eitaa logo
شَهید ابراهيم هاٰدی...C᭄
7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم♥! این راهرگز فراموش نکنید تاخود را نسازیم وتغییرندهیم ، جامعه ساخته نمی‌شود . ــ شهید ابراهیم هادی ــــ 8600...✈️...8700
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚شکست قهرمانانه❤️ 💚ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي❤️ 💚 براي او تعريف ديگه اي داشت❤️ 💚چگونه با وجود حریف از پا آسیب دیده در کشتی شکست خورد؟❤️ 💚ابراهیم در اوج آمادگی مسابقات ۷۴ کیلو❤️ 💚قهرمان مسابقات ارتشهاي جهان حریف ابراهیم❤️ 💚پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاي سکوها در مسابقه ابراهیم با حریفش❤️ 💚ابراهیم سه اخطاره شد و باخت❤️ 💚حريف ابراهيم با پیروزی خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد❤️ 🌟در مقر ســپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: (ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي) 🍂به کار ابراهيم فکر مي کردم. اينطور گذشت کردن، اصلا با جور در نمي ياد!با خودم فکر مي ِ کردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
پدر در حالی عرق سردی بر پیشانی اش نسشته بود سراسیمه خودش را از دالان داخل حیاط گذاشت دستانش می لرزید زیر لب زمزمه کرو حاج آقا را گرفتند ...😱 مادر در حالی که با دو دست به صورتش کوبید وای خدایا 😢 پدر خودش را به سمت حوض رساند شیر آب را باز کرد ، آب سردی به صورتش زد رنگ صورتش در حالی که تغییر کرده بود به حالت اول بازگشت مادر زمزمه کرد آقا حالا چیکار کنیم حاج آقا خیلی به گردن ما حق دارد .. پدر در حالی که دستانش را بر سنگ های کنار حوض حائل کرده بود بلند شد و با صدای ملایم کاری نمی توان کرد دستور رضا خان هست که هر روحانی موظف به تبیلغ کشف حجاب هست و اگر چنین نکند دستگیر می شود بلند شدم به سمت مطبخ رفتم در حالی که سعی کردم خودم را با کار های خانه مشغول کنم تا فکرم کمی آرام شود ، طاقت نیاوردم از مطبخ خارج شدم و به سمت پله ها دویدم وارد اتاق شدم نگاهی گذار به اتاق انداختم ، فرش قرمز رنگ که پرتوی خورشید روی آن نور افشانی می کرد چادر قجری هم به میخ کنار در آویزان شده بود چادر را روی سرم مرتب کردم به سمت حیاط دویدم مادر در حالی با صدای بلند کجا زهرا سادات 🌿 همان طور که وارد دالان شدم با صدای بلندی میرم خونه حاج آقا در حیاط را با احتیاط باز کردم نگاهی گذرا به کوچه انداختم کوچه آرام بدون هیچ گونه شلوغی بود عجیب بود کوچه هر روز با صدای بازی بچه ها پر می شد عرق سردی بر پیشانی ام نشست قدم هایم را جلو گداشتم چند نفس عمیق کشیدم فقط چند دقیقه گذشت گه خودم را وسط کوچه دیدم که ناگهان نفس را در سینه حبس کردم رنگ از چهره ام پرید و... نویسنده : تمنا🌺
4 برگزار می شود و همه ی فامیل دورهم جمع می شوند و کف امشب مراسم حنابدان دست عروس و داماد حنا می گذارند شب خانه عمو رفتیم مهمان ها در حیاط جمع شده بودند داخل اتاق رفتیم دو صندلی گذاشته بودند و سینی بزرگی که با حنابا تزئین آماده کردند همه خیلی شاد ، خوشحال بودند بعضی از زن ها کل می کشیدند و بعضی شعر ها ترانه های محلی می خوانند بعد از نیم ساعت صدای کل و دست خیلی زیاد شد و عروس خانم همراه با آقا داماد داخل خانه آمدند 4 (َحنابَندان یکی از آداب و رسوم عروسی در نزد اقوام ایرانی است. حنابندان آیینی سنتی است که یک یا دو روز پیش از عروسی در خانه پدر و مادر عروس و با حضور دوستان و خویشان برگزار میشود و مهمانان برای خانواده عروس پول یا هدیه های دیگر میآورند. در گذشته دست و پای عروس را حنا میبستند، ولی امروزه گاه به گذاشتن خال حنایی بر کف دست عروس بسنده میشود) بعد از نشستن عروس داماد در کنار هم یکی از بزرگتر ها جلو آمدند و کمی حنا برداشت و در دست عروس گذاشت همه کل کشیدند، دست زدند بعد از چند ساعت مراسم حنا بندان تمام شد خانواده ی عروس وداماد باید خودشان را برای مراسم فردا شب آماده کنند فردا تعطیل بود چون روز( عید والدت پیامبر )صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم وکار های خانه را انجام دادم و بعد از خوردن صبحانه به خانه عمویم رفتمدر حیاط دیگ بزرگ غذا بر روی آتش گذاشته بود واطرافش را با آجر مانند اجاق درست کرده بودند داخل اتاق رفتم همه در تکاپو بودند و داشتند همه جا را تمیزمی کردند بخصوص اتاق عروس و داماد را آماده کردند من هم به آشپز خانه رفتم جعبه های شیرینی را برداشتم و در سینی چیدم بعد از این کار به حیاط رفتم و کمی جارو کردم تا شب حسابی کار کردم تا وقتی مهمان ها آمدند نویسنده : تمنا🌺 کپی حرام🦋