💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_یکم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،پرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم 😣 می دانستم از استرس زیاده
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..😭
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش😭
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@gharargaheemamhasan1
🔴 یکی از از شبهاتی که تو هفته دفاع مقدس منتشر میشه...
اینه که میگن:
رزمنده های هشت سال دفاع مقدستون
تربیت شده های شاه بودن
⏪باید بهشون بگیم شاهتون سه تا بچه داشت که دو تاشون خودکشی کردن و اون یکی هم شصت سالشه هنوز از مامانش پول تو جیبی میگیره...
لطفا کمتر لطیفه بگید...😐😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوروش پاشو سید ابراهیم با الواح برگشته 😂
کوروش نبودی ببینی...
🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد.👇👇
رفـاقـتهـایـتـانرا،
خطبہخط،کـلمہبہکلمہ
مـرورمـیـڪـنـیــم!
شـایـدفـھـمیـدیـم
رفاقتتانبھانہشھادتبود!
یاشھادتبھانہرفاقت(:💔
#شهید_جهاد_مغنیه
@gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترباشی اونم ۱۷ ساله،بسیجی وچادری هم باشی،بعد بشی اولین دختر بسیجی خلبان
آفرین به این تربیت
راستی طرفدارای ز.ز.آ اینو دیدن؟
@gharargaheemamhasan1
🍃🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم🍃🌸
غَزَلَم نابتَرین شِعرِ جَهان خواهَد بود
تو اَگر رِشتهے آغازِ ڪَلامَم باشی...
یا حی یا قیوم
با نام او دفتراولین چهارشنبه پاییز را میگشاییم.
سلام مولای ما ، مهدی جان
چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ...
چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ...
شکر خدا که در پناه شماییم ...
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
🌸سلام عزیزان
🧡صبح چهارشنبه تون سرشاراز
🌸لطف بی کران خدا
🧡الهی گل لبخند رو لباتون
🌸همیشگی باشه
🧡الهی عطر گلها
🌸دل آرای زندگیتون
🧡وشادی نقل لحظه هاتون باشه
🌸صبحتون زیبا
-642113792_-1937900112.mp3
7.27M
سینهزنی_از زیر قرآن رد شدم....
#هدیهبهفرزندانشهدا
#ویژههفتهدفاعمقدس
وآغاز سال تحصیلی جدید🌱
🎙سیدرضا نریمانی
•┈┈••••✾•🕊•✾•••┈┈•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_دوم
دیدم نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم ، وصل کردم به روضه ارباب..💔
نمی دانم کجابود ..
باید ماشین را عوض می کردیم.
دلیل تعویض ماشین راهم نمی دانم!😣
حاج آقا زود تراز ما پیاده شد.
جوانی دوید جلو ، حاج اقا را گرفت در بغل وناغافل به فارسی گفت:
((تسلیت می گم!))
نفهمیدم چی شد...
اصلا این نیرو از کجا امد که توانستم به دو خودم را برسانم پیش حاج اقا...
یک حلقه از اقایان دوره اش کرده بودند ..
پاهایش سست شد و نشست!
نمی دانم چطوراز بین نامحرمان رد شدم.
جلوی جمعیت یقه اش را گرفتم!
نگاهش را از من دزدید..
به جای دیگر نگاه می کرد ..
بادستم چانه اش را گرفتم وصورتش را اوردم طرف خودم!
برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم .
چه برسد به اینکه بخواهم داد بزنم ..
گفتم:((به من نگاه کنید!))
اشک هایش ریخت😭
پشت دستم خیس شد...
با گریه دادزدم:((مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی می گن؟))😭
اشکش را پاک کرد ..
باز به چشم هایم نگاه نکرد و گفت:((منم الان فهمیدم!))
نشستم کف خیابان ..
سرم را گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم😭😭
روضه خواندم ..
همان روضه ای که خودش درمسجد راس الحسین علیه السلام برایم خواند:
((من می روم ولی ، جانم کنار توست ..
تاسال های سال ، شمع مزار توست ..
عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان قدکمانم ..
نگرانم عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان مهربانم..!
#رمان_شهید_محمد_خانی✨
@gharargaheemamhasan1
🔴 زن، زندگیاش را داد تا ما آزاد باشیم
#دفاع_مقدس #شهیدانه
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
برای آگاهی بیشتر با ما همراه شوید✅
اینجا👇👇👇
@gharargaheemamhasan1