.
🍃" در دوران کودکی با خودم به مراسمات رحلت می بردم . بچه ها ندیده عاشق امام شده بودند ، در نوجوانی کاروانی یا انفرادی با دوستان از روز قبل در حرم حاضر می شدند و تا آخر سخنرانی فرزند خلف حضرت امام روحالله (ره) حضرت امام خامنهای (مدظله)درحرم بودند وشاهد اتفاقات مراسم وتنش ها و...بوده .بعدا بی واسطه به ما تعریف می کردند.وهمیشه در ورودی تهران وخروجی آن به مرقد مطهر عرض ادب میکردند و فاتحه به امام و شهدا می فرستادند. وبعضا شبها درآن مکان مقدس همگی بیتوته می کردیم چون ما خود را مدیون امام و ملزم به پیروی و دفاع از آرمانهای ایشان می دانیم. شادی روح امام و شهدا صلوات. "
📍نقل از پدر گرامی شهید حسن مختارزاده .
#خاطره | #امام_خمینی(ره)
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
✨" [ حسن ] هر وقت می دید که دارم حدیث کساء میخونم ، میومد التماس دعا می گفت . . . "
📍نقل به مضمون از مادر گرامی شهید حسن عزیز.
#حدیث_کساء | #خاطره #شهید_حسن_مختارزاده
🌱 قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
🌸 به یاد این خاطره :
رفتم گل بخرم مثل همیشه گلبرگ وگل شب بو ومیخک می خواستم بخرم که تا یخچال رو گلفروش باز کرد ، این گل[ یه گل رز صورتی غیر از این عکس] افتاد بیرون فروشنده دوباره گذاشت تو دوباره افتاد بیرون دو سه بار این تکرار شد من گفتم آقا اونم بزارید ..
گفت خانم این گرون تره 40_50تومان هستش گفتم اشکال ندارد خودش می خواد
بیاد اینم بزارید
که اومد تو گلدون جا گرفت کنار مزار شهید .
• نقل از مادر گرامی شهید حسن مختارزاده.
📍عکس شهید ساخته شده با هوش مصنوعی.
#شهید_حسن_مختارزاده | #خاطره
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
1.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔸 همکار شهیدحسن طهرانی مقدم:
بيشتر مواقع وقتی آزمايشی را انجام میداديم، شهید طهرانی مقدم اين جمله . . .
#خاطره | #شهید_طهرانی_مقدم
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
♦️27 آبان سالروز شهادت شهيد مدافع حرم ، شهيد بابك نوري هريس♦️
#خاطــره
دوست شهید نوری:
یک روز قبل از سالگرد شهادت بابک بود.
هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتونستم خودم را به مراسم برسانم.
از این که کارهام پیچیده شده بود خیلی ناراحت بودم.
به خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد به مهمونیش برسم.
شب موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:
خیلی بی معرفتی ، دلت نمیخواهد من بیام؟باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی دوستت دارم هرچند ازت دلخورم.
توی همین فکر ها بودم که خوابم برد.
خواب بابک را دیدم:
بهت زده شده بودم زبانم بند امده بود.
بابک خونه ی ما بود.
میخندید میگفت: چرا ناراحتی؟!
گفتم:بابک همه فکر میکنن تو مردی.
گفت: نترس، اسیر شده بودم ازاد شدم.
با هیجان بغلش کرده بودم به خانوادم میگفتم: ببینید بابک نمرده.اسیر بوده.
بابک گفت: فردا بیا مهمونیم.
گفتم : چه مهمونی؟!
گفت: جشن سالگرد ازادیم.
گفتم : یعنی چی؟
گفت:جشن ازادیم از اسارت این دنیا.
بغضم گرفت شروع به گریه کردم.از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم.
با چشمام پر از اشک نماز صبح خوندم.
برخلاف انتظار تمام مشکلات حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به سالگرد بابک.
گفتم بابک خیلی مردی..
#سالروز_شهادت | #شهيد_بابك_نوري
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
✨ •فیلمی از شهید دانشمند هسته ایی مجید شهریاری و خاطراتی از ایشان 🥺•
#خاطره | #شهید_دکتر_مجید_شهریاری
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
🌸 يكی از دوستان شهید حسن آقا میگفتند :
° خیلی آدمِ لطیفی بود . . . °
#شهید_حسن_مختارزاده | #خاطره
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
✨ •مادر حسن آقا میگفتند(نقل به مضمون) :
وقتی [یه] رفتارش تغییر میکرد من متوجه میشدم که یک حدیث جدیدی خونده و یاد گرفته
( یعنی به اون حدیث که میشنیدن سعی
میکردن که عمل کنند ) ؛
میگفتند حواسشون به اطرافیانشون بود ؛
🔸عکس از مراسم وداع با پیکر شهید حرم مطهر حضرت معصومه س آذرماه ۱۴۰۱.
#خاطره | #شهید_حسن_مختارزاده
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
🌿• کافی بود بهش زنگ بزنی
بگی حسن اقا مخاطب داریم...
سریع خودشو میرسوند
تنها نه . . .
همراه خودش چند تا کمک مربی با
ماشین شخصی می آورد...
•جات خیلی خالیه حسن اقا❤️
#شهید_حسن_مختارزاده | #خاطره
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
✨🌸• اون اواخر شیفت شب بودم از بیمارستان آوردم خونه، کلاس داشت رفت.
من خوابیدم اومده بود از کلاسش و یه دفعه احساس کردم یکی پام رو میبوسه از خواب بیدار شدم گفتم: چی شده ؟
گفت: هیچ دارم پات رو ماساژ میدم.
رد گم کنی کرد به خیال خودش، و من به روم نیاوردم که فهمیدم ولی دلم لرزید با خودم گفتم: بچه ای که بخواد دست از این دنیا بکشه آخرین کس مادرش هستش...
• نقل از مادر گرامی شهید حسن مختارزاده.
#خاطره | #شهید_حسن_مختارزاده
#مادر_شهيد
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]
.
♦️ با حسن همیشه ما شاید می خندیدیم .خب طبیعتا با برخی مسائل روز شوخی میکردیم، می خندیدیم .تو هر شرایطی جمع رو به گپ و گفت و گو خنده می برد. . .
•نقل از دوست گرامی شهید حسن مختارزاده.
📷 تصویر با کیفیت شده عکسی از دوران نوجوانی شهید حسن مختارزاده❤️.
#خاطره | #شهید_حسن_مختارزاده
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]-
زمان:
حجم:
5.03M
.
♦️• |حسنهامادریند...| •
.
🎙گوینده:آقایامیناخگر
#دل_نوشته | #خاطره
#شهيد_حسن_مختارزاده
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]-