eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
453 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
... تا یاد دارم ، زخم های مانده بر دلم و های انبار شده یکسال را جمع می کردم و به آنهاوعده می دادم تا بغض های به سکوت محکوم شده ، فریاد بزنند و هایم کمی تسکین دهد این دل خسته از آدم ها را من بودم و هیئت و خوش آمدید محفل . عاشق نبودم اما ندیدم کسی را راه ندهند گوشه ای می نشستم .روضه خوان، روضه می خواند و من برای درد هایم هق هق می کردم اما در ها دلم ارام شده بود آقاجانم، داشتم راه و رسم عاشقی را یاد می گرفتم.از ذکر های روضه خوان بغض می کردم و برای لالایی های دلم می شکست.. از و خواهرت که می خواند دست و پایم می لرزید. از رقیه سه ساله و که می خواند، دل ویران شده ام باز هم ویران می شد ارباب جانم دیری نپاید که هوای اتمسفر محرم درون ریه‌هایم جا بگیرند دلم تنگ شده برای لباس مشکی ام .برای بوی روضه . دلم تنگ شده تا دست هایم را روی های هیئت بکشم و دلم کمی آرام شود.. دلم برای ، برای سلام های پرشور برای زمزمه های تنگ شده.دلم برای و شمع های سوزان ....دلم برای نماز ظهر عاشورا ...آه.. اما امسال هیئت ها است. باید در خانه بمانم وبرای این روزهایم گریه کنم.دلم یک می خواهد تا فرو دهم این بغض پیچک شده در گلو را ارباب خوبم صدای پای محرمت به گوش می رسد. دل نگرانم تاب نیاورم غریبی محرمت را و شرمنده ام از روی ، خودت واسطه شو شاید این بار ما پای هایمان ماندیم.... ✍نویسنده: منتظر 🌐
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ نامش هم مرا یاد می اندازد ، اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است، مطمئن شدم خریدارش ، است.... هرچه از زندگیش خواندم ، به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم عشق به مادر ِ ارباب را، از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود ، فهمیدم گاهی کوچکترها، دل بزرگی دارند...به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌ استاد ، در آخرین روز ماموریتش ، مدال شهادت نصیبش شد. آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... دلم سوخت؛ وقتی ، فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است.گویی، ، سرنوشت فرزندان مادر است، چه باشند .چه . بازهم به رسم مادر، شهادتش ، غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها، به عنوان ، تیتر اول رسانه های خبر شد. رفیق ِشهید ِشاگردانش شد ، آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد .شاید در حضور ، از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت. و به نیت شهادت ، کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک، کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " شهید جان، تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛مدت هاست در ظلمت نفسی ، راه گم کرده ایم ، چشم های پر از گناهمان ، نابینای راه شده است، فانوس این روزهای سرگردانی باش.... ✍نویسنده : منتظر به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد: ۱ دی ۱۳۵۷ 📆تاریخ شهادت : ۳۰ دی ۱۳۹۰ 🥀 مزار: زهرا تهران . 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است. . زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند. هم نام الغربا است ‌. شاید هم آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد. قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم را بشنود. وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا بر پیشانی بست و به هیئت پیوست و راهی سوریه شد. حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به سست کند. نمی دانم از عمه سادات و بچه های چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم. اما، خواب ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر و ، سرش را از تن جدا کردند. و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است. ای خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس ات را نشانش ندهد. راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد. گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و که در یا بُنَیَّ گفت.. همان مادری که این روزها، خانه اش بوی میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست. ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن.. دعا کن حداقل شویم ما راه را گم کرده ایم... ✍نویسنده : منتظر به مناسبت شهادت مدافع حرم 📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶ 📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸ 🗺محل شهادت : دمشق سوریه 🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد 🌐
‍ ‍ 🍃 ردپای اشک های جامانده بر روی را که دنبال کنی و گوش هایت را بسپاری به صدای ناله ی جامانده های کاروان ، چشم هایت روشن می شود به ضریح . 🍃 همانجا که یادگاران ، آنرا مامن امن می دانند برای فرار از ظلمات دنیا و وضعیت قرمزش.بی شک های بسیاری این راه را رفته اند.شاید عده ای همچون من نام شهید برایشان غریبه باشد و او را نشناسند اما شناسنامه فرزندان مهر گمنامی خورده است. 🍃 بدنش راوی روزهای جنگ و تیر و بوده اما روحش از سرزمین جبهه تا حرم در جست و جوی شهادت بوده است. 🍃 عاقبت اش به واسطه خواهر ارباب امضا شد. شاید اشک هایش در روضه ها واسطه شدند شاید هم سفارش دوستان شهید ۵۲ بهشت زهرا بود که پهلویش را تیرها شکافتند و به آرزوی دیرینه اش رسید. 🍃 آه سردار، ، روضه پهلوی شکسته حضرت مادر را برایم تداعی کرد.چه بگویم از پیکرت که طعم اسارت چشید و چشم های همسرت که همچنان است تا خبری از تو برسد. 🍃 چه خوب شد که جاماند و حالا تنها یادگار و مرهم دلتنگی های همسر توست.امان از عصر عاشورا و انگشتری که چشم را گرفت و دل و ایمانش را برد... ✍️نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۱ شهریور ۱۳۴۲ 📅تاریخ شهادت : ۹ شهریور ۱۳۹۵ 🕊محل شهادت : حماه سوریه 🥀مزار شهید ( یادبود ) : بهشت زهرا(س) قطعه۲۹ ردیف ۱۹ شماره ۱۱
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🍃دانه دانه می روند و کم می شوند مثل تسبیح مادربزرگ. آرام آرام ذکر می گفت و دلش آرام می شد اما من نگران دانه های تسبیح بودم که کم می شدند و چیزی از آنها باقی نمی ماند. روزگار هم شبیه همان تسبیح مادربزرگ است. فرق ندارد دهه شصتی باشند یا هفتادی یا حتی ... 🍃در آزمون دنیا رو سفید می شوند و می روند و دل های شکسته بسیاری بدرقه راهشان می شود. اینکه باز هم قصه دیگری در راه است عجیب نیست اما تاریخ تولدِ جوان ۲۵ ساله لبنانی، داغ جاماندن را بر دلم تازه کرد. تنها چیزی که می توانست آقا علاء حسن خوشتیپ و خوش سیما را از دنیا و تعلقاتش جدا کند بود. عاشق بود و حسرت زیارت کربلا بر سر در قلبش جاخوش کرده بود. اما در عاشورای دفاع از حرم خواهر ارباب حاضر شد، شهید شد و به قافله ارباب پیوست... 🍃هنوز هم در باغ شهادت باز است. می توان مثل شهید علاء حسن نجمه، عاشق بود و خود را جایی در میان عکس های یا زندگی نامه هایشان پیدا کرد. دل کند از دنیا و اهلش و رفت. در تشییع پیکرش، دل شکسته مادرش بود و لباس سفیدی که وصیت کرده بود مادر بپوشد. مگر نهایت آرزوی یک مادر برای فرزندش، چیزی جز است و چه خوب عاقبت بخیر شد🕊 🍃حرفهای به جامانده از او برای خواهرش دنیای درس است و ، کاش کمی بیدار شوند به خواب رفتگان این دنیای پر از رنگ های فانتزی. هرروز قصه یک شهید، دلم را می لرزاند و من تا نهایت آرزوی" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة ً" پیش می روم اما به خود که می آیم پاهایم در غل و زنجیر گناه گرفتار است و دلم به تعلقات شیرین و کوچک دنیایی وابسته.... 🍃 نگاهی کن به ما که جاماندیم واسیر شدیم و بلاتکلیفیم. دردنیای گناه پیر شدیم دعایمان کن🤲 ✍نویسنده : منتظر 🌸به مناسبت سالروز (نام جهادی تراب الحسین) 📅تاریخ تولد : ۱٧ شهریور ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٧ مهر ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : لبنان_عدلون
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر... ✍نویسنده : منتظر 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : منتظر 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت : خانطومان
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃امروز می‌خواهم از بگویم که شهادتش مهر تایید بین و سنی شد. از برادران است وقتی فهمید خطر، مسلمانان سوریه را تهدید می‌کند و به کودک ها هم رحم نمی‌کند از خانواده اش گذشت و برای از مسلمانان راهی شد. جنگید و شهد نصیبش شد. 🍃پدرش در مراسم جوانش گفت: راضی ام به رضای و به فرزندم افتخار می‌کنم که شهید شد و شهادتش سبب شد بی اعتبار شود و همه فهمیدند که داعش فرقی بین شیعه و سنی نمی‌گذارد و هدفش نابودی است. 🍃حال از او یک باقی مانده که خانواده اش هایشان را آنجا تسکین می‌دهند. فرزندانش دور مزار پدر می‌گردند و شانه تک پسرش تکیه گاه بی قراری های دخترانش است. از عمر ۴ فرزند به یادگار مانده است که بی قراری های دخترانش برای با هیچ مرهمی آرام نمی‌یابد و اشک ها، شاهد قصه هست. 🍃عمر، یکی از اولین شهدای مدافع حرم اهل سنت است، به این می‌اندیشم که کشتی نجات در جریان است و هنوز هم می‌طلبد. ✍️نویسنده: منتظر 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۵ فروردین ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت:۳ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید: سیستان و بلوچستان 🕊محل شهادت: حلب ، سوریه