#سلام_بر_ابراهیم🕊
#متن_خاطره
🌷 بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچهها، توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم.
📚 شهید ابراهیم هادی،
کتــاب سلام بر ابراهیم، ص۴۰
#رفیق_شهیدم_دعام_کن 🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گُلے که خاک خرابه مزار و تربت اوست
سه سالت که زینب اسیر همت اوست
#یازینب_کبری(س)
#دختر_ها_بابایی_اند
هدایت شده از شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
« بِسْمِاللّٰھالْنُور♥️»
بر دلم ، گرد غمی ریخته از دوریِ تو
که به صد ابرِ پر اشك ، دلم وا نمیشود .
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
ــــــ
لطفی ست که می کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جایِ غم توست . .(: