- نیازمندانی که توهم بینیازی دارند...
#راه_ما | کافر نه خود را میشناسد و نه خدایش را. ایمان از حاصل جمع این دو علم است: خودشناسی و سپس خداشناسی. اینکه ما، جنس آدمیزادگان، محدودیم، پر از نیازیم، فقر ذاتی و همیشگی داریم، برای کافر خیلی روشن یا خیلی جدی نیست. در ارتباط با مسائل ملموس دنیوی، همگی، کافر و مومن، احساس نیاز داریم و این نیاز را با خدای خود مطرح میکنیم: «هنگامی که به انسان ناراحتی و بلائی میرسد چه بر پهلو خوابیده، و چه نشسته، و چه ایستاده باشد ما را به کمک میخواند...» اما پس از رفع نیاز «آن چنان راه خود را در پیش میگیرد که انگار ما - یعنی خدا - را برای دفع محنتی که بدو رسیده است به فریاد نخوانده است» [یونس ۱۲]!
ایرادی نیست. به وقت مشکلات و نیاز به کجا باید پناه برد؟! ایراد در تصور و توهم غلطی است که از خود داریم؛ فکر میکنیم فقر و نیاز ما آدمیزادگان همین مسائل ملموسِ عارضی است! حال آنکه فقر ما همیشگی و بنیادی است. ما برای همیشه و برای همهٔ لحظات و در همۀ حالات نیازمندیم. اگر به این مرحله از شناخت از خود نرسیم، روشن است که در تعامل با خدا نمکناشناسی میکنیم و بندگی گزینشی و موسمی داریم:
[كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَىٰ• أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ ] : «قطعاً انسانها سرکشی و تمرّد میآغازند. اگر خود را دارا و بینیاز ببینند». [علق ۶-۷]
این است انسانی که خودشناسی ندارد و توهم بینیازی میکند. «استغناء» تصویری است مبالغهآمیز از حس بینیازی. چون گمان میبرد مادامی که نیاز و فقر مادی ندارد، پس نیازی به تزکیهٔ روح و صفای باطن ندارد. مادامی که قوت و قدرت ظاهری دارد، به قوت روحی و معنوی نیازی نیست.
[يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ...] «ای مردم! شمایید که نیازمند خدائید...» [فاطر ۱۵]
نیازِ یکطرفۀ دائمی را مومن درک کرده است. برای همین پیام خدا را میپذیرد و دنبال میکند. برای همین همیشه و در همه حال، حال خوب یا بد، عرضۀ نیاز میکند، نیاز به دستگیری و هدایت، اخروی و مادّیاش. کافر اما عرضۀ نیازش برای همین امور دنیوی است و دیگر هیچ.