مستی نه از پیاله، نه از خم شروع شد
از جادهی سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد
⚘️ فاضل نظری ⚘️
در این دریا، چه میجویند ماهیهای سرگردان
مرا آزاد میخواهی؟ به تنگ خویش برگردان
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان
دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟
خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان
من از سرمایه عالم همین یک "قلب" را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
⚘️فاضل نظری⚘️
رنگ چشمان تو زیباست... دلم می لرزد
وسعتش آبیِ دریاست... دلم می لرزد
عهد کردم به کسی دل نسپارم... اما
فرصتِ چشمِ تو غوغاست... دلم می لرزد
بی تو احوال دلم ملتهب و آشوب است
قهر تو آخر دنیاست... دلم می لرزد
شعر، اقرار به تنها شدنِ یک مَرد است
مثل یک بید که تنهاست... دلم می لرزد
حال یک لحظه نگاهِ تو دلم را لرزاند
چقَدَر چشمِ تو زیباست... دلم می لرزد
⚘️ابوذر اسدالله پور⚘️
شب وصال.mp3
2.49M
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
شعر: ⚘️ سعدی ⚘️
آواز: ⚘️ محمدرضا شجریان ⚘️
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
⚘️ سید حمیدرضا برقعی ⚘️
چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود
تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود
دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر
راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود
توی این صفحه؛ بساط چایی مادربزرگ ...
عشق گاهی در دل یک استکان جا می شود...
می شماری تا ده و دیگر کسی دور تو نیست
چشم را وا می کنی و گرگ پیدا می شود
این تویی طفلی که گم کرده ست راه خانه را
می گریزد؛ هی زمین می افتد و پا می شود
گاه باید چشم بست و مثل یک کودک گریست
چیست چاره؟ لااقل آدم دلش وا می شود
تو همان طفلی که نقاشیش کفتر بود و بام
و دلت این روزها تنگ است،آیا می شود؟؟
⚘️ حسن بیاناتی ⚘️
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مباداست!
⚘️ قیصر امین پور ⚘️
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم
من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست
که با وجود تو دعوی کند که من هستم
⚘️ سعدی ⚘️
احساس می کنم که ز اصلم جدا شدم
از دوست دل بریده ام و بی وفا شدم
دلبسته ی کسی نبوده ام و نیستم...
احساس می کنم که کمی مبتلا شدم
از دست بی وفایی ِ دنیا دلم گرفت
درگیر این خرابه ی رسوا چرا شدم؟
هی زخم می زند این روزگارِ بد مرام
کشتی شکسته ی طوفانی از بلا شدم
گاهی برای حال خودم غصه می خورم
من با خودم غریبه بوده ام و آشنا شدم
⚘️ ابوذر اسدالله پور ⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﮼کُلِخَیْرٍفِیبَابِالْحُسِینْعَلیهِالْسَلام
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
⚘️ سید حسن حسینی ⚘️
رسیده ام به چه جایی... کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند
میان مایی و با ما غریبه ای... افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند
برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند
تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی شود که بیایی کسی چه می داند
کسی اگرچه نداند خدا که می داند
فقط معطل مایی کسی چه می داند
اگر صَحابه نباشد فرج که زوری نیست...
تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند
⚘️ کاظم بهمنی ⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نماز صبح و شبت سلام
و به نور در نسبت سلام
و به خال کنج لبت سلام
که نشسته با چه ملاحتی
به جمال وارث کوثری
به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری
چه شباهتی چه اصالتی
بلغ العلی به کمال تو
کشف الدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو
صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دو چشم تو از ازل
یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل
که چنین گرفته غرابتی
زد اگر کسی در خانه ات
دل ماست کرده بهانه ات
همه جا گرفته نشانه ات
به چه حسرتی به چه حالتی
نه مرا نبین رصدم نکن
و نظر به خوب و بدم نکن
تو که آستان سخاوتی
با نوای: ⚘️سید حجت بحرالعلومی طباطبایی⚘️
شاعر: ⚘️ قاسم صرافان⚘️
با همین دستانِ تَنگ و خالی ام
گاه گاهی غرق در خوشحالی ام
دلخوشی هایم همیشه ساده است
عاشق گُل های روی قالی ام
خسته از غوغای بی معنای شهر
بیقرار عطر و بوی شالی ام
با همین حالم پریشان میشوم
من اسیرِ این پریشانحالی ام
حال من خوب است اما با خودت
بهتر از هر روز دیگر عالی ام
⚘️ ابوذر اسدالله پور⚘️
@gharareshaerane
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پارهپاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال روبهراه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنهای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت
نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت
برای کشتن او زهر بیاثر میماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت...
⚘️ محسن حنیفی ⚘️
قَســم به چشم تو،
ڪه ڪور باد چشمانم
اگر به غیـر #تــــــو
با دیگری نظر دارم...
⚘️ حسین منزوی ⚘️
آرزو دارم که گر گل نیستم، خاری نباشم
باربردار ار ز دوشی نیستم، باری نباشم
گر نگشتم دوست با صاحبدلی، دشمن نگردم
بوستان بهر خلیل ار نیستم، ناری نباشم
نیست گر در آستینم دست بهر دستگیری
باری اندر آستین این و آن ماری نباشم
گر که نتوانم ستانم داد مظلومی ز ظالم
باز آن خواهم که همکار ستمکاری نباشم
گر نگشتم رحمتی بر خلق، زحمت هم نگردم
گر نمی جویم دلی از کس، دل آزاری نباشم
نیستم گر نوشدارویی برای دردمندی
نیز بر بی دست و پایی نیش جراری نباشم
گر پری بگشوده دارم همچو کبک کوهساری
طعنه زن بر خواری مرغ گرفتاری نباشم
⚘️ شمس لنگرودی ⚘️
کاسه آبی را به پشتم، مادرم پاشید و رفت
تا که برگردم شنیدم، از غمم نالید و رفت
دیده بودم خواب مادر را شب میلاد من
لحظه ای آمد کنارم، صورتم بوسید و رفت
قوم وخویشانم مکرر، این خبر را می دهند
مادرت درخواب ما، حال تو را پرسید و رفت
من به قربانت، که هرجا رفته ای یاد منی
یاد تو هر نیمه شب، روی مرا پوشید و رفت
شعر زیبایی به عشقش گفته بودم که ندید
آمد او، اما شبی بر شعر من بالید و رفت
⚘️ یوسـف محـقق ⚘️