هرروز در گرمای مردادماه در ایوان خانه روستاییت می نشستی و تمام داراییت که انجیرهای باغچه کوچک روبروی اتاقت بود را با لهجه شیرینت به بچه های جهادی تعارف می زدی
تمام دغدغه ی بچه ها شده بود نگرانی که در چشمانت به خاطر تخریب وبازسازی اتاق ها وسرویس های خانه روستاییت موج می زد ...
گاهی سربچه ها داد می زدی و وقتی میخواستی صدایشان بزنی بهشان بچه افغانی می گفتی و گاهی ازته قلب پاک وخداییت برایشان دعا می کردی
یادش بخیر
چایی تعارف می زدی
اما وقتی درب قوری گل قرمزی ات را بر می داشتیم خبری از چایی نبود
یا وقتی برایمان خاطره می گفتی
نمی دانستی انقلاب شده وشاه پابه فرار گذاشته است
نمی دانستیم به حرف هایت بخندیم یا گریه کنیم
آلزایمرت دردی بود که بچه های جهادی نمی توانستندبرایش کاری کنند
#ننه_شعبون عزیز
دربهشت ما رو از آن دعاهای زیبایت دریغ نکنی...
#روحت_شاد
#جهادی_99
@gharargahghaem
💠قرارگاه جهادی حضرت قائم(عج)💠