فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست
بیرون ز مکانی و مکان از تو پُر ست
👫♥️ @ghaseedak ♥️👫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو را دوست دارم ♥️
گوینده : #سامان_کجوری 🎙🌹
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
♥ @ghaseedak ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ
یکـی باشـہ
ولـش نکنــی ولـت نکنـہ
انقـد با هــــــــــم بمونین
تـا بمیــــرین ⛓🔗🤍
♥️ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
@ghaseedak
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ
خَم به اَبرو میبـری
جانم به قربانَت رَود
ناز مَکن جانِ دلم
دل را به یَغما میبری😍
@ghaseedak
بهترینم روز میلادت مبارک😍
باآرزوی بهترین ها برای تو ...😇
12 بهمن ماهی زیبای من🥰
@ghaseedak
نصف قلبم برای تو نصف دیگه شم فدای تو ولنتاینت مبارک قلب من ♥
#ولنتاین_مبارک❤️
@ghaseedak
🌷🌷🌷
✅ آشنایی با داروهای پرمصرف
💠 کاهش فشار خون :
👈 آتنولولول ، آملودیپین ، کاپتوپریل ، انالا پریل ، کلروتیازید ، دیلتیازم ، پروپرانولول ، پرازوسین ، متیل دوپا ، لازیکس
💠 ضد اضطراب :
👈 آلپرازولام ،کلر دیازپوکساید،کلونازپام
💠 ضد افسردگی :
👈 سیتا لوپرام ، ایمی پرامین ، هالو پریدول، نورتریپتیلین
💠 درد گوارشی :
👈 سایمتیدین ، رانیتیدین ، بلادونا ، کلینیدیوم سی ، امپرازول
💠 کاهش چربی خون :
👈 آترو استاتین ، سری واستادین ، جم فیبروزول
💠 اسهال و دل پیچه :
👈 بیسموت ، دیفنوکسیلات ، هیوسین
💠 ضد تشنج :
👈 کاربامازپین ، دیازپام ، فنو باربیتال
💠 حساسیت فصلی :
👈 لوراتادین ، آنتی هیستامین ، سیترزین
💠 آنتی بیوتیک :
👈 ایمی پنم ، سفازولین ، سفتریاکسون ، سفتازیدیم ، جنتامایسن ، پنی سیلین ها
💠 ضد خارش :
👈 کالامین سی ، پرو متازین ، آنتی هیستامین ها
💠 تنظیم ضربانات قلبی :
👈 پروپرانولول ، دیگوکسین
💠 ضد تهوع :
👈 پرومتازین ، دیمن هیدرامین ، ب 6 ، لوپرامید ، پلازیل ، بیسموت
💠 ضد سرفه :
👈 دیفن هیدرامین ، کتوتیفن ، اکسپکتورانت ، سیتریزین
💠 دیابت :
👈 گلی بن گلامید ، انسولین ، متفورمین
بفرستین تو گروهاتون 👏👌
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
دنبال کسی برید که پایهٔ کوه رفتنتون باشه، حاضر باشه باهاتون فلافل بخوره،
پیاده کلی مسیر رو قدم بزنه و آخر سر خسته و کوفته منتظر اتوبوس بشینه.
وگرنه دور دور با ماشینای گرون و غذا خوردن تو رستورانهای لوکس و کافه های لاکچری رو که همه پایهان!
کسی رو بخواید که خودتونو بخواد!
@ghaseedak
💟حکایت...
🍁مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
🍁یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
🍁میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
🍁و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
🍁چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
🍁چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
🍁در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
🍁هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
🍁چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
🍁لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
🍁تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
🍁تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
🍁اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
🍁هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
🍁صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
🍁در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
🍁تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
🍁مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
🍁و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
🍁چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
🍁در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸
@ghaseedak
🌱
#به عنوان کسی که چندین بار به آدما فرصت داده میگم
ذات انسان ها تغییر نمیکنه.
اگه هم تغییر کرد ، منفعتش ایجاب کرده که موقت تغییر کنه.
@ghaseedak