بود
از غمِ مادرت شکست سرم
@hosenih
کوفه با کوچه های باریکش
زخم دیروز را نمک می زد
جایِ مزد دعای بارانت
تیشه بر ریشه ی فدک می زد
کوفه با ازدحام بازارش
اشک های مرا محک می زد
میهمان را که سر نمی بُرند!
میزبانی چنین! کجا دیدی!؟
کودکان سنگ می زنند به من
بازی روزگار را دیدی!؟
بغلش کن، ببوس رویش را
دخترم را اگر شما دیدی
شاعر: #وحید_قاسمی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟
برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟
به هر دری زدم اما نشد پیام دهم
به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم
تمام شب سر بازار راه رفتم من
غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من
@hosenih
اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن
نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن
قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم
تمام شهر به یکباره ریختند سرم
دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری
خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری
همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین
تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین
به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند
شبیه شهر مدینه بلند خندیدند
خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست
ولی غرور عمویم میان کوچه شکست
بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست
اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست
بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است
مسیر قافله آخر به سوی بازار است
ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟
خداکند که تو چادر اضافه برداری
مسیر قافله را از عراق برگردان
خداکند نشوی بین کوفه سرگردان
سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد
قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد
@hosenih
خداکند که صدایم به کاروان برسد
وگرنه زیور زنها به ساربان برسد
خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت
حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت
بجای من پدری کن برای دخترمن
خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن
شاعر: #قاسم_نعمتی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
زبان حال سرِ جناب مسلم علیهالسلام
دارم وصیت میکنم شاید نیایی
با باد صحبت میکنم شاید نیایی
دارد مسیرت را نشانم میدهد باد
از روی دروازه تکانم میدهد باد
با داغ بی اندازه میگِریم که برگرد
از بِین این دروازه میگِریم که برگرد
با سر میان کوفیان مهمانم آقا
تا لحظهای که میرسی میمانم آقا
@hosenih
روزی که میآیی مرا بشناس وقتی
از روی این دروازه آویزانم آقا
هر روز سنگم میزنند از دور و نزدیک
بازیچهی تمرین این طفلانم آقا
هر روز یک دندان من کم میشود تا
قربان دندانت شود دندانم آقا
شرمندهام اینجایم و بال و پَرم ریخت
دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت
من با چه رو گویم نیا رویی نمانده
قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده
دستی که بیعت داد دستم را شکسته
از بس مرا زد زخم بازویی نمانده
طفلان من از گوشهای دیدند من را
از زخمهای کوفه اَبرویی نمانده
نزدیک نه از دور کوفی دورهام کرد
آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده
تا دق نکرده زینب از بیراهه برگرد
گهوراه تا نشکسته با ششماهه برگرد
هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است
در کوفه می بینی که نامحرم زیاد است
از خیزران و تازیانه حرف کم نیست
از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاداست
ششماهه نه حتی برای مردها نیز..
یک تیغه از تیر سه شعبه هم زیاد است
دست نوازش با یتیمی نیست اما
پنجه برای گیسوی درهم زیاد است
آبی برای تشنگان اینجا ندارند
در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند
تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم
شد بسته دستم دستگیری را بفهمم
@hosenih
هی سنگ خوردم زخم خوردم فحش خوردم
تا رنج بازار و اسیری را بفهمم
من را به زنجیرش میان کوچه گرداند
تا زخمپاهای کویری را بفهمم
دندان من خون شد به یادِ دختر تو
تا درد دندانهایِ شیری را بفهمم
دلها در اینجا سنگ دیوار است برگرد
وقتِ حراجیهای بازار است برگرد
شاعر: #حسن_لطفی
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
مسلمم سلمانُ منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبله گاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم ! من حسینی مذهبم
دست بوس بچّه های زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق ، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو ، اشتیاقش بیشتر
می خورد سبک و سیاقش بیشتر ...
... به اُویسی که « ندیده » عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
@hosenih
کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست
رسم این ها رسم بی فرهنگ هاست
صورت ما سجده گاه سنگ هاست
فاصله گر بین ما فرسنگ هاست ...
... عطر سیبت به مشامم می رسد
سوی تو پیک سلامم می رسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن ، بعد از سه روز ...
... این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز ...
... در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد ...
... من مگر مُردم ، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا ؟!
کلبه ای دارم قدم رنجه نما
ـ مرحبا به غیرت او مرحبا ـ
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه ، مَردتر از مَرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعله ها
جان زهرا ، طوعه ! پشت در نیا
گر چه بین کوچه های غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغ ها روی تنم آمد فرود
در پی ام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کرده ام بی اختیار
یاد زینب کرده ام بی اختیار
@hosenih
کوفه از ما بهتران دارد ، نیا
خولی و شمر و سنان دارد ، نیا
مردمان بد دهان دارد ، نیا
حرمله تیر و کمان دارد ، نیا
به سپیدی ها اشاره می کند
حنجری را پاره پاره می کند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد ، اینجا محشری ست
وعده ی سوغات این ها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعل های تازه دارند آه آه
شاعر: #محمد_فردوسي
#کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی
#کانال_قرار_نوکری
🔻🔻🔻🔻🔻
🆔@ghararenokary