eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.5هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
16.9هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دلیل گریه رهبر در غم از دست دادن سردار دلها از زبان خود شهید حاج قاسم سلیمانی
🔻سردارسلامی: وقتی سردار سلیمانی وارد میدان جنگ با صهیونیست‌ها شد، فلسطینی‌ها با سنگ می جنگیدند، او کاری کرد که امروز غزه، کرانه باختری و شمال فلسطین میدان فوران آتش علیه صهیونیست‌هاست و اسرائیل را حبس کرده است. هرجا مظلومی بود، قاسم و سپاهش آنجا بودند و می جنگیدند و سپر بلای امت بودند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سردار بزرگ ایران است که مخلصانه به نوحه‌خوانی سربازش گوش میدهد و در آخر به آغوش می‌کشد در وصف این هیچ جمله نمی‌گنجد جز اینکه "شهادت هنر مردان خداست..."
سال 89 مصطفی صاحب _داری بود. گوساله هایی که چندماه روز و شب براشون زحمت کشیده بود و بسیار کرده بود تا به فروش برسن . در یک شب تمام گاوهایی که امانت بودن دزدیده شدن 😔 بعد از پیگری بسیار که نتیجه ای هم نداشت ، وقتی وارد خونه شد خیلی بود گفتم :چی شد؟ نتیجه ی داشت؟ گفت : نه .....😔 هیچوقت رو اینجوری ندیده بودم گفتم : فدات بشم برای مال دنیا این طوری ناراحتی ؟ فدای سرت ان شاالله جبران میکنی . گفت : مامان اینا امانت مردم بود، اگر مال خودم بود که غمی نبود ، من شدم ..😭 مصطفی از لحاظ مالی خیلی امتحان های سختی میداد، ولی هیچوقت اینجوری ظاهر نمی کرد، که برای گوساله هاش چون امانت بودن وبه قول خودش میگفت شرمنده مردم شدم....😔🌹😔 دایی های بابای مصطفی شریک بودن گفتن ما هم توی سود شریکیم هم توی ضرر... بخاطر همین چیزی از مصطفی نگرفتن ولی چند نفر دیگه که باهاش شریک بودن تا ریال آخر گرفتن از مصطفی باباش کمکش کرد تا مدیون کسی نباشه خدا را شکر😊 ✍ مادر بزرگوار شهید ♥️
دلم می‌خواهد آرام صدایت ڪنم اَللهُم شٰاهِدَ ڪُلِّ نَجْویٰ و بگویم تو خود آرامشی و من خودِ خود بی‌قرار خدایـا ! خرابت می‌شوم مرا هرگونه که میخواهی بساز ...
⭕️حاج قاسم اثبات کرد خطاست که می‌گویند: از دل برود هر آنکه از دیده برفت.❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم را که میبینی فکر میکنی از بهشت داره نگاه میکنه منتظر نگاه زیبایتان به هستیم
      لایفرقنا حتی الشهادة❤️  حتی شهادت هم شما را جدا نکرد...
🌹هیچی نگو!!! یک روز گزارش اقدامات نادرست یکی از نیروها را به حاج قاسم دادم بهم گفت: «آیا یک درصد احتمال می‌دهی او در این مسیر بماند و خوب بشود؟» گفتم: بله جواب داد: پس هیچی نگو!!! 📚راوی سردار فتاحی
✍سردار قاسم سلیمانی : فضا را برای همه نوع افراد باز کنید و اجازه دهید افراد با ظاهرهای مختلف در جمع ما حضور یابند. 📷شیراز _بهمن ۱۳۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا یادتان باشد که یادتان کردیم سردار ما تو را دور سر تمامی اهل بیت گرداندیم و بعد به آسمان سپردیم نه خاک تو مسافر آسمان بودی ...
📸 تصویر کمتر دیده شده از سردار شهید سلیمانی که در کنار احمدشاه مسعود، مجاهد خستگی ناپذیر افغانستانی دیده می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک آقای خراســ❤️ـانی...ی حرف از دل...وقتی حسین(ع)کشتی نجاة عالم غریب بود درک غریبی شما سخت نیست... 🌹🌹🌹سربازتیم آقایم سیدعلی🌹🌹🌹
🔻همسر شهید حاج حمید واقعا تک بود👌 هم توی خانواده من و هم همسرم، حتی در بین دوستانش. این چیزی نیست که من الان بعد از شهادتش بگویم. همیشه می‌گفتم🌹. حاج حمید کارهایی را در زمان حیاتش انجام می‌داد که از هیچ کس سراغ ندارم به عنوان نمونه همین مداومت حاج حمید بر . حاج حمید از سال ۶۲ یعنی زمان پدرشان تا سال ۹۳، یعنی ۳۱ سال تمام هر روز بود. ❗️👌 البته غیراز روزهای حرام مثل روز . اوایل زندگیمان اگر مسافرت بودند روزه نمی‌گرفتند🚫اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بودند. چون حساب می‌شدند. از دیگر خصوصیات اخلاقی ایشان بود. یاد ندارم که شبی ایشان ترک شده باشد.🌿 🗓 شهادت ۶ دی ماه ۹۳
Majid Bani Fateme - Sale Bi Moharam.mp3
7.2M
به سال بی محرم فکر کردی...؟ به اینکه بی حسین از دست میری..... خدایا هرانچه ازمن میگیری بگیر گلایه ای نیست اشک بر سیدالشهدا و مجلس سیدالشهدا از ما نگیر....
😊 یعنی مُو بارها شده به خدا گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق توبه نده... مُو هَمی رِه دوست دِرُم با هَمی مدلی که هست ... دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم ... که تو به بقیه ثابت کنی که بابا؛ هر خری می‌تونه درست بشه ... اگر همه قدیس بشن که شهادت دست نیافتنی میشه!... . 📎پ ن:صحبت های شهیدرضاسنجرانی با لهجه شیرین مشهدی، شادی روحشون صلوات🌷 🌷
سال ها تو شهید بودی و ما شاهد شهادت دلتنگتیم سردار....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🚨 | جوانان حلب از حاج قاسم سلیمانی چه می‌دانند و موضع آنها در مورد ترور او چیست؟ |
نخستین عامل شهادت او بود، حتی به خاله‌هایش نگاه نمی‌کرد❗️. وقتی هم که مجبور بود کار اداری انجام دهند در حد ضرورت با صحبت می‌کردند. در فضای مجازی خیلی ورود نمی‌کرد و فقط کارهای مرتبط با شهدا را در آن فضا انجام می‌داد🌹. ادب و اخلاقشان خیلی بالا بود. اوج عصبانیتش سکوت بود، مظلوم بود. مادرم همیشه می‌گفتند که من آدم‌های زیادی را دیده‌ام، همه آنها چند صفت خوب دارند و در بقیه موارد مشکل دارند. محمد جامع صفات خوب است.👌 ببینید یک جوان ۲۸ ساله چقدر روی خودش کار کرده بود که هم حیایش و هم اخلاقش هم تواضع و ادبش به این مرحله رسیده بود. او حتی یک شب هم نماز شبش ترک نمی‌شد☝️، دوساعت در سجده‌گریه می‌کرد و خسته نمی‌شد... هدف او برای رفتن به سوریه هم دفاع از اسلام بود، می‌گفت: «دفاع از خاک و حضرت زینب(س) خیلی مهم است؛ اما مسئله مهم‌تر این است که داعش با پرچم اسلام دارد اسلام را نابود می‌کند😞.» و جمله معروفی دارند که شهادت جان کندن نیست دل کندن است. شهید محمد مسرور🕊
کوه باشی سیل یا باران... چه فرقی می‌کند سرو باشی باد یا توفان.... چه فرقی می‌کند مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می‌کند  مرز ما عشق است هرجا اوست آنجا خاک ماست سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند  هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند
پتو پیچ در عملیات فتح‌المبین اولین‌بار سازمان رزم را برای کرمان و دیگر استان‌های جنوب شرقی تشکیل داده بودیم و برخورد خشک و نظامی نداشتیم. بسیجی‌ها خودمانی‌تر برخورد می‌کردند و ما هم سخت نمی‌گرفتیم. یک روز با معاون خودم که «منصور همایون‌نفر» بود، کار داشتم و به‌جای این‌که او را بخواهم، به چادرش رفتم. چند نفر از مسوولان تیپ نشسته بودند. همه هم دوستان صمیمی همایون‌نفر بودند. پرسیدم: «منصور کجاست؟» یکی از آن‌ها گفت: «رفت بیرون.» همین که خواستم برگردم، صدای خنده‌ی بچه‌‌ها را شنیدم. فهمیدم چیزی را پنهان می‌کنند. دور چادر را نگاه کردم. چشمم به پتویی خورد که گوشه‌ی چادر بود و یکی روی آن نشسته بود. همان وقت پتو تکان خورد و صدای منصور به هوا رفت. بچه‌ها جانشین مرا داخل پتو پیچیده بودند
قولی که سردار از استاندار وقت گرفت پاسدار بازنشسته و یکی از دوستان سردار شهید سلیمانی درباره احداث این سالن ورزشی عنوان می‌کند: سال ۹۱ کلنگ این بنا توسط خود سردار به زمین زده شد و یادم می‌آید که همان روز مردم زیادی از روستاهای اطراف هم در اینجا حضور داشتند. سردار سلیمانی تأکید کرد که این سالن ورزشی تنها به مردم قنات ملک تعلق ندارد و برای استفاده مردم روستاهای اطراف ساخته می‌شود. آقای جلالی که خود زاده همین روستای قنات ملک است، ادامه می‌دهد: علاقه سردار سلیمانی به ورزش آن‌قدر زیاد بود که پیش از شروع ساخت سالن در همین زمین با بچه‌های روستا فوتبال بازی می‌کرد. در بیشتر روزهایی هم که به زادگاهش می‌آمد کوهنوردی و پیاده‌روی در ارتفاعات اطراف را انجام می‌داد. چندی پیش هم که مسابقات فوتبال به نام شهید احمد سلیمانی در این روستا برگزار شد، خود سردار در فینال مسابقات حضور داشتند و البته مردم زیادی هم از اطراف برای تماشای این مسابقات آمده بودند. جوایزی هم به شرکت‌کنندگان اهدا کرد و شور ورزش را همیشه در میان اهالی روستا زنده نگه می‌داشت. این پاسدار بازنشسته درباره تکمیل و افتتاح نشدن این سالن ورزشی می‌گوید: سردار سلیمانی کلنگ ساخت این بنا را خودش به زمین زد و همان زمان هم از اسماعیل نجار، استاندار وقت کرمان قول تأمین بودجه دولتی آن را گرفت. در همان زمان هم استاندار وقت ۲۰۰ میلیون تومان بودجه برای این طرح ورزشی در نظر گرفت. اما مشکلات تأمین بودجه باعث شد که کار ساخت به‌سرعت انجام نشود. سال گذشته هم بخشی از بودجه‌های موردنیاز تأمین شد و در حال حاضر ساختمان این سالن ورزشی تکمیل‌شده است اما برای ادامه کار و تجهیز آن بازهم به بودجه نیاز داریم. به همین دلیل از سال گذشته کار ساخت این سالن به‌کندی پیش می‌رود. او درباره مطالبه مردم روستای قنات ملک بیان می‌کند: سردار سلیمانی افتخار مردم قنات ملک و کل مردم کرمان است. شهادت آرزویش بود اما هیچ‌چیز و هیچ‌کسی نمی‌تواند جای خالی‌ او را برای مردم این روستا که از جان‌شان هم بیشتر دوستش داشتند، پر کند. تکمیل این سالن ورزشی که کلنگ احداث آن را سردار سلیمانی به زمین زده است می‌تواند به نمادی از زحمات او در این منطقه تبدیل شود که جوانان و نسل آینده از این فضا استفاده کنند و دعای خیرشان بدرقه راه سردار پرافتخار روستای ما باشد. یکی از همرزمان سردار شهید سلیمانی هم به پیاده‌روی و کوهنوردی‌های چند کیلومتری‌ اشاره می‌کند و می‌گوید: سردار زمانی که به روستا می‌آمد بعد از نماز صبح به همراه اهالی روستا تا ۴ کیلومتر هم پیاده‌روی و کوهنوردی می‌کرد. البته این اواخر به خاطر مشکلات درد کمر زمان پیاده‌روی را کاهش داده‌ بودیم اما همچنان ادامه داشت. محمد دوست محمدی ادامه می‌دهد: همین چند روز پیش بود که ۱۰ دست لباس و کفش ورزشی برای بچه‌های روستا خریداری کردند و به من دادند که به روستا برسانم. این البسه را به مسوول حوزه تربیت‌بدنی قنات ملک تحویل دادیم اما به خاطر این اتفاق تلخ هنوز به دست بچه‌های روستا نرسیده است. این پاسدار بازنشسته به تلاش سردار سلیمانی برای تکمیل سالن ورزشی اشاره و عنوان می‌کند: در تمام روزهایی که همه دل‌نگران تکمیل این سالن بودند سردار با اطمینان خاطر عنوان می‌کرد که از کمک خیران هم برای ساخت این سالن کمک خواهد گرفت تا کار ساخت آن تمام شود و در اختیار مردم قرار بگیرد. تعیین تکلیف، تکمیل سالن ورزشی فرماندار شهرستان رابُر درباره پیشرفت ساخت این سالن ورزشی عنوان می‌کند: تا به اینجا کار دیوار چینی انجام‌شده و نیاز به کفپوش، تاسیسات و تجهیز دارد. در جلسه‌ای که دهم دی ماه جاری در اداره ورزش و جوانان استان برگزار شد قرار است از محل ماده ۵۳ اعتبارات مورد نیاز این طرح ورزشی تأمین شود و در حال حاضر هم به پیمانکار جدید واگذارشده است کرامت امیر حیدری درباره زمان تکمیل این سالن و نامگذاری آن به اسم سردار سلیمانی بیان می‌کند: زمان تکمیل این سالن ورزشی بعد از تخصیص اعتبارات مشخص خواهد شد اما تلاش می‌کنیم که هر چه سریع‌تر افتتاح شود. اما  نام سردار سلیمانی بزرگ‌تر از آن است که بر سالن ورزشی نهاده شود. مریم سرخوش
رهبر ما خمینی‌ست روز اول عملیات رمضان، بچه‌های گردان شهید صدوقی به فرماندهی اسدالله رئیسی چند اسیر گرفته بودند. اسرا را عقب آورده بودند و ما رفته بودیم ببینیم اطلاعاتی دارند یا نه. ذبیح‌الله قریه‌میرزایی که در آن عملیات مسوول محورمان بود، آن‎جا کنار اسرا ایستاده بود. کارمان تمام شد. تابستان بود و هوا هم خیلی داغ. بچه‌ها آب آوردند. در همین لیوان‌های پلاستیکی جبهه‌ها که قرمز بود، ریختند و خوردیم. بعد لیوان را به قریه‌میرزایی دادم و برگشتم. دیدم که آب نخورد و از یک بسیجی که مراقب اسرا بود، پرسید:«به این‌ها آب داده‌اید؟» بسیجی گفت:«آب نداریم. بعداً آب می‌دهیم.» از دور نگاه می‌کردم و دیدم میرزایی به سوی اسرا رفت. او لیوان آب را به دست اولین اسیر داد. برادر بسیجی اعتراض کرد و گفت:«اگر عراقی‌ها ما را اسیر کرده بودند، به ما آب می‌دادند؟» صدای میرزایی را شنیدم که گفت: «ما با آن‌ها فرق داریم. ما رهبری مثل امام خمینی داریم.»