eitaa logo
حاج قاسم هنوز هم زنده است!
175 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.2هزار ویدیو
172 فایل
هر چیزی که حقانیت امام زمان و اسلام را به جهان می رساند، ظهور را نزدیکتر می کند وحاج قاسم شهید ما صدای حقانیت اسلام ،امام زمان ونظام و رهبرمان را به کل جهان خواهد رساند انشاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ! 💠 خانم معلمی تعریف می‌کرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم پدر و مادرها هم دعوت بودند. موقع اجرای سرود ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. با خود گفتم چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود. مدیر هم رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟ اخراجش می‌کنم. مادر این دختر‌ هم که نزدیک من بود بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!! گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! خواستم بکشمش پایین که گفت: خانم معلّم صبر کنید بذارید مادرم متوجه نشه، خودم توضیح می‌دم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم. تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان کرولال‌هاست همین که این حرف‌ها را زد انگار مرا برق گرفت، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دخترم! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند.
🌸🍃🌸🍃 اوّلین خون خدا به حضرت آدم (ع) وحی کرد: باید پسرت هابیل رو جانشینِ خودت بکنی. قابیل خبردار شد و گفت: مگه من برادرِ بزرگتر نیستم؟؟! چرا هابیل جانشین باشه؟؟! چرا من نه؟! خلاصه... قرار شد دو تا برادر، هر کدومشون یه قربانی به پیشگاه خدا ببرند. قربانیِ هر کس قبول شد، اون جانشینِ حضرت آدم باشه. قربانیِ هابیل قبول شد امّا قربانیِ قابیل نه... بقیه داستان رو از روی قرآن بخونیم:وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (مائده/۲۷) داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب به پروردگار انجام دادند. امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد. برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» برادر دیگر گفت: «من چه گناهی دارم؟ زیرا خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!» بعد هم قرآن می‌فرماید که قابیل، هابیل رو مظلومانه کشت، و از زیانکاران شد: فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ (مائده/۳۰) نفسِ سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ سرانجام او را کشت؛ و از زیانکاران شد. اوّلین خونِ روی زمین بخاطر حسادت ریخته شد. بخاطر این سوال احمقانه: "چرا فلانی...؟؟! چرا من نه؟!" چرا فلانی تو قرعه کشی برنده شد؟؟! چرا من نه؟! چرا فلانی دانشگاه قبول شد؟؟! چرا من نه؟! چرا فلانی رو همه دوست دارند؟؟! چرا من نه؟! چرا فلانی، ماشینِ فلان و خونه فلان داره؟؟! چرا من نه؟! چرا فلانی تو خونه‌اش یخچال و تلوزیون مارک فلان داره؟؟! چرا من نه؟! چرا فلانی مدیر عامل شرکت شده؟؟! چرا من نه؟! چرا گروه یا کانال فلانی جمعیتش زیاده؟؟! چرا من نه؟! اگه ذهنمون مدام درگیرِ این سوالات هست و حرص میخوریم، یه فکری به حال خودمون بکنیم. بدجور گرفتار حسادت هستیم. ... حَسَد رو جدّی بگیریم. بخاطر حسادت، آدم برادرِ خودش رو هم میکشه.
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 💢 ✍ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ▪️ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ▫️ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ 17/5 ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ▪️ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ 15 ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ. ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ▫️ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻠﯿﺪ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ. ▪️ﺁﺭﯼ، ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﯿﺮ ﺗﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ نیستیم ! ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
هدایت شده از روشنگری‌ آخرالزمان
✨﷽✨ ✅خساست یا سخاوت؟ قضاوت نکنیم! ✍انسان سرمایه‌داری در شهری زندگی می‌کرد، اما به هیچ‌کس ریالی کمک نمی‌کرد. او فرزندی هم نداشت و با همسرش تنها زندگی می‌کرد. در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان می‌داد. روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه‌دار بیشتر می‌شد. مردم او را نصیحت می‌کردند که این سرمایه را برای چه کسی می‌خواهی؟ در جواب می‌گفت: نیاز شما ربطی به من ندارد، بروید از قصاب بگیرید. تا اینکه او مریض شد. احدی به عیادتش نرفت. این شخص در نهایتِ تنهایی جان داد. هیچ‌کس حاضر نشد به تشییع جنازه‌اش برود و همسرش به تنهایی او را دفن کرد. اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد. دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت: کسی که پول گوشت را می‌داد، دیروز از دنیا رفت!قضاوت نکنیم!