eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
31.1هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
14.9هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
🕊بسم رب الشهداوالصالحین 🕊 🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق قسمت پنجم: دیدار غیر منتظره 🌹نمی توانست به آ
🕊بسم رب الشهداوالصدیقین🕊 🌻زندگینامه قسمت ششم: غرورش اجازه نداد.... 🌹منوچهر و پدر نشسته بودند کنارهم و آهسته حرف می زدند. چوب بلندی را که پیدا کرده بود روی شانه اش گذاشت و بچه ها را صدا زد که با خودش ببرد کنار رودخانه... منوچهر هم رفت دنبالشان... بچه ها توی آب بازی می کردند... فرشته تکیه اش راداد به چوب روی سنگی نشست و دستش را برد توی آب ها... منوچهر رو به رویش دست به سینه ایستاد و گفت من می خواهم بروم پاوه یعنی هرجا نیاز باشد...نمی توانم راکد بمانم... 🌹فرشته گفت : خب نمانید!! گفت نمی دانم چه طور بگویم؟؟؟ دلش می خواست آدم ها حرف دلشان را رک بزنند... از طفره رفتن بدش می آمد، به خصوص اگر قراربود آن آدم شریک زندگیش باشد. باید بتواند غرورش را بشکند... گفت: پس اول بروید یاد بگیرید، بعد بیایید بگویید. 🌹منوچهر دستش را بین موهایش کشید. جوابی نداشت ... کمی ماند و رفت. 🌹پدرم بعد از آن چند بار پرسید "فرشته منوچهر به توحرفی زد؟؟ می گفتم نه راجع به چی ؟؟؟ می گفت هیچی همین جوری پرسیدم!!! ازپدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزند. پدرم خیلی دوستش داشت. به ش اعتماد داشت. حتی بعد از این که فهمید به من علاقه دارد باز اجازه می داد با هم برویم بیرون... می گفت من به چشم هام شک دارم ولی به منوچهر نه! 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صید طلا بدون داشتن ۲ دست! 🔹مت استوتزمن، ورزشکار پاراتیراندازی با کمان آمریکا با نتیجه ۱۴۹-۱۴۷ رقیب چینی‌اش را شکست داد و به مدال طلا رسید. معلولیت محدودیت نیست اگراراده وامیدداشته باشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا