Dont break my heart,
You live there my love.
قلب منو نشکن،
تو اونجا زندگی میکنی عشق من
@ghaseedak
#کاوه جان
عزیزم ولنتاین مبارک🎁♥️🌹
┄┅┅┄┅✶❤️✶┅┄┅┅┄
❤️ @ghaseedak ❤️
┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهکار علیرضا طلیسچی هیچوقت تکراری نمیشه 🌸🌸🌸👇
💕 @ghaseedak
. بچه ڪه بودیم .....
"دل درد ها"را به زبان گریہ .....
میگفتیم
همه میفهمیدند
اما الان ڪه بزرگ شدیم
"درد دلہا"را به هر زبانی میگوییم
ڪسی نمیفهمد
@ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تولد ۶بهمن ماهی هارو تبریک میگیم و بهترین هارو براشون آرزو میکنیم❤❄🎁🥳🎈
.
ششم بهمن ماهی هاتون رو تگ کنید و غافلگیرشون بکنید❤🎈🌹
بهترین آهنگها در کانال 👇🌸
Join➥ @ghaseedak
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 سفارش مشتری کلیپ اسمی ولنتاین🕊
❤️ایدی جهت سفارش❤️
💜💜
@ghaseedak
قاصدک
این مرد امشب میمیرد🌹❣ پارت– 496 خوشبختم... خوشبخت پايان فصل دوم بسمه تعالى فصل سوم #٨
این مرد امشب میمیرد🌹❣
پارت– ۴۹۷
به اتاق كه رسيدم نتوانستم صورتش را ببينم تا زمانى كه بعد از تزريق آرام بخش
پرستارها و دكتر از اطرافش متفرق شدند و حال او ديگر در سكوت به خواب فرو رفته بود
نزديكش شدم اما قلبم حكم ايست صادر كرد و پاهايم بى توجه به اين فرمان
ميرفت تا در نزديكترين جاى ممكن پس از سالها غربت و دورى عزيز ترين هم خون خود
را لمس كنم
با وجود هنرنمايى تعداد زيادى موى سپيد تنيده در هم ميان آن حجم مشكى خوش
حالت هنوز چنان گذشته جذاب ترين موجود كره زمين بود براى منى كه تمام كودكى و
جوانى ام با عشق او گذشت و تك تك اجزا صورت عموزاده ام را به بهترين شكل ممكن از
بحر بودم
لى لى، قايم موشك، آب بازى ، دوچرخه سوارى ، اخم هايش ، لب خندهايش ، بى
توجهى و تلخى هايش ، غرور و جذبه خاص و منحصر به فردش ..
من عجيب معين را بلد بودم
چرا كه لحظه به لحظه زندگى ام را به وجودش بند زده بودم و چه قدر در همه اين
سال ها از تخم نفرت كاشته در دلم نسبت به او شرمسار و نادم بودم...
چه قدر به او بدهكار بودم...
من هرچيزى كه امروز دارم را به اين شير زخمى خفته مديونم...
بى توجه به نگاه بهت زده پرستارهاى بخش و منشى ام دستانش را در دست
ميگيرم
اين دستان روزگارى همه دارايى من بود
درست! من با اين زخم ها عميق ترين زخم هاى جسمم را در آن شب مخوف تجربه
كردم آن زمان كه لياقتم مرگ بود ...
وباز عاشقانه مردانگى اش را در پس حُرم اين دستان ميپرستم...
برق حلقه انگشت سمت چپش عجيب چشمانم را ميزند
اين ركاب ساده و ظريف با حلقه جواهر نشان آن روزها كه در انگشتش جاى كردم
قابل مقايسه نيست
اما چه قدر چشم گير تر و پرنور تر است
سكانس ديگرى از زندگى ام در مغزم در حال اكران ميباشد
خواندن صيغه محرميت و ك ل كشيدن خاله و خان باجى هاى فاميل،
حلقه هايى كه رد و بدل شد
بى توجه به نگاه جمع حاضر لبش را به نزديك ترين جاى ممكن به الله گوشم
ميرساند و با آن صداى خس دار و مردانه تهديدش را چنان زمزمه ميكند كه من باز ديوانه
وار حتى عاشق تهديدش ميشوم
_ ژاله معنى اين يك تكه آهن توى انگشتت ميدونى چيه ؟!
و سه بار پشت سر هم تكرار ميكند
_ تعهد تعهد تعهد االن هم متعهدى و هم متاهل
و من چه ساده پشت پا زدم به تعهدم و به لجن كشيدم تاهلم را...
اما در زير سايه همين مرد كه خودم و خودش و همه عالم ميدانستند عاشقم نيست
و نخواهد شد آنقدر مرد بود كه حال همه دارايى ام را مديونش هستم
_ دكتر ژاله اين مرد از اقوام شما هستند؟
@ghaseedak
قاصدک
این مرد امشب میمیرد🌹❣ پارت– ۴۹۷ به اتاق كه رسيدم نتوانستم صورتش را ببينم تا زمانى كه بعد از
این مرد امشب میمیرد🌹❣
پارت– 498
به سمت صاحب سوال برميگردم و به صورت با نمك دختر جوان خيره ميمانم
اقوام؟!
اين مرد روزگارى همه كس من بود و در شبى بارانى سايه سرم شد
و من احمق راحت او را باختم
من همه آرزوى كودكى ام را در ازاى خوشى پوچ با فريب رنگين و در هجوم يك
شك و لجبازى مسخره باخته بودم!!!
اما تنها جوابم به پرستار جوان يك بله به زبان خودش بود و بس
و او منتظر شنيدن اين جواب مثبت من براى گفتن هر آنچه كه ميدانست بود:
_ فكر كنم ديوانه يا الكلى باشع ديشب جلوى پاركينگ بيمارستان بيهوش پيداش
كردن از وقتى كه بهوش آمده فقط فرياد زده و متاسفانه ما زبانش رو نميفهميم
تمام بخش براى ديدن اين مرد جذاب شرقى كه فقط فرياد ميزنه اين جا جمع شدن
از هتل هاى محلى هم تحقيق كرديم جايى اقامت نداره جز ساك دستيش و مداركش و يك
دفترچه چيز خاصى همراهش نبوده
خداى من! اين ديگر چه نوع از بازى سرنوشت بود؟!
به اين مرد چه گذشته است كه چنين به مرد جنون و طغيان كشيده شده است؟!
زخم هاى دور مچ دستانش از چه شكنجه او حكايت دارد؟؟
دلم ميخواهد زودتر بيدار شود تا برايم بگويد هر آنچه كه الزم است براى آرام كردن
اين همه عالمت سوال ...
ولى ميدانم كه تا شب قدرت بيدارى ندارد
تلفن را برميدارم و از پرستار پسرم ميخواهم تا بازگشت همسرم در خانه همراه او
بماند
من امروز قدرت ترك اين بيمارستان را ندارم ، دقيقه هاى طوالنى خيره در صورت
معين خاطرت بازى ميكنم
گاه لبخند به لب مى آورم ، گاه اشك ميريزم و گاه عرق شرم به تمام وجودم
مينشيند
مردى كه امروز چنين ساكت و صامت و بى جان در خواب عميق فرو رفته روزگارى
تنها دليل نفس كشيدنم بود
هدف همه زندگى ام
همه تصميمات مهم زندگى ام بر مبناى نزديك شدن و هم سو شدن با او اخذ ميشد
حتى رشته تحصيلى ام!!
من معين را ميخواستم
از لحظه اى احساس كرده بودم يك دختر نياز دارد كسى را بخواهد من او را خواسته
بودم...
ميهمانى هاى مجلل آخر هفته عمارت پدر بزرگ تنها به اميد چند ساعت با او بودن
ميگذشت
به دانشگاه ميرفتم كه حداقل بتوانم دقايقى او را شكار كنم
مهم نبود كه من نا مهم ترين عنصر زندگى اين مرد سنگى بودم
من معين نامدار نوه ارشد خاندان نامدار را با تمام تلخى هايش براى خودم
ميخواستم و بس...
@ghaseedak