بین نماز، وقت دعا گریه میکنی
با هر بهانه در همه جا گریه میکنی
در التهاب آهِ خودت آب میشوی
میسوزی و بدون صدا گریه میکنی
هر چند زهر، قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه میکنی
اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه میکنی
آبِ خوش از گلوی تو پایین نمیرود
با نالههای واعطشا گریه میکنی
با یاد روزهای اسارت چه میکشی؟
هر شب بدون چون و چرا گریه میکنی
با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه میکنی
هم پای نیزهها همهجا گریه کردهای
هم با تمام مرثیهها گریه میکنی
دیگر بس است «چشم ترت درد میکند»
از بس که غرق اشک عزا گریه میکنی
⚘️ یوسف رحیمی ⚘️
مادربزرگ عطر برنج شمال بود
کم بود نان سفره اش اما حلال بود
در دست های ظرف گل سرخی اش مدام
یک قاچ سیب و چند پر پرتقال بود
یادش بخیر! آمدن از خانه ی عزیز
بی پاکت نخودچی و کشمش محال بود
با او همیشه قصه و سوغاتی و غزل
با او به قول ما نوه ها عشق و حال بود
غیر از علی نبرد به لب نام دیگری
پیشش پدربزگ، تمام و کمال بود
مادربزرگ پیش خدای بزرگ رفت
او مرد؟ این همیشه برایم سؤال بود
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
او هست، خواجه! شعر تو شاهدمثال بود
⚘️ علیرضا نورعلی پور ⚘️
در جهانی که همه لاف محبت دارند
نارفیقان و رفیقان دغل بسیارند
زندگی روی زمین سخت تر از قبل شده ست
همه از وضع کنونیِ زمین بیزارند
هر کسی یار کسی در پی آزار کسی
عشقبازان چنین مستحق پیکارند
باید انگار به حال خودمان گریه کنیم
گریه هم عادت خوبیست اگر بگذارند
بهتر آن است به تنهایی خود خو بکنیم
در جهانی که همه لاف محبت دارند
⚘️ ابوذر اسداله پور ⚘️
قسم به نم نم باران که دوستت دارم
به اشک های خیابان که دوستت دارم
قسم به سعدی و حافظ، به منزوی، به قیصر
به شاعران پریشان که دوستت دارم
قسم به مجلس مادر، به کاسه ی شله زرد
به نذرهای فراوان که دوستت دارم
ورای فقه، ورای کلام، باور کن
ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم
قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم
به آیه آیه ی قرآن که دوستت دارم . . . !
⚘️ رضا احسان پور ⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
شاعر: ⚘️ هوشنگ ابتهاج (سایه) ⚘️
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
☘ پن: ناشنواست و پدرش روضهها رو برایش توضیح می دهد ☘
یک لحظه حتی چشم از من برنداری
من با نگاهت زنده ام باور نداری؟!
باور نداری پلکی از من چشم بردار
آن وقت می بینی مرا دیگر نداری
این غم که لبخند تو را با خود ندارم
سخت است آری سخت تر از هر نداری
پروانه ات بودم ولی از من پس از این
چیزی به جز یک مشت خاکستر نداری
با هر قدم پا می گذاری بر دل من
قربان لطفت! پای خود را برنداری
⚘️ سید محمد جواد شرافت ⚘️
از عشق تو هرجا که غزل دید غزل گفت
هر گاه دلش بهر تو لرزید ... غزل گفت
هر چند ز نادیدن او غم به دلت نیست
هر وقت دل از هجر تو نالید غزل گفت
در مدرسه حتی تو نرفتی ز خیالش ...
استاد از او هندسه پرسید غزل گفت
حالا شده لبخند تو دروازه ی شعرش
هر گاه که از شوق تو خندید غزل گفت
تک بیت غزل هاش شدی در همه ی عمر
از عشق تو هرجا که غزل دید غزل گفت
⚘️ محمد شفیعی بویینی ⚘️