#خاطره
🔻آقای شجاع!
🔅 بلدوزر را گذاشتیم کنار جاده. پتویی پهن کردیم کنارش و همه با هم خوابیدیم. باد خنکی میوزید. محمدرضا گفت: بچهها یه گراز از لای این نخلها و نیها نیاد رومون! اکبر کاراته گفت: بیاد. گراز که ترس نداره. مجید گفت: من که میترسم. اکبر کاراته گفت: من که اصلاً نمیترسم. هنوز حرفش تمام نشده بود که مجید جیغی زد و گفت: ننه، گراز گوشمو خورده! همه یکدفعه با جیغ مجید پریدیم بالا و مجید هی میزد به گوشش و میگفت: گوشم کنده شده! گوشمو گراز خورده!
داشتیم به گوش مجید نگاه میکردیم که دیدیم کسی میدود و میگوید: خاکبرسرا فرار کنید! حالاست که گراز تکهپارهتان بکنه. اکبر کاراته بود. آن سر جاده میرفت و جیغوداد میکرد. گوش مجید را وارسی کردیم. گوشش سالم سر جاش بود. گفتم: دیوانه گوشِت که هست. گفت: نمیدانم. چیزی گوشم را گاز گرفت. سر برگرداندیم. باد گوشهی پتو را تند و تند میزد بالا. مرتضی گفت: ترسو! مجید گفت: پس این گراز بوده، ها! اکبر کاراته که آمده بود جلوتر میگفت: نه، من خودم گراز را دیدم. گراز بود. مجید که از خنده ریسه میرفت، گفت: آقای شجاع! گراز کجا بوده! بازی درآوردم. میخواستم ببینم راستی راستی نمیترسی! امّا اکبر کاراته هنوز هم میترسید بیاید پیش ما!
#شهیدگمنام
🇮🇷 کانال انقلابی #قوی_میشویم💪
🔹ایتا:
🆔️@ghavimishavim
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄