این غزل های پیاپی که تو را کم دارد..
شاعرش زُل زده بر پنجره، ماتم دارد..
شاعرش مرد غریبی ست که با رفتنِ تو..
رَختِ مشکی به تَنش کرده، مُحرَّم دارد..
رفتنت تلخ ترین حادثه ی تقویم است..
مژه ام در غمِ این حادثه شبنم دارد..
تا به کی حسرتِ دیدارِ تو را ندبه کنم؟
مثلِ یک جمعه ی دلگیر که ماتم دارد..
"آخرین شعر"، برای تو که دورم از تو..
شاعری زُل زده بر پنجره ُو غم دارد..
⚘️ ابوذر اسدالله پور⚘️
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود
دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان می بافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است
⚘️ سوگل مشایخی ⚘️
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که میرفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضهخوان گفت که در باد پریشان شده مویش
آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا که شکستند سبویش
روضهخوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد
روضهخوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
⚘️ مهدی جهاندار ⚘️
نقاش: ⚘️ حسن روح الامین ⚘️
دستی که طرح چشم تو را مست می کشید
صد آسمان ستاره از این دست می کشید
دست هزار عاطفه در کارگاه عشق
هر جلوه را به نام تو دربست می کشید
عاشق ترین، قشنگ ترین، با وفا ترین
انگار هرچه درخور عشق است می کشید
اما... کنار علقمه دستان روزگار
تصویر یک شجاعت بی دست می کشید
مشک پر آب، چشم مرا ریخت بر زمین
تیری که خصم خونی بدمست می کشید
خون می گرفت صورت عباس و او، هنوز
شرمنده کز برادر خود دست می کشید
⚘️حسین دارند ⚘️
نقاش: ⚘️ حسن روح الامین ⚘️