eitaa logo
قصه های شیرین 📖
848 دنبال‌کننده
172 عکس
18 ویدیو
9 فایل
🧕🤵 پدر و مادرهای مهربون 🤷‍♂️🤦‍♂️فکر می‌کنید تربیت فرزند کار سختیه⁉️ 📚👧با قصه بچه هاتون رو تربیت و درمان کنید 💫📱در قصه های شیرین 🥳🤩داستانهای جذاب تربیتی بخونید. 💠📱 سوالات تربیتی خودتون را از مشاور بپرسید: @psychologist_writer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای مهربان حسن مشغول دیدن برنامه کودک بود موش و گربه یه لحظه بابا کانال رو عوض کرد حسن تا اومد اعتراض کنه بابا دوباره زد کانال کودک اما چرا حسن دیگه حال و حوصله تماشای موشو گربه رو نداشت پاشد و رفت یه گوشه ی و بغض کرد بابا که حالشو دید رفت کنارش و بقلش کرد و گفت ببخشید وسط برنامه ت زدم اخبار، حواسم نبود حسن زد زیر گریه 😭 و چسبید به بابا تا چند دقیقه فقط گریه می کرد تا اینکه یکم آروم شد و از باباش بپرسید چرا اون باباهه دخترکوچولوش رو از زیر خاک درآورده بود و داشت گریه می کرد بابای حسن با صدای غمگین جواب داد اونجا فلسطین بود و اسرائیلی ها که چندساله کشورشون رو اشغال کردند بمب زدند به پناهگاهشون و زن و بچه ها شهید شدند حسن پرسید یعنی هیچکی نیست کمکشون کنه بابا گفت، ما کممشون می کنیم اما خیلی ها تو دنیا براشون مهم نیست حتی به خاطر همینکه ما کمکشون می کنیم با ماهم بدشدند حسن پاشد وایساد و باغرور گفت بابا بیا باهم بریم کمکشون و این اسرائیلی های زورگو رو پرت کنیم بیرون بابا 😊لبخندی زد و گفت آفرین پسرم اما الان برای تو زوده باید بزرگ بشی و دعا کنی امام زمانمون بیاد تا باهم کل زورگوهای دنیا رو ادب کنیم حسن پرسید مگه امام زمانمون کجاست، چرا نمیاد؟ بابا دستی به سر حسن کشید و جواب داد امام زمانمون توی همین دنیاست داره زندگی می کنه و هزار ساله منتظره تا ما آماده بشیم و بیاد و باهم دنیا رو قشنگ کنیم حسن با هیجان پرسید پس چرا نمیاد بابا دوباره لبخندی زد و گفت، چون هنوز وقتش نرسیده و اگر بیاد تنها می مونه و مثل امام حسین علیه السلام که قبلا برات قصه ش رو گفتم شهیدش می کنند حسن گفت پس ما که هستیم و تنهاش نمی گذاریم تازه به همه ی دوستام هم می گم تا بیان بابا گفت آفرین اما همه باید بخوان، چون وقتی آمد باید کلی کار کنیم تا دنیا عالی بشه تو الان باید خوب درس بخونی و نمازهات رو سعی کنی بخونی و کارهای خوب انجام بدی تا وقتی امام زمان آمد بهت آفرین بگه و الانم فرشته ها بهش میگن که چه قدر تو پسر گلی هستی حالا پاشو تا باهم بریم مسجد که امام زمان خوشحال بشه و دعا کنیم ظهورش زودتر برسه و برای همه ی مسلمان ها هم دعا کنیم و برای سربازهای گمنام امام زمان که الان دارند به ظالمین و اسرائیلی ها می جنگند @ghesehs 🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
👆 قصه ی بچه ی باغیرت برای 7-12 سال و قرار حس ظلم ستیزی و انتظار فرج رو براشون ایجاد کنه و مقداری امام شناسی و دلایل غیبت رو در غالب قصه بیان کنه ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐روز پدر بچه ها رفتن دیدن بابا، مهربون وصمیمی 🌸باطل السحر هزاران هجمه ناجوانمردانه رسانه ای و 🌼نابود کننده میلیاردها دلار هزینه دشمن در جنگ نرم 🌹آقا جان قربان سیادتت که شفای قلب مومنینی
قصه ی زینب صبور به زودی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای مهربان روزی روزگاری در شهری دختری به دنیا آمد اسمش را زینب گذاشتند زینب کوچولو شیرین و بانمک بود اما از چرخش روزگار خبر نداشت کم کم که بزرگ شد مامانش بیمار و رنجور شد پیش هر دکتری رفتند فایده ای نداشت یه شب مامان زینب اونو رو پاهاش نشاند و شروع کرد موهاش رو شانه کنه با صدای مهربونش گفت دخترکم همه یه روزی از این دنیا میرن یه دنیای دیگه پیش خدای مهربون توی بهشت اونجا دیگه درد و غصه نیست زینب یهو زد زیر گریه و پرسید مگه توهم می خوای بری و منو تنها بزاری مامان محکم بغلش کرد و جواب داد مگه دوست نداری مامان دیگه درد نکشه تازه من برم اون دنیا حواسم بهت هست تو منو نمی بینی اما من همیشه برات دعا می کنم واگه یه وقت غصه بخوری غصه می خورم پس باید بهم قول بدی قوی باشی اگرم دلت گرفت یکم گریه کنی اشکالی نداره اما بعدش باید پاشی و به کارهات برسی کم کم بزرگ بشی ازدواج کنی بچه دار بشی باباتو و داداش و آبجیتو مراقبت کنی زینب که اشک هاش رو پاک می کرد مامانشو بوسید و گفت چشم قول می دم مراقبشون باشم و اون شب رفت پیش آبجیش که تنها نباشه صب وقتی اومد پیش مامانش دید مامانش دیگه جوابشو نمی ده زد زیر گریه 😭 بابا داشت با تلفن به همه خبر می داد و صداش پر غصه بود اومد زینبو بغل کرد و آرومش کرد و گفت الان دیگه مامان رفته بهشت و دیگه درد نمی کشه زینبم یاد قولش افتاد و اشک هاشو پاک کرد و رفت تا مراقب بچه ها باشه و..... 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 @ghesehs
👆 قصه ی زینب صبور برای بچه های هشت تا سیزده سال قراره مفهوم مرگ مفهوم از دست دادن مفهوم صبر مفهوم امید و.... رو آموزش بدهد.......
هدایت شده از راهی نو
👆 مهارت های همسرداری)(مهارت های رفتاری) گوش دادن فعال