روزی که قرار بود تو یکی از مناطق سوریه ما منطقه رو به گروه بعدی که 🍁حمید آقا🍁 اینا بودن تحویل بدیم 🍁شهید مرادی 🍁و 🌷شهید شیری🌷 که هردو از دوستان صمیمیه این حقیر بودن رو دیدم و مثل عادت همیشگی همدیگرو بغل کردیم و احوال پرسی و ...❤️
ایشون مثل همیشه خندان و با روحیه بودن من عادت داشتم باحمید آقا زیاد شوخی میکردم و زیاد تیکه مینداختم به ایشون . 😄
اون روز به حمید آقا گفتم : بالاخره قسمت شد اومدیا ؛
حمید آقا یه نگاه عمیقی به من کرد انگار که داشت به دلم نگاه میکرد و میخندید....🍃🍀🌸
دیگه چیزی نگفت و رفت بعدن که ایشون شهید شدن اون نگاه ایشون اومد تو ذهنم وباخودم گفتم :
👈که این نگاه عمیق این شهید بزرگوار یعنی فلانی چقد تو و امثال تو با ما بهشتیا فاصله دارید... 👉
شادی روح شهیدان بزرگوار حمید مرادی وذکریا شیری صلوات..
گوینده خاطره : آقا محسن از همرزمان #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
#خاطره_ی_از_شهید