eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
438 دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
193 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹 شهید ذاکری یادگار فضه و محمد، در آذر ماه سال ۱۳۵۰ در قشم پای به هستی نهاد. دوران ابتدایی را در دبستان بلال حبشی با موفقیت به پایان رساند و دوره دوم تحصیل را در مدرسه راهنمایی سید جمال الدین اسدآبادی قشم آغاز کرد. ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ درحالی که فقط ۱۹ ماه و ۱۸ روز از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذشت، رژیم بعث عراق، جنگ زمینی، هوایی و دریایی را به بهانه پایبند نبودن ایران به قرارداد الجزایر، به شکل رسمی شروع کرد. بسیاری از رزمندگان آن روز نوجوانانی ۱۶، ۱۷ ساله بودند که خود را برای کلاس‌های درس سال تحصیلی جدید آماده کرده بودند. شهید ذاکری قشمی نیز در حالیکه فقط ۱۵ سال داشت، برای رفتن به جبهه اقدام کرد، اما او را از بسیج بندر عباس برگرداندند. اما با تلاش بسیار پس از بازگشت برادرش از جبهه به جمع بسیجیان و رزمندگان پیوست. شهید ذاکری قشمی، در بارِ نخست به مدت سه ماه در جبهه ماند و سپس بازگشت. برای بار دوم در قالب کاروان سپاهیان محمد(ص) بزرگ پرچمدار اسلام به جبه ها اعزام شد. حسن در مصاحبه ای که با صدا سیما داشت به دانش‌آموزان این پیام را داد که باید در قبال خون شهدا احساس مسوولیت کنند و در برابر آن برای خدمت به انقلاب، وطن و خشکاندن ریشه ظلم و فساد تلاش کنند. قشمی برای سومین بار به عنوان تک تیرانداز گردان ۴۲۲ در عملیات کربلای ۵ به شلمچه اعزام شد. حسن در این عملیات در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله دشمن سرش شکافت و به شهادت رسید. بدن بی‌جان این شهید حدود یک ماه در پشت خاکریزهای دشمن قرار گرفته‌بود؛ تا اینکه با حمله رزمندگان، پیکرش به کشور باز می‌گردد. خانواده شهید ذاکری ۴۵ روز پس از شهادت، به دیدارش می‌روند و از این رو شناسایی جسد مشکل بود؛ اما نزدیکان وی به وسیله دستمالی که همیشه بر گردن داشت، پیکر را شناسایی می‌کنند. سر انجام پیکرش در بیست ودوم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ د ر جزیره قشم تشیع شد و در بهشت الزهرای جزیره به خاک سپرده شد. Irna.ir @gharibshahid 🌺🍃
🕊🍃 این شهید بزرگوار، شهریور ماه ۱۳۵۷ در روستای حسن آباد کردستان به دنیا آمد. در هفـت سالگی در دبستـــان حسن آباد شیوه نوشتن آموخت. سپس به روستای برخوردار رفت و تا سال دوم راهنمایی با جمعی از همکلاسی های خود مسافت طولانی راه دو روستا را با شوق و آرزومندی می پیمود و سرمای استخوان سوز زمستان را به جان می خرید تا عطش دانستن را در چشمه زلال دانایی سیراب سازد. اما بنیه ضعیف مالی و عدم توان تأمین کیف و کفش و کتاب مدرسه وی را مجبور به ترک تحصیل و مدد رساندن به پدر در امر کشاورزی کرد تا سفره خالی خانواده به نان و روزی حلال زیور یابد.   منوچهر مدت پنج سال در پایگاه مقاومت محل با عنوان بسیجی به اعتلای فرهنگ بسیج پرداخت و در مراسم ملی و مذهبی از اعضای فعال بسیـــج به شمار می آمــد. وی پرورده دامان مکتب تشیع و عاشق ائمه و ولایت بود و با پیروی از سیره رسول الله وقار را در حوادث و بلایا، تنعم را در قناعت، جوانمـــردی را در گذشت، ذلت را در دوستی حیات، لـــذت را در نـــوازش یتـــیم و تـــواضــع را در هم نسبتی با فقر می دانست. سرانجام زمانی که به زاهدان سفر میکرد در شامگاه ۲۵ اسفند ۱۳۸۴ در حادثه تروریستی تاسوکی به شهادت رسید. ✍هابیلیان @gharibshahid 🌺🍃