امام حسن مجتبی(ع)-ولادت
مرغ روحم یکه تازی می کند
با دل سرگشته بازی می کند
پر گشوده از درون تا به برون
تا سراید شرح شوق در درون
تا بگوید ز اشتیاق وافرم
وز من و دلدادگی بر دلبرم
گوید از حال من و توصیف یار
ازطلوع روی دل جوی نگار
آینه بندان، چراغان هستی است
شب شب شور و سرور و مستی است
آسمان را نور افشانی کنید
دل مهیا بهر مهمانی کنید
خانه وحی است امشب غرق نور
می رسد بر گوش آوای سرور
شب شب دل های شیدایی شده
خانه زهرا تماشایی شده
دیده ها محو تماشا گشته است
محو روی طفل مولا گشته است
نور می تابد به اقصای زمین
از سوی بیت امیرالمومنین
از زمین و آسمان آید ندا
چشم تو روشن علی مرتضی
ماه در ماه ضیافت شد پدید
حضرت حُسنْ آفرین حُسن آفرید
چهارمین معصوم و دوم مقتداست
هدیه ارزندهٔ ماه خداست
حُسن رویش را ندارد آفتاب
جذبه می گیرد ز رویش ماهتاب
حُسن او حُسن خدایش را نشان
سَید جمله جوانان جنان
حُسن خلقش هم چنان پیغمبر است
جذبه چشمش به سان حیدر است
از سراپایش رسد بوی خدا
از شمیم دل کشش پر شد فضا
نور رویش نور وجه اللهی است
مستمندش صد کریم طایی است
برق شادی تابد از آیینه ها
دیدنی گشته سرای مرتضی
مهد نازش گشته آغوش رسول
ذکر لالایی به لب های بتول
کیست این دردانه پیغمبر است
اولین دل بند و پور حیدر است
کیست این که صاحب خلق نکوست
حاصل تزویج نور و نور اوست
کیست این بر ماسو الله مقتداست
سبز پوش اهل بیت مصطفاست
مثنویِ وصف او بی منتهاست
او کریم آل طه مجتباست
کیست او دار و ندار فاطمه
مونس شب های تار فاطمه
روشنی بخش دو چشم مادر است
راز دار رازهای مادر است
صبر را مقهور کرده صبر او
غربتش باشد عیان از قبر او
در غریبی کس چنان او نیست نیست
چون حسن تنهاترین سردار کیست؟
چشم ها از غربتش دریا بود
دیده گریان غمش زهرا بود
ماهی دریا بگرید بهر او
سایه بانی هم ندارد قبر او
کاش چون شمع مزارش می شدم
در بقیع شب زنده دارش می شدم
کاش با مژگان چشم و اشک ها
آب و جارو می زدم صحن ورا
بهر هر کس غم گساری یا حسن
در مدینه سفره داری یا حسن
مستمند یک نگاهم کن نگاه
بشنو از دل سوز و آهم سوز و آه
رو به سوی تو برم دست نیاز
خانهٔ تو هم چنان باز است باز
من فقیر و تو کریمی مجتبی
مشکل آوردم برت مشکل گشا
دست هایت صد گره وا میکند
دست تو والله غوفا می کند
مجید رجبی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت
آماده شد سفره، كرم، خِیل گداها
می آید امشب واژه واژه رمز دریا
مهمان ویژه آمده بر سفره ی ما
مهمان نباشد میزبان عرش اعلا
امشب صفا می بارد از دست كریمی
باید بخوانم یاعلیُّ یا عظیمی
می بارد از دست خدا باران رحمت
آرام می آید صدای پای حیرت
دنیا ندیده جلوه ای با این ابهّت
خورشید آورده ست دامان رسالت
امشب خدا آقای دیگر آفریده ست
یعنی كه حیدر بهر حیدر آفریده ست
امشب می و می خانه و پیمانه جور است
امشب شراب عاشقان یك كاسه نور است
امشب زمین و آسمان غرق سرور است
چون كاروان یار در حال عبور است
امشب دوباره حضرت موسی به نیل است
سر دسته ی مستان امشب جبرئیل است
پر شورتر از موج دریاهاست این عشق
آرام تر از صحنه ی صحراست این عشق
در امتداد ذكر یا زهراست این عشق
بین تمام عشق ها آقاست این عشق
این عشق، عشق مجتبی ماه زمین است
آیینه ی عشق امیرالمومنین است
ای منتهای آرزوی دردمندان
تنها كریم دست های مستمندان
روشن ترین مهتاب قلب تار دوران
باران ترین خورشید، ای هم پای باران
بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم
وقتش رسیده با تو حرفم را بگویم
آیینه دار وجه ختم المرسَلینی
ماه سماواتیّ و خورشید زمینی
خیر الاَنامی تو ، مُعزُّ المُومنینی
مجنون ترین لیلای رَبُّ العالمینی
در صحنه های عشق تنها تك سواری
تو مثل مادر، مثل بابا تا نداری
تا آمدی شام علی رنگ سحر شد
آغوش حیدر سجده گاه صد قمر شد
تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد
زهرا دگر مادر شد و حیدر پدر شد
در بیستون عشق تا تكثیر گشتی
با جمع زهرا و علی تعبیر گشتی
بر روی دستان پیمبر چان گرفتی
چون ابر بودی، رخصت باران گرفتی
ﺷﺄن نزول سوره ی انسان گرفتی
تو زندگی از لؤلؤ و مرجان گرفتی
تو اولین ایجاد یك وصل مطهّر
اَلحق كه مروارید زهراییّ و حیدر
ناز نگاه مهربان تو چه زیباست
جغرافیای چشم هایت رو به دریاست
مهتاب از آیینه ی روی تو پیداست
لالایی خواب تو با امّ ابیهاست
ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان
یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان
من با گداییّ تو آقا خو گرفتم
بی آبرو بودم كه رنگ و بو گرفتم
با غصه هایم در بغل زانو گرفتم
از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم
با این كه بد بودم مرا كردی غلامت
آقای بی مانند، قربان مرامت
تنهاترین سردار غربت، من فدایت
فخرم به عالم این بُوَد هستم گدایت
شاهم زمانی كه شوم خاك عبایت
ای كاش می بودم وَ می مُردم به پایت
هر آن چه دارم از تو دارم، كم ندارم
وقتی (اسیرت) می شوم، ماتم ندارم
حمید رمی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت
ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی
ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی
آیینه دار حضرت حیدر خوش آمدی
کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی
از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد
لفظ ابوالحسن لقب بوتراب شد
خیلی بلند قرائت قرآن مکن پسر
در بین کوچه راه بندان مکن پسر
مجنون شهر را تو پریشان مکن پسر
لیلاترین، غمزه به آسمان مکن پسر
امشب دوباره راهی بیت و الحسن شدم
مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم
پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم
با تو به سر شده است غمِ بی نوائیم
از برکت دعای شما من خدائیم
با لطف توست اگر کربلائیم
گیریم مرد شامی آمده این جا نگاه کن
دست مرا بگیر مرا سر به راه کن
ما خانوادتاً همگی نوکر شما
تو خانوادتاً، مسیحا، گره گشا
من با قبیله ام، گدایان مجتبی
تو با عشیره ات، عزیزان قلب ما
یا ایها الکریم بده روزی مرا
هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا
یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم
با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم
صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم
بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم
در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس
شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بس
مرد جمل دلاوریت حیرت آورست
تکبیرهای حیدریت حیدر آورست
رزم آوری و برتریت حیرت آور است
با یک سپاه برابریت حیرت آورست
ختم به خیر قائله فرما اراده کن
آن فتنه را بگیر و ز اشتر پیاده کن
روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست؟
آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست؟
آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست؟
آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست؟
ای کوه صبر، حضرت سردار بی سپاه
من آه می کشم زغمت ... آه پشت آه
یاسر مسافر
امام حسن مجتبی(ع)-مدح
خدا را شکر نامت بر لب ماست
که نام تو صفای مکتب ماست
حسینت بر تو ما را رهنمون است
رسیدن بر تو اوج مذهب ماست
اگر اهل مناجات خدایی
نگاه تو صفای هر شب ماست
دو چشمت از گدا خسته نباشد
درت بر سائلان بسته نباشد
نبی هنگام دیدار تو، مدهوش
که دیدار تو از سر می برد هوش
بدیِ دیگران و خوبی خود
کنی با حُسن خلق خود فراموش
ادب سازی کنی، در کودکی هم
به نزد مرتضی هستی تو خاموش
بود عمری که از زهرا بخواهیم
کند ما را به راه تو کفن پوش
اگر از نام ثاراله مستیم
رهین لطف و احسان تو هستیم
تو قرآن کریم و راستینی
خداوند کرم روی زمینی
تمام سوره ی المومنونی
که فرزند امیرالمومنینی
ز تو کم خواستن نوعی گناه است
تو دست باز رب العالمینی
تو آنی که بدون شک بگویم
حسین و کربلا می آفرینی
تو با صلحی که اندر کوفه کردی
مسیر عشق را مکشوفه کردی
الا ای که به هر دوران غریبی
نشان تو بود جانان غریبی
معاویه تو را بهتر شناسد
که تو در لشگر یاران غریبی
زیارت نامه هم حتی نداری
قسم بر تربت ویران غریبی
امام دوم خانه نشینی
ز نامردی نامردان غریبی
تو کودک بودی و غربت کشیدی
تو مادر را به خاک کوچه دیدی
جواد حیدری
مام حسن مجتبی(ع)-مدح
ما را غلام کوی حسن آفریده اند
مبهوت و مات روی حسن آفریده اند
ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند
مست از خم و سبوی حسن آفریده اند
خورشید را به این همه نقش و نگارها
از طلعت نکوی حسن آفریده اند
روشن ز نور روی مهش گشته روزها
شب را اسیر موی حسن آفریده اند
آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت
گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند
از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین
مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند
میل نگاه هر چه گدایان شهر را
ولله سمت و سوی حسن آفریده اند
میلاد یعقوبی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت
رمضان نیمه ماه است امشب
چشم عشاق به راه است امشب
نوبت عاشقی و ختم غم است
صحبت از مرد كریم حرم است
عرش را غلغله و ولوله شد
شب مادر شدن فاطمه شد
وقت دیوانگی شعر من است
قافیه های دلم یا حسن است
راحم الطفل صغیر است حسن
رازق الشیخ كبیر است حسن
سفره دار رمضان های خدا
روزی ما به سر انگشت شما
هر شب عشق تو مرا یاری كرد
به نگاهت دلم افطاری كرد
همه جا پر شده از آقاییت
كوچه ها بند شد از زیباییت
دست و دل باز به وقت كرمی
پس چرا حضرت غم بی حرمی
كی شود بانگ اذانی آقا؟
برود از حرمت تا بالا
شنویم از حرمت این آوا
اشهد انّ علیاً مولا
حسن کردی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت
امشب مه صیـام به گردون قیـام کرد
بـا خنـده مـاه فاطمـه را احتـرام کرد
مـاه علـی ز مــاه الهــی ربــود دل
مـاه خـدا به مـاه محمّـد سـلام کرد
خوش مصرعی ست نقش جبین ستارگان
مـاه رسـول، جلوه بـه مـاه صیام کرد
خورشید و ماه و سلسلۀ اختران همه
زانو زدنـد در حـرم مـاه فاطمه
دیدار حُسن خالق سرمد مبارک است
قرآن به روی دست محمّد مبارک است
تکــرار آفتــاب جمــال محمّــدی
توحیـد را طلوع مجـدد مبارک است
میـلاد آفتــاب خـدا در مـه خدا
عید کریم آل محمّد مبارک است
ای شاهدان حسن! سر و جان فدا کنید
در بیت وحـی، سیـر جمـال خـدا کنید
امشب جمـال غیب خدا جلـوهگر شده
خورشید وحی، صاحب قرص قمر شده
امشب مقام وحی در آغوش فاطمه است
امشب عطا به شخص محمّد پسر شده
امشب ولادت پســر ختــم الانبیاست
امشب بزرگ مـرد دو عالـم پـدر شـده
این مجتباست، میـوۀ قلـب محمّد است
این جان عالمی به سر دست احمد است
چشم جهان به دست و عطا و کرامتش
آغـوش کبریـاست محـل اقــامتش
گلبوسههای سجده به پیشانیاش عیان
قـد قـامت الصلـوة بـه دیدار قامتش
ریحانه محمّـد و دردانۀ علـی
قدر و جـلال اوست گـواه امامتش
ختم رسل که وصف ورا بر لب آورد
حاشا که نام او به زبان بی وضو برد
آیـات وحـی بر دهنش بوسـه مـیزند
روح کلیـم بـر سخنش بوسـه مـیزند
حیدر گرفته در بغلش هم چو جان پاک
زهـرا به مصحف بدنش بوسـه میزند
یا رب چه دیدنیست زمانی که مصطفی
بر مـاه عـارض حسنش بوسـه میزند
همواره بـوده جـود و کـرم پایبست او
گل کرده بوسههای کرامت به دست او
خلق عظیم، نقش گلـی روی دامنش
لبخند دوستی زده بـر روی دشمنش
تا بـو کنـد گلـی ز گلستـان حِلـم او
رضوان گرفته چشم تماشا ز گلشنش
"یا محسنُ بحقِّ حسن" گفت بوالبشر
تا توبـه شـد قبول بدرگـاه ذوالمَنش
وقتی به خنده پاسخ دشمن دهد حسن
کی دست رد به سینۀ ما مینهد حسن؟!
اسلام متکی ست به صلح و قیام او
خیـزد فـروغ وحـی ز متـن کلام او
وقت قیام، هر نگهش نهضتی عظیم
وقت سکوت، هـر نـفس او پیـام او
در غربت مدینه جهادش سکوت و صبر
در نهضت حسیـن درخشیـد نـام او
حلم و حیا دو لالۀ خندان ز باغ اوست
چشم و چـراغ ما حرم بیچراغ اوست
ای یار ناشناس همه دوستان حسن!
دشمن به سفره کرمت میهمان حسن!
یک سفــره کـرامت تـو وسعـت زمیـن
یک مجلس ضیافت تو آسمان حسن!
تنهـا نشـد مدینــه نمکگیـر سفـرهات
بر کل کائنات تویی میزبـان حسن!
دست کـرامت تو همـان دست کبریاست
گلهای سفرهات همه آیات «هل اتی»ست
هر لالـه را ز لالـۀ حُسنـت روایتی
هر سطر از کتاب سکـوت تـو آیتی
آب بقـا بـه لعـل لـبت، تشنۀ دعـا
خضـر حیـات را تـو چـراغ هدایتی
ای مرکب تو دوش رسول خدا حسن!
از شانۀ رسـول بـه مـا هم عنایتی
احسان و جود، خاک ره توست یا حسن!
عالـم گـدای یک نگـه توست یا حسن!
تو در زمین و عرش خداوند جای توست
دلهای اهل دل همه صحن و سرای توست
صلح و قیام و صبـر و ثباتت نشان دهد
شهر مدینه صحنۀ کرب و بلای توست
بـا صبـر تـو قیــام حسینی، قیـام شـد
در جای جای کرب و بلا ردّ پای توست
مدح و ثنـای تـو شده پیوسته یا حسن
خرمای نخل«میثم» بیدست و پا، حسن!
استادغلامرضاسازگار
امام حسن مجتبی(ع)-مدح
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دل هامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
یوسف رحیمی
امام حسن(ع)-ولادت
حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفه ام، باز توان آمده است
به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری!
که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است
چه نشستی که درِ میکده ها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر
حال که صحبت مستی به میان آمده است
روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید
نمکِ سفره ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت
سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت
فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است
شب این شهر چنان روز منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت
رطب سفره افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک
با قدم های شما با برکت تر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند
بر در خانۀ ارباب کریم آمده اند
پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای من آلوده اگر
پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی، گر
ته صف یوسف دل باخته را می بینی
کوه کن می شوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی!
ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی
اولین سید آل علی و زهرایی
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوۀ عرشیِ پیغمبر ما بودی تو
لقب سبزترین نور برازندۀ توست
قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو
شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش
چون که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاه تو بُود
آخر عرش خدا، اول راه تو بود
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ طفلین تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیت سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی؟
قاب شد در نگهت چهره یاس نیلی
زده چشمان تو را برق شدید سیلی
محسن عرب خالقی
امام حسن مجتبی(ع)-میلاد
من و ماهی که سر تا سر خدایی ست
من و ماهی که پایان جدایی ست
من و مهمانی قرآن و عترت
که ثِقلیْن نبی در حق نمایی ست
نمی دانم چه کس کرده دعایم
که هر چه دارم از فیض دعایی ست
کنم تا این که جبران گذشته
وجودم طالب فیض و عطایی ست
توکل بر خدا کردم که گفتند
بیا امشب که عید مجتبایی ست
خدا باب کرم را باز کرده
گنه بخشی ز نو آغاز کرده
خدا تفسیر کوثر کرد امشب
عجب لطفی مقدر کرد امشب
به زهرا نام مادر را عطا کرد
گلی تقدیم حیدر کرد امشب
برای شرح اسم (یا کریمش)
به دنیا لطف دیگر کرد امشب
حسن را سفره دار خانۀ خود
خدا تا روز محشر کرد امشب
حسن آمد خدا مشعوف گردید
به احسان و کرم موصوف گردید
حسن را باید از قرآن شناسیم
به بطن و کهف و الرحمن شناسیم
حسن را باید از کوثر، نباء، نور
ز بسم الله تا پایان شناسیم
حسن که سوره ی المومنون است
که دارد دست پر احسان شناسیم
حسن که در جمل حیدرترین است
چو رعد و برق بر عدوان شناسیم
حسن را زینب کبری شناسد
نبی و حیدر و زهرا شناسد
نبی گوید لب خندان حسن جان!
زند بوسه بگوید جان حسن جان!
به لبخندی ملیح و مادرانه
بگوید بانوی قرآن حسن جان!
علی ما بین شکر حق تعالی
بگوید با دل شادان حسن جان!
ملایک همره جبریل گفتند
به قربان تو انس و جان حسن جان!
شده تسبیح و ذکر ما سوی الله
چه در ظاهر چه در پنهان حسن جان!
حسن جان ای حسن جان روزی ماست
که بِین ذکرها این ذکر احلاست
حسن بُشرای باغ مصطفی بود
که از ما قبل خلقت مجتبی بود
)و ما ادرک ما لیلة( شنیدی؟
حسن قدر شب قدر خدا بود
سحر با مادرش می رفت سجده
همیشه محرم خیر النسا بود
کنار مادر خود در مناجات
به هنگام قیامش روی پا بود
ورم می کرد پای امّ زینب
حسن هم ناظر آن صحنه ها بود
حسن که کو نگار دلبری بود
قسم بر روی ماهش مادری بود
حسن میخانه در میخانه دارد
دو صد مست به کف پیمانه دارد
همان که هر کسی که شد حسینی
ز لطف او دل دیوانه دارد
خودش فرمود: زوار حسینم
بداند پهلوی من خانه دارد
کریمی که هنوز اندر مدینه
عطا بر هر گدا مردانه دارد
به شهر مادرش که بی مزار است
حرم دارد؟ نه یک ویرانه دارد
الهی مرقدش را ما بسازیم
که تا محشر بر این خدمت بنازیم
جواد حیدری
امام حسن مجتبی(ع)-مدح
نور خدا نخله ى سینا، حسن
هوش ربا، از دل موسى حسن
نغمه ى داوود از او پر ز شور
راز شفا بخشى عیسى حسن
داد سلامش، ز ادب چون خلیل
كرد سلام آتش او را حسن
نوگل و ریحانه ى ختم رسل
شاخه ى پر سایه ى طوبى حسن
یاسمن سرو قد سبز پوش
سیم تن گلرخ زیبا حسن
بنده ى محبوب خدا مجتبى
روشنى دیده ى زهرا حسن
در صفت جود یدالله را
آیت كبرى، ید بیضا حسن
شاه جوانان بهشت برین
سبط نبى، فاطمه سیما، حسن
كفه ى شاهین ترازوى عشق
هست حسین بن على با حسن
هر دو به عرش عظمت گوشوار
سرخ حسین آمد و خضرا حسن
هر دو یكى، هر دو نكوتر ز خوب
چون حسنین اند دو همتا حسن
تا نشود این یك از آن، اشتباه
یاء حسین است در این جا حسن
گر نبود كوچكى سن و سال
نام حسین است به معنى حسن
فرق حسین است و حسن حرف یاء
این حسن است، آن دگرى یا حسن
من كه «حسان» این همه دارم گناه
كیست پناهم دهد الا حسن
حبیب الله چایچیان.حسان
امام حسن مجتبی(ع)-میلاد
ناگهان آسمان بهاری شد
عشق در کوچه ها جاری شد
نور ماه مدینه را تا دید
عرق شرم ماه جاری شد
عطر شوق ملک چکید از عرش
قطره قطره چه آبشاری شد
آسمان غرق بوسه اش می کرد
گونه هایش ستاره کاری شد
آسمان خنده کرد و خانهٔ وحی
از غم روزگار، عاری شد
روی پیشانی اش که چین افتاد
خم ابروش ذوالفقاری شد
چه صف کُفر را به هم می ریخت
بر دل کُفر، زخم کاری شد
لحظه ها ماندگار و زیبا بود
روزها مثل روزگاری شد . . .
. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد
و جهان غرق بی قراری شد
اسوۀ صبر بود و صلح و صفا
او خداوند بردباری شد
×××
زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لب های من غزل می ریخت
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زُحل می ریخت
آن کریمی که در پیالۀ دهر
هر چه می ریخت لم یَزل می ریخت
از همان کوچه ای که رد می شد
حُسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خصمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهرۀ اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلطاند
لرزه بر لشگر جمل می ریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت
×××
روی لب هایتان دعا دیدیم
در نگاه تو ما خدا دیدیم
ای کریمی که پشت خانۀ تو
مُلک لاهوت را گدا دیدیم
به خدا لحظه لحظه لطف تو را
تک تک ما تمام ما دیدیم
ای مقامت در آسمان بهشت
روی دوش نبی تو را دیدیم
با تو ما در میان خوف و رجا
جبرِ در اختیار را دیدیم
صبر گاهی حماسۀ مرد است
پشت صلح تو کربلا دیدیم
در نگاه تو یاس را عمری
خسته در بین کوچه ها دیدیم
سید حمیدرضابرقعی