eitaa logo
قرارگاه رهروان ولایت🇵🇸
329 دنبال‌کننده
897 عکس
455 ویدیو
8.6هزار فایل
.پل ارتباطی با خادم کانال @Sardarhajizadeh313
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ سلام الله علیها (صدام می‌کرد، نگاهم تو نگاش افتاد زمین که خورد، همه عالم به پاش افتاد امون ای دل....امون ای دل)۲ توی کوچه، میونِ اون همه نامرد خودش ایکاش، کمربندو رها می‌کرد بسوز ای دل...بسوز ای دل.... (بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت) ____________ مگه میشد، به آسونی رها از من؟ نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من امون ای دل.... امون ای دل *از علی جدا نمیشد...دنبال حیدر می دوید....یه چیزی نباید میگفتم ولی میگم... میگن زن اگر طبیعی وضع حمل کنه روز اول استراحت کنه...فردا کمکش کنند راه بره،براش خوبه...اما اگه یه زنی سقط کرد یه هفته بخوابه...زهرا بلند شد...دنبال حیدر می دوید....می دوید....* (بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت) مگه میشد، به آسونی رها از من؟ نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من امون ای دل.... امون ای دل ____________ "علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار "علی برگرد"، امون از این در و دیوار *علی برگرد....علی برگرد.... "علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار "علی برگرد"، امون از این در و دیوار امون ای دل.... امون ای دل (بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت) *روضمو خلاصه کنم...گذشت...گذشت....علی یه روزی یاد خاطرات میکرد...* ____________ بهم گفتن، به دیوار تکیه می‌داده بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده *من یه جمله بگم یا نه؟! یه بار میدونی کجا رو خاکا افتاد؟یه جا که خودش فرمود:آتش زبانه میکشید...صورت من میسوخت..."فَسَقَطتُ لِوجهی..."من با صورت زمین خوردم....یه بار دیگه هم که میدونید چی شد!که شاعر گفت: به هرجا مادری از شوق دست طفل خود گیرد در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را.... مادر بلند شو...‌* بهم گفتن، به دیوار تکیه می‌داده بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده امون ای دل.... امون ای دل بهم گفتن، نگاهش تار می‌دیده *دست عدو بزرگ تر از صورت من است...* بهم گفتن، نگاهش تار می‌دیده بهم گفتن، همه‌ش آزار می‌دیده امون ای دل...امون ای دل (بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت) ____________ *حالا میخوام از زبون بی بی بگم....اون شبی که علی اومد کنار بسترش...باهم شروع کردن گریه کردن...امیرالمومنین فرمود:چی شده؟!شروع کرد به تعریف کردن....* حسن دیده، برا اینها چه ها کردم چقد واسه، همین مردم دعا کردم امون ای دل...امون ای دل حسن دیده....توی کوچه زمین خوردم حسن دیده....چقد واسه علی مُردم امون ای دل، امون ای دل (امون ای دل... امون از غربت حیدر) *کجا رفتی؟!دیگه کسی جواب سلام من رو نمیدن....کجا رفتی؟!این مردم دیگه علی رو نمیخوان...کجا رفتی؟!که تا آخر عمر میگفت:خدا! من از اینا خسته ام...* ____________ دلم تنگه، برا اون طفل شیش ماهه دلم خونه، خدا از حالم آگاهه امون ای دل... امون ای دل خداحافظ، شبای غربت حیدر خداحافظ، مدینه شهر پیغمبر خداحافظ....خداحافظ.... (امون ای دل، امون از غربت حیدر) *یا زهرا اگر از الان به اسمت قسم بخورم که نگران زیارت اربعینم گزافه نگفتم....* سلام آقا ! که الان روبه روتونم من اینجامو.... زیارت نامه میخونم... حسین جااانم....حسین جاااانم.... *دلم کربلا میخواد....مدینه که رامون نمیدن...مجلس مادرتونه....خداروشکر که راهم دادن ولی خدایی هیچی دهه اول محرم نمیشه....* سلام آقا ! که الان روبه روتونم من اینجامو.... زیارت نامه میخونم... حسین جااانم....حسین جاااانم.... بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه قرار ماااا....شب جمعه حرم بااشه... شب های جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه آید به دشت کربلا آید به دشت نینوا گوید حسین من چه شد؟ بُنی....بنی....قتلوک....ذبحوک و من الماء منعوک.... دستتو به نشانه لبیک بلند کن....بلند بگو یا حسین.... شاعر: امیر رضا یزدانی •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
✨﷽✨ سلام الله علیها چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن *اگر میتونی براش گریه کنی بگو خدایا شکر...اگر میتونی براش بسوزی بگو:الحمدلله...اما اگه مثل من شدی بگو:چی کار کردی نمیتونم گریه کنم...امشب به چشمات التماس کن...بگو:یه عمری من به حرف تو گوش دادم امشب تو بیا به حرف من گوش بده....* چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بسازد تابوت عشق خود را... *آخه میدونید که:این آخریا نمیخندید....تنها باری که دیدند میخنده اون موقعی بود که دید تابوت براش درست کردند....من بگم این حرفا رو یا نه؟! باید یه معامله ای بکنم....بگم:یا صاحب الزمان! من به اینا کاری ندارم؛مجلس مادرته...هر جا مجلس مادر باشه،پسر دم در می ایسته....همه بهش تسلیت میگن...سرسلامتی میدن...مستمع روضه تو باش وگرنه این حرفا رو نباید زد....* چیزی نمانده اسماء... تا پرکشیدن من تا گریه های حیدر... تا خنده های دشمن چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بسازد تابوت عشق خود را... تا خم کند به گریه...این دفعه میخ ها را تا پهلویم مبادا... (آه از غم غریبی) *** چیزی نمانده اسماء... تا لحظه‌ای که آن دم آب روان بریزی... بر چهره ی کبودم چیزی نمانده اسماء...تا مرتضی بشوید آثار درب و دیوار با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد از دورِ زخمِ مسمار (آه از غم غریبی) *شما شنیدید کتاب صحیح بخاری مهم ترین کتاب اهل سنته...یه جمله ای داره... "و کان لعلی من الناس وجه حیاة فاطمه" تا فاطمه زنده بود علی در بین مردم یه آبرویی داشت...* (آه از غم غریبی) چیزی نمانده اسماء... تا لحظه‌ای که آن دم آب روان بریزی... بر چهره ی کبودم چیزی نمانده اسماء...تا مرتضی بشوید آثار درب و دیوار با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد از دورِ زخمِ مسمار (آه از غم غریبی) *** چیزی نمانده اسماء...تا نیمه های یک شب یک سو حسن به گریه...یک سو حسین و زینب *من همیشه با خودم میگم اون شبایی که بچه ها رو با هزار و یک زحمت میخوابوند امیرالمومنین؛نیمه های شب بلند میشد آروم آروم میرفت کنار قبر عزیزش.وقتی برمیگشت شاید بچه هاش بیدار بودند،همه یه گوشه ی خونه سر به دیوار گذاشتند. شاید امام حسن وقتی بابا از کنار قبر مادر برمیگشت،امیرالمومنین میدید هِی امام حسن مشت به دیوار میزنه.چرا؟زهرا جان!...* این کودکت چه دیده که هی زار میزند هی دست مشت کرده به دیوار میزند خودم دیدم که دشمن مادرم را....* چیزی نمانده اسماء...تا نیمه های یک شب یک سو حسن به گریه...یک سو حسین و زینب چیزی نمانده اسماء... تا مرتضی بگیرد تابوت من به شانه تا شرمگین سپارد ... امانت پدر را به دست او شبانه ... *مثل فرداشبی وقتی میخواست بی بی رو دفن کنه،امالی طوسی،امالی شیخ مفید هر دو روایت کردند.میگه"فَلَمّا نَفَدَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبْر" همچین که کار دفن تمام شد دست ها را به هم زد،خاک ها را به هم افشاند..."هاجَ بِهِ الحُزن..."غم و اندوه به قلبش هجوم آورد..." و اَرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَّیه..." علی شروع کرد باز هم های های گریه کردن. بعد شروع کرد با پیغمبر حرف زدن؛ امیرالمومنین به پیامبر عرضه داشت:" لَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعه..." یا رسول الله امانت برگردونده شد. نگفت:من امانت رو برگردوندم...شنیدید نوحه خونا میگن...جا داشت پیغمبر بگه اون دختری که من شب زفاف دست های مبارکش رو در دستان تو گذاشتم.گفتم:"یا علی! هذه ودیعةالله و ودیعة رسولِه" علی! این دختر، امانت خدا و پیغمبره. "فَاحفَظنی، وَاحْفَظِ الله فیها..." علی مراقب امانتم باش. پیغمبر که نمیگه این حرفو به علی.... ولی جا داشت اینو بگه به علی که علی! امانت من صورتش کبود بود ؟! حالا دست راستتو بلند کن به نشانه لبیک،ده مرتبه "یا زهرا..." شاعر: سیدمهدی سرخان •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein