#داستانک
روزی عایشه به حضور فاطمه زهراء علیها السلام وارد شد و دید که آن حضرت مشغول پختن حریره برای دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام میباشد.
و مقداری آرد و شیر و روغن داخل دیگ ریخته و آن را روی اجاقی که آتش زیر آن شعله ور بود قرار داده؛ و با انگشت خود، حریره داخل دیگ را در حالی که میجوشید و غُل غُل میکرد، به هم میزد و مخلوط مینمود.
عایشه با دیدن چنین صحنهای بُهت زده گشت و با حیرت و تعجّب، از منزل دختر پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله خارج شده و به سوی منزل پدرش، ابوبکر حرکت کرد. و چون به منزل پدرش وارد شد، گفت: ای پدر! هم اکنون جریان عجیبی را از فاطمه زهراء مشاهده کردم، که مرا به حیرت و تعجّب واداشته است. او را دیدم در حالی که دیگ حریره، روی اجاق آتش میجوشید، با انگشت خویش آنها را به هم میزد و مخلوط مینمود.
ابوبکر گفت: ای دخترم! این موضوع را مخفی و کتمان دار، مبادا کسی متوجّه شود، که این امر بسیار مهمّ و عظیم است.
ولی همین که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله از این جریان آگاه شد، بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، فرمود:
مردم از دیدن صحنه جریان دیگ و آتش تعجّب میکنند و آن را جریانی عظیم و غیر قابل قبول میپندارند.
و سپس افزود: سوگند به آن کسی که مرا به رسالت مبعوث کرده و به نبوّت خویش بر انگیخته است، باید بدانید که خداوند متعال آتش و حرارت آن را بر جسد فاطمه و بر خون و مو و تمام اجزاء بدنش حرام گردانیده است.
همانا فاطمه و شیعیانش (پیروان واقعی در عمل و گفتار) از حرارت آتش در أمان خواهند بود، و بلکه آتش و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها، همه و همه در طاعت فاطمه و نسل او یعنی؛ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میباشند. و همچنین جنّیان در رکاب آخرین فرزندش، امام زمان علیه السلام با مخالفان و ظالمان میجنگند. و در آن هنگام، زمین تمام برکات و گنجینهها و مخازنش را تسلیم مهدی موعود (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) خواهد نمود.
پس وای به حال کسی که در فضائل ومناقب بی شمار فاطمه شکّ کند، خداوند لعنت کند آن کسانی را که به هر عنوانی، کینه و دشمنی شوهرش، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را در دل دارند و امامت او و دیگر فرزندانش را نپذیرند و انکار کنند.
و در پایان افزود: بدانید و آگاه باشید که فاطمه علیها السلام در صحرای محشر بیش از دیگران شفاعت مینماید و شفاعتش پذیرفته و مقبول درگاه خداوند متعال قرار خواهد گرفت.
پینوشت:
1.الثاقب فی المناقب، ص۲۹۳
@gharargah313yaavar
━━━°✿•° ﷽ °•✿°━━━
#داستانک
*آزار توهینآمیز*
در یکی از روزهای آغاز آشکار شدن اسلام، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حالی که لباس پاکیزه پوشیده بودند، طبق معمول برای عبادت و دعوت مردم به اسلام، به کنار کعبه آمدند، مشرکان کینهتوز، [با بی شرمی تمام] شکمبهی شتری برداشته و به طرف آن حضرت افکندند...
همین موجب آلوده شدن لباس آن حضرت گردید، پیامبر(ص) با ناراحتی شدید نزد عمویشان ابوطالب آمده و فرمودند:
«یا عَمُّ کَیْفَ تَری حَسَبِی فِیکُمْ:
ای عمو! حسب (ارزش و موقعیت) مرا در نزد خود چگونه میبینی؟».
ابوطالب: «ای برادرزاده! مگر چه شده است؟»
پیامبر(ص) ماجرای گستاخی مشرکان را بازگو کردند.
ابوطالب برادرش حمزه را طلبید و شمشیر به دست گرفت و به حمزه فرمود: «شکمبه را بردار».
آنگاه ابوطالب و حمزه با پیامبر(ص) سه نفری نزد مشرکان که در کنار کعبه بودند رفتند، مشرکان ابوطالب را که دیدند آثار خشم را در چهرهاش خواندند، آنگاه ابوطالب به حمزه گفت: «شکمبه را بر سبیل همهی این مشرکان بمال»!
حمزه با کمال نترسی این دستور را اجرا کرد، آنگاه ابوطالب متوجّه پیامبر(ص) شد و گفت:
«یَابْنَ اِخِی هذا حَسَبُکَ فِینا:
«ای برادرزاده! این است موقعیّت تو در نزد ما.»
✓این داستان بیانگر شدّت لجاجت و برخورد مشرکان با اسلام و پیامبر(ص) است و اوج حمایت حضرت ابوطالب و حضرت حمزه دو عموی بزرگوار پیامبر(ص) از ایشان را نشان میدهد.
📜اصول کافی، ج ۱، ص ۴۴۹.
@gharargah313yaavar