آخر سرِ این قرار ، بر می گردی
از برزخِ انتظار ، بر می گردی
تا کور شود هر آن که نتواند دید
من مطمئنم بهار ، بر می گردی !!
#محمد_مبشری
🌷 #امام_زمان_عج_آغاز_امامت
تسبيح زمين و آسمان: يا مهدي
ذکر همهی فرشتگان: يا مهدي
حالا که رسيده روز بيعت با عشق
لبيک بگو از دل و جان: يا مهدي
#یوسف_رحیمی
🌷 #امام_زمان_عج_آغاز_امامت
شادی و شعف به جای غم میآید
رحمت عوض ظلم و ستم میآید
ایکاش بگویند در این عید بزرگ
دارد پسر فاطمه هم میآید
#سیدمجتبی_شجاع
هر کسی با سر زلف تو قراری دارد
همه ایام دلش حال بهاری دارد
آن که دل کنده ز دنیا و تعلق هایش
مثل تو دلبر و دلدار و نگاری دارد
بیت بیتم همه بوی تو گرفته آقا
از همین است اگر شور و شعاری دارد
حاجت این است شود فیض شما شامل من
و بگویید که این نوکر عیاری دارد
آمدم مقصدم این است که نوکر باشم
نوکر دائمی آل پیمبر باشم
هفت اقلیم وجودم شده شیدایی تو
آسمان ها و زمین محو دل آرایی تو
گر چه آن عارض یوسف کش تو پنهان است
ولی این دل شده مجذوب به زیبایی تو
منم آن سائل بیچاره و درمانده و پست
به امید آمده ام بر در آقایی تو
آتشی هست در این سینه که وصفش نتوان
و دلم مشتعل از جلوه ی طاهایی تو
گره خورده است دل دلشدگان بر مویت
هست محراب دل خسته دلان ابرویت
صاحب معجزه ی حضرت موسی بازآ
زنده کن با نفست جان مسیحا بازآ
یوسف و حضرت یعقوب و تمامی رسل
همه صف بسته به امید تو آقا بازآ
سامرا , شهر مدینه , کاظمین و مشهد
شده دلتنگ بیا دلبر دل ها بازآ
کربلا , کوفه , نجف , مسجد سهله , مکه
همگی منتظرت ای گل طاها بازآ
جان هستی شده از هجر تو بی تاب بیا
تشنگانیم و تویی پاک تر از آب بیا
دست خالی مرا پر کن از احسان آقا
مکش از دست من خسته تو دامان آقا
همه ی آرزویم گوشه ی چشمی ز شماست
گوشه چشمی بنما جانب یاران آقا
حتم دارم که مرا راه دهی در بر خود
دوست دارم که شود هجر تو پایان آقا
دل من مثل کویر است و عطشناک شده
لطف کن بر دل من عشق بباران آقا
پسر حضرت نرجس بده در راه خدا
تو به داد دل من رس بده در راه خدا
#محمد_مبشری
#امام_زمان_عج
بر ما مپوشان دیگر آن ماه جمالت را
ایکاش می دادی نشان عزّ و جلالت را
بگشای بر روی سر معشوق بالت را
لحظه شماری می کنم روز وصالت را
#اصغرچرمی
#آغازامامت_حضرت_مهدی_عج
#حضرت_صاحب_الزمان_عج
بر دشت و دمن نسیم دیدار وزید
هنگام شکفتن گل یاس رسید
بر منتظران بگو که خواهد آمد
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
#اصغرچرمی
...
درودم به فردوسی پاکزاد
که ده قرنِ گیتی نظیرش نزاد
خداوندگارِ سخن یاد باد
روانش به خُلدِ برین شاد باد
چنین گفت استادِ والای طوس
که بر خامه او منم دست بوس
"چو ایران نباشد تنِ من نباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد "
الان ای سخن سنج والاتبار
که ایران ز نامت کند افتخار
دمی لعلِ لب را زِ هم باز کن
کلامی تر و تازه آغاز کن
برایم ز ایرانِ جاوید گوی
ز پیکار و از بیم و امید گوی
ز گیو و ز گودرز و بیژن بگو
ز دستان و سام و تهمتن بگو
بگو بهرم از عرصه ی کار زار
ز روئین تنی همچو اسفندیار
سخن سر کن از کاوه دادخواه
که از فرقِ ضحاک گیرد کلاه
برایم ز بازوی آرش بگو
ز دامانِ پاک سیاوش بگو
کنون ای به شهرِ سخن نامور
که بنهاده ای بر سرِ خشت سر
نگر نکته سنجانِ این روزگار
درودت نمایند یکسر نثار
تو از نظم ، کاخی بر افراختی
اساس و پِیَش نیک پرداختی
چه کاخی که سر بر کشد بر سپهر
چه قصری که فانوس آن ماه و مهر
تو دیرِّ معانی همه سُفته ای
به لفظ گهربار خود گفته ای
" هر آنکس که دارد هُش و رأی و دین
پس از مرگ ، بر من کند آفرین "
#محمد_مبشری
#محمّد_مبشّری
#محمد_مبشر
ای حجت ذات سرمدی یا مهدی
ای نوگل باغ احمدی یا مهدی
آغاز امامتت شده ست آقا جان
ای تازه گل محمدی یا مهدی
محمد مبشری
ای حریم حرمت مهد ولا ، مهدی جان
آخرین حجت دین ، سر خدا ، مهدی جان
پرده از رخ تو بیفکن که جهان منتظر است
از پس پرده ی غیبت به درآ، مهدی جان
محمد مبشری
جان چه ارزد که فدای تو شود ، یا مهدی
سرمه خاک کف پای تو شود ، یا مهدي
یک نظر گر فکنی بر من بیچاره ز مهر
جان به قربان رضای تو شود یا مهدی
محمد مبشری