eitaa logo
🌷اینجا همه چی قاتیه🌷
307 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4هزار ویدیو
61 فایل
کانالی پر از مطالب مختلف و جذاب😋 اجتماعی،مذهبی،سیاسی،طنز،اقتصادی...😍 از دیدنش ضرر نمیکنید...بتشریفید😉👇 @ghateee eitaa.com/ghateee ارتباط با ما😊جهت انتقاد.پیشنهاد.تبادل و...👇 @Maleky1368
مشاهده در ایتا
دانلود
◀️ اسیر ▶️ مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.» طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد. بسیار پیش می‌آید که ما انسانها اسیر داشته‌های خود هستیم. @ghateee eitaa.com/ghateee
◀️ موش و گربه ▶️ دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند. گربه پنیر را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد. این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند . پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت : این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند. این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند امام على عليه السلام : اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است. @ghateee eitaa.com/ghateee
◀️ نعمت و مصیبت ▶️ 🏠 روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می‌خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا میزند اما به خاطر شلوغی و سرو صدا کارگر متوجه نمی‌شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس به پایین می‌اندازد تا بلکه کارگر بالا رو نگاه کند. کارگر اسکناس را برمی‌دارد و توی جیبش می‌گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می‌شود. بار دوم مهندس اسکناس دیگری می‌فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می‌گذارد. بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می‌اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می‌کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند می‌کند و بالا را نگاه می‌کند و مهندس کارش را به او می‌گوید. 💠 این داستان همان داستان زندگی انسان است، خدای مهربان همیشه نعمت‌ها را برای ما می‌فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم.😔 اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می‌افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی‌اند، به خداوند روی می‌آوریم. بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم ✅🌺✅ @ghateee
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 بخل: گويند سه نفر بخيل در بياباني چيزي يافتند و در تقسيم آن كارشان به منازعه كشيد. در اين اثناء ملكزاده اي با خدم و حشم برآنها بگذشت و علت بحث را بپرسيد. گفتند : به واسطه بخل فطريي كه داريم، هيچ كدام راضي نمي شويم ديگري از اين مال مفت بهره برد و اين است كه در تقسيمش فرومانده ايم. ملك زاده گفت: هر يك درجه ي بخل خود را بيان كند تا من مال را به آن كه بخيل تر است بدهم. يكي از سه نفر گفت: بخل من به حدي است كه يك دينار به عزيزترين فرزندان خود ندهم و مال خود را به آنها رواندارم. ديگري گفت: من به اندازه اي بخيلم كه اگر ديگري به ديگري چيزي ببخشد، چشم و دلم مي سوزد و خلقم تنگ مي شود. سومي گفت: بخل آن است كه من دارم؛ زيرا اگر كسي به خود من چيزي ببخشد؛ جگرم آتش مي گيرد و از غصه و حسد هلاك مي شوم. ملك زاده فرمان داد تا بخيل سوم را بكشند و دومي را تبعيد نمايند و اموال بخيل اول را ضبط كنند و آن مال را بين مستمندان تقسيم كرد. 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 یاحــــــق 🆔 @ghateee
◀️ مرد ماهیگیر ▶️ مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهی‌گیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود. با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم. آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم. یکی از ماهی‌گیران پاسخ داد: اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم. -:این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم. مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود، ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند. طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد. مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیال‌بافی تلف نکن. قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی کند به ما بپیوندید. 👉🌹 @ghateee
◀️ سگ دزدگیر ▶️ زمانی که نصرت‌الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند. 🔹مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم. وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ 🔹مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. به ما بپیوندید👇😊 👉🌹 @ghateee
داستان ماجرای نرگس.pdf
حجم: 1.16M
📝 فایل 📌 «ماجرای نرگس» 💬 بعد از فوت آقا جون به همه چی شک کردم. دل و دماغ هیچ چیزو ندارم. ارتباطم با خدا توی نمازهای شکسته و بسته و خوندن دعای سلامتی امام زمان خلاصه شده بود. به خیال خودم حساب امام زمان رو که آقا جون می‌گفت زنده ست، از بقیه امامها جدا کردم... 🔖 ویژه‌ی ولادت علیه السلام کانال مهدویت مهدیاران
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🍂در غروبی شاعرانه 🍂مرد خانه، شادمانه 🍂خستگی، بر روی شانه 🍂پر کشید...، به آشیانه 🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 🍂شوکه شد، ناباورانه 🍂یک غریبه، غاصبانه 🍂در برِ ناموس خانه 🍂می‎خرامید چهچهانه .... 🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂 🌺کاری از @ghateee