هوای قافیه هایم دوباره طوفانی است
دوباره شب شبِ دلتنگی و پریشانی است
اجاق خانه ما روشن و تن ما گرم
فضای خانه ولی ساکت و زمستانی است
نشسته ای به تماشای آسمان خودت
ببند پنجره ای را که رو به ویرانی است
چقدر فاصله بین من و تو افتاده
سکوت بین من و تو چقدر طولانی است
چه کرده ای به دل آشنای من با عشق
که فصل فصل کتاب دلم پشیمانی است
اگر که عشق نباشد درون سینه من
چه فرق بین من و صخره های مرجانی است
بیا بگیر وجود کلافه من را
ببین که در تن من این پرنده زندانی است
به چشمهای قشنگت قسم گرفته دلم
شبیه عصر همان جمعه ای که بارانی است
#محمودرضا_عزتی
#حدیثدل ❄️