✍راوی که در لشکر عمرسعد بود میگوید:
یکمرتبه ما بچهای را دیدیم که سوار اسب شده و به سر خودش به جای کلاه خود یک عمامه بسته است و به پایش هم چکمه ای نیست، کفش معمولی است و بند یک کفشش هم باز بود و یادم نمیرود که پای چپش بود، و تعبیرش این است: «کانَّهُ فَلْقَةُ الْقَمَرِ» گویی این بچه پاره ای از ماه بود، اینقدر زیبا بود. همان راوی میگوید : قاسم که داشت میآمد، هنوز دانه های اشکش میریخت.
رسم بر این بود که افراد خودشان را معرفی میکردند که من کی هستم. همه متحیرند که این بچه کیست؟
همین که مقابل مردم ایستاد، فریادش بلند شد:
انْ تَنْکرونی فَا نَا ابْنُ الْحَسَن
سِبْطُ النَّبِی الْمُصْطَفَی الْمُؤْتَمَن
مردم! اگر مرا نمیشناسید، من پسر حسن بن علی بن ابیطالبم.
هذَا الْحُسَینُ کالاسیرِ الْمُرْتَهَن
بَینَ اناسٍ لا سُقوا صوبَ الْمَزَن
این مردی که اینجا میبینید و گرفتار شماست، عموی من حسین بن علی بن ابیطالب است.
جناب قاسم به میدان میرود. اباعبدالله اسب خودشان را حاضر کرده و [افسار آن را] به دست گرفتهاند و گویی منتظر فرصتی هستند که وظیفه خودشان را انجام بدهند.
من نمیدانم دیگر قلب اباعبدالله در آن وقت چه حالی داشت. منتظر است، منتظر صدای قاسم که ناگهان فریاد «یا عمّاه» قاسم بلند شد.
😭😭
راوی میگوید: ما نفهمیدیم که حسین با چه سرعتی سوار اسب شد و اسب را تاخت کرد. تعبیر او این است که مانند یک باز شکاری خودش را به صحنه جنگ رساند. نوشتهاند بعد از آنکه جناب قاسم از روی اسب به زمین افتاده بود در حدود دویست نفر دور بدن او بودند و یک نفر میخواست سر قاسم را از بدن جدا کند ولی هنگامی که دیدند اباعبدالله آمد، همه فرار کردند و همان کسی که به قصد قتل قاسم آمده بود، زیر دست و پای اسبان پایمال شد.
از بس که ترسیدند، رفیق خودشان را زیر سم اسبهای خودشان پایمال کردند. جمعیتْ زیاد، اسبها حرکت کردهاند، چشم چشم را نمیبیند.
به قول فردوسی:
ز سمّ ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
هیچ کس نمیداند که قضیه از چه قرار است. «وَ انْجَلَتِ الْغَبَرَةُ» همینکه غبارها نشست، حسین را دیدند که سر قاسم را به دامن گرفته است. درحالی که جناب قاسم آخرین لحظاتش را طی میکند و از شدت درد پاهایش را به زمین میکوبد (وَالْغُلامُ یفْحَصُ بِرِجْلَیهِ)
شنیدند که اباعبدالله چنین میگوید: «یعِزُّ وَاللهِ عَلی عَمِّک انْ تَدْعُوَهُ فَلاینْفَعُک صَوْتُهُ» پسر برادرم! چقدر بر من ناگوار است که تو فریاد کنی یا عمّاه، ولی عموی تو نتواند به تو پاسخ درستی بدهد؛ چقدر بر من ناگوار است که به بالین تو برسم اما نتوانم کاری برای تو انجام بدهم.
😭💔
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#الا_لعنت_الله_علی_القوم_الظالمین
#محرم
✍استاد شهید مرتضی مطهری
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️