عمل مقدس ماندگار است نه عمل بزرگ
🔺️ سپهبد قاسم سلیمانی، مهرماه سال گذشته:
سپاه سعی داشته همهی عملی که انجام میدهد مقدس باشد، نه عمل بزرگ. عمل بزرگ، عمل ماندگار نیست. اینکه ما عمل بزرگ را عمل استراتژیک مینامیم، خیلی در تاریخ بوده است، امّا اثر او بر یک قبیله، بر یک قوم و بر یک ملت است. اثر اسکندر بر یونان قدیم است، امّا از دید ملت ایران منفور است. اثر نادر بر یک دورهای از ایران قابل افتخار است، امّا بر ملت دیگری قابل تنفر است. ولی عمل مقدس، عمل امام حسین(ع) است که در آن خودخواهی، خودمحوری، جاهطلبی، خویشاوندپروری راه ندارد.
۹۸/۷/۸
#مکتب_حاج_قاسم #شهادت
@Jonbeshmoslem
♻️ امام زمان عج ، مضطر حقیقی می باشد .
✍امام باقر علیهالسلام فرمودند :
⬅️ به خدا سوگند که او [مهدی عج] #مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده میفرماید: «اَمَّن یجیبالمضطر اذا دعاه
و یکشف السؤ...»
📗 بحارالانوار ، ج ٥٢، ص ٣٤١
🌷 امام جعفرصادق (ع) در تفسیر آیه ۶۲ سوره نمل می فرماید:
🌤«امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و .....» آیا کسی هست که به فریاد بیچاره در وقت ناله اش جواب دهد و رفع نگرانیها را نماید ؛
⬅️ فرمود : این کلام در مورد #قائم وارد شده و اوست که هر لحظه خدا را می خواند برای دفع دشواری و به زودی پروردگار، وی را بر #کرسی اقتدار جهانی می نشاند.
الزام النواصب ، ص ۱۷۲
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
خدا امام زمان عج را سلامت بدار و در ظهورش تعجیل بفرما و ما را از سربازان واقعی آنحضرت قرار بده 🌸🌹🍃
💔
"گاهی رنج و زحمت نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست !
رنج 30 ساله امام سجاد (علیه السلام ) و رنج چندین ساله زینب کبری (سلام الله علیها ) از این گونه رنج هاست !
رنج بردند تا توانستند این خون را زنده نگهدارند ،
بعد از آن هم، ائمه اطهار ( علیهم السلام ) تا دوران غیبت این رنج را متحمل شدند.
👈 امروز ما همچنین وظیفه ای داریم.
#امام_خامنه_ای
#دفاع_مقدس
#آھ_اے_شھادت...
تربت قتله گاه امام حسین علیه السلام،هدیه شهید به مادرش...
محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند.
نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم.
توی خواب ديدم تو مسجد المهدي هستم و با دوتا عصا راه میروم.
پسرم محمد هم که شهید شده بود آنجا بود.
عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم.
بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جا، كلي بزرگ شديم
بعد گفت: مامان! چيه؟
گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم.
محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه شهید آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره).
گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما.
بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه اون هم خوب مي شه.
از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود...
آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود.
اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود.
مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد.
ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم.
شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (علیه السلام) رو مي ده.
بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده.
بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (علیه السلام) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده...
بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم.
بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان.
ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ...
اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم....
🌹صلی الله علیک یا سید و سالار شهیدان،یا اباعبدالله الحسین علیه السلام...🌹
📘به نقل از مادرشهيد محمد معماریان
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 نکته ها از گفته ها
🔸 "استاد فاطمی نیا"
🔹 موضوع:به دنبال فهم و ترقی باشیم،نه فقط ثواب!
#جریان_تحریف یعنی.....
کسی که تمام عمر کوخ نشین بود را کاخ نشین جلوه دهی
و
کسی که تمام عمر کاخ نشین بود را کوخ نشین
معرفی کنی
جنگ ،جنگ است ...
چه سخت باشد ، چه نرم ...
عده ای را با جسمشان می کُشند وعده ای را
با فرهنگشان ...
خواستند ریشه اسلام را بزنند ، بیشتر رشد کرد .
چندین سال است از شاخ و برگ ها شروع کرده اند ...
کمر بسته اند کل درخت را بسوزانند ، از
جنگ نرم #غافل نشوید ...
#جنگ_نرم_مرد_میخواهد
#بخشی_از_یادداشت_شهید_ححجی
#برگی_از_خاطرات_شهدا
✅ شهید ناشنوا و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت!
♦️ اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن،یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
#وصیت_نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
📚 به نقل از دوستان شهید
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#اربعین_امسال_با_شهدا
._._._._._._._._._._._