قاصدک
این مرد امشب میمیرد🌹❣ پارت– 398 _ ميشه اينقدر زنم زنم نكنى _ پس شماره رو بده _ برو بهت ز
این مرد امشب میمیرد🌹❣
پارت– ۳۹۹
دلم چنان لرزيد كه احساس كردم همين يك جمله اش ميتواند بارها و بارها مرا
هزار برابر قبل به جنون عشقش بيارايد!!
امشب در اوج دلتنگى و بى تابى آرامش خاصى خواهم داشت...
***
صبح براى رفتن به كانون آماده شدم سر كوچه در حال گرفتن تاكسى معين سر
راهم سبز شد پياده بود
با لبخند صبح بخير گفت كالفه گفتم
_ قراره هميشه و همه جا باشى از اين بعد اسيرم باز؟
چه قدر عوض شده بود عاشقى رام نشده بود كه حال رام شده بود
_ داروهاى جديدتو آوردم، بعدم حقمه بدونم زنم كجا كار ميكنه
_ معين باز كنترل كردناتو شروع كردى؟ رابطه ما تموم شده كى ميخواى اينو درك
كنى
در حالى كه به تاكسى اشاره كرد توقف كند گفت:
_ هيس زشته سوار شو
كالفه سوار شدم و در تمام طول مسير با حرص فقط از پنجره خيابان را نگريستم
از ديدن محل كارم هم تعجب كرد ولى تحسينم كرد و بعد از بدرقه ام رفت و باز دل
تنگ ترم كرد ، نميدانست براى كسى كه سالها تنهايى و بى كسى سهمش بوده است همين
چند جرعه محبت بد عادتى به بار مى آورد؟!
تمام ساعات كارى حواسم مثل يك كفتر جلد باز سمت بوم معين پريده بود
در باشگاه بودم كه نظافتچى وارد شد و جلوى بچه ها گفت:
خانم شوهرتون دم در منتظرتونن
چشم هاى بهت زده دختركانى كه نميدانستند ازدواج كرده ام به من دوخته شده بود
و بعدم دست جمعى به سمت پنجره هجوم بردند و هرچه سوت زدم بى فايده بود فقط
ميتوانستم جمل
اتشان را بشنوم
_ اوه له له اين آدمه؟ عجب تيكه ايه
_ چه قد و هيكل خوف و رديفى داره
_ اووووف يلدا جون نگفته بودى شوهر دارى چون ميترسيدى اين خداى جذابيتو ما
در به داغونا ش
ق بزنيم؟ ُر
_ طرف مايه داره ها ماشين و تيپش تابلوئه
_ جون عينك دوديتو بردار فيض ببريم چشمارو هم
@ghaseedak
قاصدک
این مرد امشب میمیرد🌹❣ پارت– ۳۹۹ دلم چنان لرزيد كه احساس كردم همين يك جمله اش ميتواند بارها
این مرد امشب میمیرد🌹❣
پارت– 400
با تعجب سمت پنجره ديگر رفتم به محض رفتنم پشت پنجره سرش را باال آورد
حسش قوى بود با يك اتومبيل فوق العاده ساده آمده بود و دلم براو دختركانى كه حتى
همين ماشين را هم در خواب نميديدند عجيب سوخت
سرش را برايم تكان داد و براى حفظ آبرو مجبور شدم لبخند بزنم، به ساعتش اشاره
كرد و گفت منتظر است
دخترها برايش كف همراه جيغ و سوت زدند و با لبخند و تكان دادن سر مهربانانه از
آن ها تشكرد كرد
مجبور شدم وسايلم را جمع كنم و زير نگاه تيزبين همكارها و دخترها سوار
ماشينش شوم در را كه بستم با لبخند گفت
_ به سالم و خدا قوت خدمت خانم مربى قوى
با حرص نگاهش كردم و گفتم
_ول كن نيستى نه؟
خيلى ريلكس ماشين را به حركت در آورد و گفت
_ نه
_ چرا باز مياى تو زندگيم و منو به خوبى و محبت عادت ميدى وقتى تهش جداييه
_ اين انتها رو تو خودت تنهايى انتخاب كردى
_ تو هم يبار همينو انتخاب كردى و من به انتخابت احترام گذاشتم
_ يلدا دوتا اتفاق متفاوت واسه مقايسه مناسب نيستن اون زمان تو به من ثابت
كردى از زندگى با من فقط پنهان كارى و دروغ رو ياد گرفتى ثابت كردى با من خوش
نيستى كه دنبال خوشى پنهانى با ديگرانى من فكر كردم ازدواج اجبارى تهش همين ميشه
حتى اگه عاشق هم باشيم
اون زمان من بچه ام رو از دست داده بودم همراه اعتماد مادرشو
اما هيچ وقت نخواستم پشتتو خالى كنم هميشه دورادور هواتو داشتم
_ من نميتونم االنم باهات ادامه بدم الكى دارى كشش ميدى داليلمم كامال قانع
كننده است و خصوصى
فقط اينو بدون اينجورى واسه جفتمون بهتره ما خيلى وقته از روى هم رد شديم
دنده عقب گرفتن هم نميتونه باعثه به هم رسيدنمون بشه فقط باعث ميشه يبار ديگه
اينبار بدتر از روى هم رد شيم
كالفه شده بود اما سعى ميكرد آرام باشد
_ ميخوام سعى خودمو بكنم به خودم فرصت بدم
_ بعد جريان اون عكسها و باليى كه سرت آوردم چرا دنبال اين فرصت با منى؟
آه عميقى كشيد و به رو به رو خيره شد
_ توقع هر چيزى ازت داشتم جز اين آخرى اما به همه لحظات خوبمون قسم اندازه
يك لحظه ام حس نكردم بهم خيانت كردى من از حماقتت ترسيدم حتى گفتم به درك كه
@ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساده زندگی کن
اما ساده عـــبور نکن
از دنیایی که تــنها
یــک بار تجربه اش میکنی
آرزو دارم
دلت ازغصه ها خالی شود
سهم تو از زندگی
یک عمرخوشحالی شود
Join➥ @ghaseedak